باورهای هیتیها و میتانیها
نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی در تمدنهای خاموش » تمدنهای خاموش اروپایی- هیتی | ۰۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۰ | ۰ دیدگاهدرباره اصطلاح هزار خدا
1-اصطلاح « هزار خدا » که به وسیلهی کاتبان هیتی به کار رفته و نظایری از آن نیز در جاهای دیگر قابل ملاحظه میباشد، آشکار میسازد که نفوذ و اختلاط گوناگون در میان این مردمان بسیار رواج داشته است. در زمان موردنظر اختلافاتی از لحاظ قبولی خدایان میان ملل متخاصم وجود نداشته، به این معنی که هرگاه میان دو کشور، دو ملّت و یا دو قوم جنگی در میگرفت، ملّت غالب، خدایان قوم مغلوب را نیز به صورت و فهرست خدایان مورد پرستش اضافه مینمود. این خدایان و عناصر جدید به زودی جایی برای خود باز کرده و مورد احترام و ستایش واقع میشدند. اینک ممکن است که این نوع سیاست بوده باشد در تساهل مذهبی از برای موفقیّتهایی بیشتر که شاهنشاهان هخامنشی ، به ویژه کوروش آن را اصل سیاست مذهبی خود قرار داده بودند، و یا با گمان قویتر، ترس از نیروهای مافوق طبیعی و اوهام و خرافات جاری آنان را بدین روش وامی داشت، و در هر صورت این روشی بود که بعدها صورت کاملتر و منطقیتری در تساهل مذهبی، در قلمرو سیاست خارجی هخامنشی به وجود آورد که نتایج نیکویی از آن عاید شد.
ربالنّوعهای میتانی
2-در ازمنهی کهن، و آن دورانی که مورد نظر است، سازش با نیروهای فوق طبیعی یکی از بزرگترین موارد موفقیّت و پیروزی بود. در ادیان باستانی اعتقاد به آنکه تقدیر و سرنوشت در دست خدایان و ارباب انواع میباشد، و به وسیلهی سحر و جادو و اهدای هدایا و قربانیها بایستی آنان را رام نموده و سرنوشت را به سود خود برگرداند، اهمیّتی به سزا داشت و به همین جهت بود که تعداد خدایان روز به روز افزونی میگرایید و مردم و شاهان به خدایان ملل و اقوام مغلوب احترام و ستایش مینمودند.
میان هوریان که با میتانیها هم بسته و متّحد شدند، نیز این چنین روشی موجود بود. خدایان اصلی هوریان عبارت بودند از تَه شوب Teshub ربّالنوع رعد و برق و همسرش هَهپیت Hepti یا هِهیا Hepہ ربّالنوع خورشید. آنچه که جالب توجّه است، به عقیدهی هروزنی Hrozny کلمهی عربی حوّا از همین نام مشتق شده است.
قبل از آنکه اصولاً پادشاهی میتانی تشکیل شود، عنصر هند و اروپایی به شکل سختی به وسیلهی هوریان از میان رفته بود، امّا تاثیری از مذهب آن عنصر هنوز در جامعهی آنان باقی بود و پرستش خدایان آریایی چون میترا Mithra « میتْرَه، میثْرَه » وارونَه Vہruna ، اینْدْرَه Indra میانشان رواجی داشت که به نظر میرسد پرستش این خدایان، ویژه طبقهی ممتاز بوده است.
امّا دو خدایی که به عنوان خدایان اصلی میتانی و هوری از آنان یاد شد، یعنی تِهشوب خداوندگار رعد و برق و هِهپا همسرش ربّالنوع خورشید نیز اصلِ آن اقتباسی است از فکر همان عنصر هند و اروپایی، چه آثار و بقایای آیین هند و اروپایی وجود دو سَرْوَر خدای اصلی را که جنبهی طبیعی داشتهاند، بیان میکند، و این دو خدای عمدهی طبیعی عبارت بودند از خدای بزرگ، ربّالنوع عناصر طبیعی، بلندیها و کوهها، تندر و توفان و باران؛ ربهالنوع یا ایزد بانویی که زمانی خورشید، و زمانی زمین به شمار میرفته است.
از لحاظ عقاید دینی، هنر، قوانین و رسوم و آداب میان هوریان و میتانیها با هیتیها تشابه و همانندیهای بسیاری موجود است و به نظر میرسد هنگامی که میتانیها به وسیلهی هیتیان از میان رفتند، هنر و سایر شئون فرهنگی و تمدّنشان میان ملّت غالب به زندگی خود همچنان ادامه داده باشد. مطابق با اکتشافاتی که شده است، هیتیان کنارههای پایینی دیوارههای اطاقها را با نقوشی مصوّر میکردهاند، و این روشی است که پیش از آنان به وسیلهی هوریان معمول بود.
