روح چیست ، ماده چیست

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

با اجازه ، یعنی مدد گرفتن از نیروی برتر، معنا ی سخن فوق این است که به اعتقاد وحدتیان عالمی که ما در آن قرار گرفتیم عالم نیرو قدرت وانرژی است، این انرژی به شکل و صورتهای مختلف و در بستر های مختلف در اختیار موجودات قرار می گیرد از کُنه عالم انرژی تلائلو می کند. هرچه این نیرو به لایه های سطحی تر می رسد ملموس ترهم می شود و برای ما که در سطح بیرونی لایه خلقت زندگی می کنیم چیزهای قابل درک همان چیزها ی قابل حس است که اصطلا حآ می گوییم صورتهای سخیف ماده. مبنا در این عالم این است که همه موجودات ظهور یک نیروی واحد ند و کل موجودات عالم سه بعدی هستند که عبارتند از : جسم، روح و روان .

جمادات، حیوانات، نباتات، و انسان، همگی از جسم و روح و روان برخوردارند . منتها در مورد موجودات پائین تر، فاصله روان و روح بیشترو ملموس تر است هرچه به این لایه بالاتر نزدیک شویم، فاصله روان و روح کمتر می شود تا اینکه مثلاً در وجود ملائکه، و موجودات برتر این فاصله تقریباً به صفر رسیده و روح و روان آن ها دیگر از هم جدا نیست. یک روح بزرگ کلی در عا لم و جود دارد ، که این روح کلی بزرگ، همه موجودات را از بالا مشروب به فیض خودش می کند ، که این همان عالم امر است در مقابل عالم خلق.

همانکه قرآن در زبان وحی می گوید که "قل الروح من امر ربی" ،یعنی روح از از عالم امر خداوند است .نتیجه اینکه عالمی وجود دارد بنام "عالم عَلی"که در مقابل عالمی دیگر بنام "سفلی" قرار گرفته. و آن عالم روح یکپارچه است و لطافت مطلق. بی بعد و بی تضاد، عالم مجردات است.عالم روح است . جنس آن روح چیست ؟ برای ما قابل لمس نیست و قابل توضیح نیست فقط می توانیم بگوئیم که لطیف ترین ماده ای که در عالم شناسائی کردیم و می توانیم بکنیم روان است. روح از روان هم فراتر است. همه عالم از آن روح نشات گرفته، بی بعد بی وزن، بی رنگ ، بی جا و مکان است.

فاصله بین عالم امر و خلق را روان پر می کند. ما جسمی داریم که تشکیل شده از این عناصر مادّی است. این عناصر کم می شوند، اضافه می شوند، می میرند، زنده می شوند و سلولهایی که ما از آنها تغذیه می کنیم عناصر مادیش، در یک سری از زباله دانی های طبیعت به هم پیوند می خورند ومجددا تبدیل به یک جسم می شوند و بعد دوباره مضمحل می شوند و دوباره باز به هم پیوند می خورند ،پس لازم است که یک شعوری قوی آن را کنترل بکند و این شعور همان است که توسط روان هدایت می شود و تولد روان هم از همان موقعی است که جسم شکل پیدا می کند.

وقتی جسم پدید آمد روان دراو القاء می شود و از آن پس، روان و جسم ،مثل دو تا هم خانه با هم رشد می کنند. درست مثل این است که روان برای اعتلاء ورشد خودش و برای بالا رفتن، نیاز به یک جایگاه مادی داشته تا این جایگاه مادی در اختیار او قرار نمی گرفت روان منبسط نمی شد و رشد نمی کرد و لذا، فلاسفه گفته اند جسم مرکب روح است جسم یک وسیله ای است که روان یا به اصطلاح روح بر روی آن می نشیند و حرکت صعودی و عروجی خودش را انجام می دهد روان کیفیتی است که بین جسم و روح است.

حد فاصل بین جسم و روح ، در حقیقت پدیده است یعنی چیزی که روزی بوجود می آید ، حادث است و قدیم نیست .در فلسفه شما می دانید که وجود به دو بخش تقسیم می شود: حادث و قدیم .

وجود قدیم وجودی است که  ازلی است و برای تاریخ تولدش زمان نمی شود در نظر گرفت و هر وقت زمان بوده او هم بوده این موجود قدیم ازلی است و ابدی، نه به دنیا آمده و نه از دنیا می رود، نه متولد شده نه به مرگ می رسد نه روز تولد دارد نه روز انتها  .

وجود حادث  درست بر عکس قدیم وجودی است که یک زمانی بنا به دلایلی بوجود می آید و یک زمانی هم از بین می رود .روان پدیده است یعنی  جزو آن موجوداتی است که یک زمانی بوجود می آید و دیگر زمانی هم از وجود می رود اینکه می گوییم از وجود می رود نه اینکه به عدم می رود منجر به تغییراتی می شود و به حالتی دیگر  در می آید دیگر نمی توان به آن روان گفت .

