تیازی

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

تصویری از یک طومار قرن هجدهمی ایسلندی که خدایان را مبهوت از نپختن گوشت و تیازی را بر بالای درخت نشان می‌دهد

 

تیازی Thiazi یا Thjazi نام یکی از یوتون‌های مشهور در اساطیر نورس است. در اسکالدزکاپارمال چنین آمده که روزی اودین، هونیر و لوکی، به اتفاق راهی سفر شدند و هنگامی که احساس گرسنگی کردند، از گله‌ای گاو که در دره‌ای یافته بودند، یکی شکار کرده و بر روی اجاقی در کنار یک درخت، خواستند تا آن را بپزند. اما پس از مدتی متوجه شدند که گوشت نمی‌پزد و در پی یافتن علت برآمدند. ناگهان صدایی از میان درخت به گوششان رسید که خود را عامل نپختن گوشت معرفی می‌کند.

خدایان در میان شاخه‌های درخت، تیازی را به شکل یک عقاب عظیم دیدند که به آنها گفت تنها زمانی اجازه پختن گوشت را خواهد داد که خدایان او را در غذا شریک کنند. خدایان پذیرفتند و تیازی از درخت پایین آمد تا سهمش را دریافت کند. اما تیازی قطعه‌ی بزرگی از گوشت را برداشت و این سبب خشم لوکی گشت. لوکی خواست تا با ضربه چوبدستش تیازی را دور کند، اما چوب به بدن تیازی چسبید و او بال گشود و لوکی را با خود به میانه آسمان برد.

لوکی به استغاثه از تیازی خواست تا او را ببخشد و بر زمین بگذارد. اما تیازی به او گفت که تنها در صورتی این کار را خواهد کرد که لوکی، ایدون و سیبهای جوانی که او نگهبانشان است را برای تیازی بیاورد. لوکی نیز ناچار پذیرفت.

در روز موعود، لوکی به این بهانه که سیبهایی در جنگل یافته‌است که ممکن است ایدون بخواهد آنها را داشته باشد، او را به جنگل برد، و از او خواست تا برای مقایسه با سیبهای خودش، آنها را نیز به همراه بیاورد. در میان جنگل تیازی به شکل عقاب، ایدون را ربود و به خانه‌اش در ثریمهایم، در یوتونهایم برد.

بدون سیبهای جوانی ایدون، خدایان رو به پیر شدن نهادند و در پی چاره برآمدند. هنگامی که فهمیدند ایدون آخرین بار، بیرون از آسگارد با لوکی دیده شده، او را با تهدید به شکنجه و مرگ، وادار ساختند تا ایدون را بازگرداند.

لوکی شنل جادویی فریا را به عاریت گرفت و با تغییر شکل به یک شاهین، به ثریمهایم رفت و دید که تیازی، ایدون را تنها در خانه گذاشته و به ماهیگیری رفته‌است. پس ایدون را به شکل دانه‌ای درآورد، او را به منقار گرفت و گریخت. اما تیازی به خانه بازگشت و متوجه قضایا شد، پس به شکل عقابی به تعقیب لوکی پرداخت.

خدایان هنگامی که لوکی، و تیازی در تعقیب او را دیدند، آتشی بزرگ افروختند و پرهای تیازی را سوزاندند، پس به سراغش رفته و او را از پای درآوردند.

اما اسکادی، دختر تیازی، برای انتقام خون پدرش به جنگ با خدایان پرداخت. خدایان نیز به او پیشنهاد خونبها کردند و اسکادی پذیرفت. اسکادی به همسری نیورد درآمد و اودین نیز، چشمان تیازی را برداشته و به شکل دو ستاره در آسمان شب قرار داد.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...