به طور کلّی هنر میتانی متاثر از مبادی سومری و تحت تاثیر هنر مصری اژه Egإe قرار داشته است. در خانهسازی روشی پیشرفته داشتند و بناهای مخصوصشان به نام بیت-هیلانی Bit Hilani که شاید به معنی خانهی پنجرهدار باشد معروف است. این بناها از دو قسمت بیرونی و اندرونی تشکیل میشده است. قسمت بیرونی سرپوشیده بوده و به وسیلهی اطاقی پنجرهدار به اندرونی متّصل میشده است که شاید عمدای بوده از برای کنترل در رفتوآمد. در شیوهی نقاشی بر درها نیز دستی داشتهاند و موضوع نقاشیها اغلب فرشتگان و شیر و گاو بوده است.
باورهای هیتیها
3- پرستش و دیانت هیتیان، بسیار پیچیدهتر و دارای نظم و ترتیبی بود. آنچه از مدارکی که در بُغاز کوی فرادست آمده، در این باره به ما آگاهیهایی میرسانند که به شکل فشرده بازگو میگردد.
میان این مردم نیز همچون بسیاری از جوامع و ملل و اقوام باستانی، مَحَک و مبنایِ همه چیز دیانت و اصول مذهبی شناخته میشد. از نوشتههای هیتی که به دست آمده است، اصطلاحی است که شاید تا اندازهیی گویای وضع و شیوهی دینشان باشد در پرستش. اینان قومی بودند جنگجو و فاتح سرزمینهای دیگران، و همچون موردی که بدان اشاره شد، خدایان عمدهی شهرهای بازگشوده را به خدایان خود میافزودند و به یکسان به عبادتشان میپرداختند. میان هیتیها نیز پرستش دو خدایِ عالی جناب، همچون قوم میتانی رواج داشت و به نظر میرسد که هوریان و میتانیها که خود این روش را از اقوام هند و اروپایی اخذ کرده بودند، واسطهی این نقل و انتقال بوده باشند. سرور خدای بزرگ، خدای تندر و توفان بود و به شهرِ هاتوشا Hattusha تعلّق داشت، و همسر او ایزد بانویی بزرگ نیز الاههی خورشید محسوب میشد و متعلّق به شهر آرینا Arinna بود. شاید این دو خدا سرپرستی اموری بسیار را به عهده داشته و در ضمن نمایندهی پیمان و معاهدات و چیزهایی دیگر نیز بوده باشند. امور مهم و قابل توجّه و گرفتاریها و مشکلاتی که پیش میآمد، از این دو خدا به وسیلهی کاهنان نظر خواسته میشد، قراردادها و پیمانها نیز تحت نظر این خدایان سامان میگرفت و در میانِ خدایان مظهر قدرت بودند و همان دو خدایِ عالی جنابِ هوری یعنی تِشبو Teshbu و هِهپا Hepa محسوب میشدند.
میان هیتیان از جانبی دیگر ریشهی کهن گاوپرستی را مشاهده میکنیم. ربّالنوع بزرگ، خداوندگار رعد و توفان به وسیلهی حیوانی مقدّس، یعنی گاو تظاهر و تجلّی میکرده است. این حیوان مفید که سابقهیی بسیار در تاریخ پرستش دارد، از قدیمترین ایام در آناتولی مورد ستایش قرار گرفته و به همین مناسبت است که کوهستان بلند این سرزمین، توروس Tauros یعنی گاونر خوانده شده است، و باز به جهت رواجی در پرستش این حیوان و همانندی آن در میان بسیاری از ملل و اقوام که نام «تورو» دارای ریشهی مشترکی است در زبانهای گوناگون. این کلمه ظاهراً از یک واژهی سامی و هند و اروپایی مشتق شده است، در سامی ثور – در یونان توروس Tauros ، در چک Tor و به آلمانی Sitor نامیده میشود.
به هر انجام در آناتولی که کوهستان بلند آن به نام این خدا خوانده شده است، مراسم عبادت این خدا در همان کوهستان انجام میشده و در آنجا ستایشگاهها و عبادت خانههایی برایش ترتیب داده بودند. به نظر میرسد که از این نقطه عبادت این حیوان به جاهایی دیگر و مناطقی که در پرستش این خدا شهرتی دارند نفوذ کرده باشد، و این مناطق عبارتاند از: مصر، بابل، هند، کشورهای اژه Egإe و حتی اروپا. به این نکتهی بسیار مهم نیز باید توجّه داشت که یکی از خاستگاههای بسیار مهم «مهر پرستی» یا میترا پرستی، یعنی «میترای گاو اوژن» را همین منطقه میدانند، به ویژه جایی که امروزه همان شهر قونیه در ترکیه است و شواهدی شایان توجّه برای این نظر از سوی پژوهشگرانِ آیین میترایی ارائه شده و نگارنده در کتاب «تاریخ آیین رازآمیز میترایی در شرق و غرب» در این مورد پژوهشهایی ارائه کرده است.