اما  روح کیفیتی است قدیم، ازلی و ابدی.  جسم کاملاً حادث است و ، بوجود آمدنی و ارتباطش با روح برقرار نمی شود مگر بواسطه کیفیتی به نام روان. همه موجودات هم این روان را دارند. روان مامور تطبیق ماده است با شعور عالم امر .

ماده چیست؟

 ماده فی نفس ذاته دارای شعور است این دیدگاه وحدتی هاست (ما قبلاً هم این بحث را داشتیم که بین مادیون و الهیون درمی گرفت و ما هم شرکت می کردیم) الهیون معتقد بودند که ماده شعور ندارد و شعور مختص عالم بالاست و مادیون می گفتند که ماده به اقتضاء فهم درونی اش خودش می داند که چکار باید بکند.

نظر ما ، نزدیک به این بحث مادیون است که ماده فی نفسه دارای شعور است. شعور در ذات ماده است چرا؟ حالا توضیح آن را بعداً خواهیم داد فعلا می گوییم ، برای اینکه ماده ظهور خداوند است .

چیزی که ظهور خداوند است دقیقاً حامل خصوصیات خداوند است ما معتقد هستیم که کل عالم تبلور دانش الهی است.

 نور دانش است که همه ارکان هستی را شکل می دهد ذات همه پدیده های عالم دانش است این دانش را تفاوت بگذارید با دانش که در کتاب ها می خوانید و تدریس می شود این دانش چنانکه گفتیم ، دارای نور روشنگر است. وقتی که شما از مسئله ای خبر ندارید و از آن بی خبرید دچار یک سردرگمی و یک گمراهی هستید ولی وقتی که سوال می کنید که پاسخ را بگیرید چقدر آرامش پیدا می کنید چقدر روشن می شوید ، این همان برآورد دانش است که ما را به  سطح بالاتری می رساند و به کیفیت بالاتری ، پس گفتیم که روان این شعور ذاتی ماده را،  با شعور هدایت گر و روح تطبیق می دهد و مرتب هم از عالم بالا الهام می گیرد هم از عالم پایین تغذیه می شود اگر جسم معطل بشود روان معطل می شود اگر جسم ناقص است روان ناقص می شود اگر جسم خسته باشد روان خسته می شود لذا جسم سالم می تواند روان سالمی در خودش داشته باشد. اینکه در تمام تعلیمات انبیاء و مرشدان و وحدت آمده است که به سلامت به جسم بپردازید و دقت کنید و از او نگهداری کنید به این خاطر است که بلافاصله روان دچار همان کسالت و همان کیفیت بد احوال و جسم می شود.

آن مقدار که روان ما  از جسم تغذیه می شود بر ما آشکار است . ما غذا می خوریم ورزش می کنیم در کلاس شرکت می کنیم کسب انرژی می کنیم ولی آن مقدار که روان از عالم بالا الهام می گیرد، چندان بر ما آشکار نیست چون غایت توجه ما به همین عالم زیرین است.

آن زمان که روان ارتباطش با جسم کم می شود مثل خواب های طبیعی شبانه، مثل خوابهای (مدیُمیک) مثل خوابهایی که در اثر استعمال داروها بوجود می آید آن مقدار که روان فاصله می گیرد چون روان هوشمند است بلافاصله وقتی خطری دارد جسم را تهدید می کند بلافاصله روان خودش را عقب می کشد که آسیب نبیند.  این خصوصیت روان است اما این عقب کشیدن زمان دارد و  محدودیت دارد و اگر در اثر استرس وحشت و خوف باشد، روان ما نامتعادل خواهد شد.

لذا یک آدمی که مرتب در معرض استرس،و یا  خطر قرار دارد روانش هم نامتعادل است اما یک وقت هست که بصورت تکنیکی روان را ازجسم جدا می کنیم یعنی ارتباط روان را با جسم قطع می کنیم روان فرصت پیدا می کند که خلوتی داشته باشد وبه روان فرصت دادیم که اعتلاء دراو صورت بگیرد از الهامات غیر هم باخبر شود و با روح هدایتگر تماس داشته باشد.

عالم روح به دلیل یکپارچه بودن و بسیط بودن و یکتا بودنش کل آگاهی عالم را دراختیاردارد و به روان ما منتقل می کند . اینکه کسی آگاهی به او راه پیدا می کند که بی دلیل است و بی جهت یک چیزی را می بیند که فکر می کند قبلاً دیده با یک کسی آشنا می شود و خیال می کند که قبلاً  او را دیده ، به این دلیل است که وقتی ارتباط روانش با روح یکپارچه عالم نزدیکتر شده و وحدت بین آنها صورت می گیرد ، دانش کُل که در اختیار روح است به روان منتقل می شود  کسی که بتواند این  ارتباط خبری را با عالم روح برقرار کند به صف انبیاء پیوسته همه حواسش باز شده و همه ابعادش را درنوردیده لذا کُل آن آگاهی در اختیارش قرار می گیرد.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...