پرستش خداوندگار رعد و توفان در همهی شهرهای هاتی Hatie مرسوم و رایج بود، و در این شهرها که هر کدام ربّالنوع خود را به نامهایی مینامیدند، آنها را پسران ایزدبانو آرینا Arina و شوهر او ربّالنوع تندر و توفان و خدای شهر هاتوشا Hattusha میدانستند. امّا ایزدبانویی دیگر نیز داشتند که او هم مظهر خورشید بود و به «خورشید آسمان» معروف بود. این ایزدبانو نیز ستایشاش بسیار رواج داشت و از دورهی جدید امپراتوری هیتی مورد توجّه قرار گرفته و در اواخر این دوره به فرازنای شهرت رسیده و عنوان سَرْوَر خدای اصلی یا خدایِ عالی جناب را برای خود اختصاص داد. این مورد نیز بایستی از گرفتههایی باشد از هند و اروپاییان و یا به گمانی ضعیف از کسانی دیگر. چون با عدم کامل روش مادرشاهی و زنسالاری Matriarchat در جامعهی هیتی و تضعیف حقوق زن میان آن مردم، به نظر نمیرسد که روشی اصیل در ایزدبانو پرستی میانشان پیدایی یافته باشد.
به هر انجام مشاهده میشود که چگونه عنصر هند و اروپایی در میان ملل و اقوام «آسیانی»؛ یعنی بومیان نفوذ کرده و با در هم آمیختگیها اثراتی بسیار بر جای نهادند هر چند این تسلّط، پیروزی محدود و بیفرجامی بود، امّا این نفوذ دوام یافت و تسلّط آریایییها را مُحْرَز کرد، امّا این تسلط به شکل کامل آن در زمان دیرتری؛ یعنی آغاز هزارهی اوّل که شرحش بیاید، مسلّم شد.
در روش مذهبی هیتیان، کاهنان و وابستگان معابد دارای مقام و مزایایی بودند. اجرای قانون و عدالت نیز دربارهشان شدیدتر از دیگر مردم اجرا میشد. مجموعه قوانین هیتیها که از این مردم به دست آمده، حاوی در حدود صد ماده میباشد که نسبت به قوانین سومری و بابلی و اسرائیلی بسیار منصفانهتر و تعدیل یافتهتر است، و همچنین است این نسبت به قوانینی که در «وندیداد» کتاب قوانین و شرایع ایرانی آمده است. اجرای این قوانین در مورد خلافها و بزههایی که از روحانیان و کارکنان معابد سر بزند، بسیار سخت میباشد.
هیتیها در اجرای مراسم و شعایر مذهبیشان وسواسی سخت داشتند و خرافات و اوهام میانشان رواجی بسیار داشت. به هنگام اجرای مراسم ستایش و قربانی و سایر آداب مذهبی، بیگانگان و خارج از مذهبان به هیچ وجه حق شرکت و دخالت نداشتند و هرگاه چنین امری اتفاق میافتاد، سزای متخلّف در هر حالی مرگ ارزانی بود.
چنان که تذکّر داده شد، همچون بسیاری از مردم، ملل و اقوامی دیگر، تنظیم امور، وضع قوانین، پیشگویی، اقدام به کارهایی چون جنگ، صلح و ترک مخاصمه و مشکلاتی دیگر به وسیلهی دخالت خدایان و رای آنان حلّ و فصل میشد. کاهنان و روحانیان مصدر این کار و میانجی خدایان و آدمیان بودند. اینان برخی با شیّادی و موقعشناسی کار را بر مراد خود میکردند و پیامهایی از جانب خدایان ابلاغ میکردند و در صورتی نیز از کارگزارانِ فرمان روایان بودند و کاری را که سابقهی تاریخی دارد، انجام میدادند، یعنی به جای اینکه مورد الهام خدایا خدایان واقع شوند، مورد وحیِ فرمانروا یا فرمانروایان قرار میگرفتند. برخی دیگر از این کاهنان، مصر و عانی بودند که در حالت صرع کلماتی نامفهوم ادا کرده و گرایندگان، آنها را از زبان خدایان میپنداشتند. اغلب مراسم مذهبی به وسیلهی اهدای هدایا و نذور و قربانی انجام میشد. در قربانی مراسمی انجام شده و قربانی به وسیلهی کاهن بزرگ ذبح میشد. هدایا نیز اغلب عبارت بود از مواد غذایی و چنان به نظر میرسد که هیتیها مردمانی پرخور بودهاند که خدایانشان این سان شکم باره ساخته شدهاند. علاوه بر مواد غذایی، مشروبات نیز بسیار به حضور خدایان تقدیم میشده است، چون: شیر، عسل و انواع شرابها. در آن دوران نیز قوانینی وجود داشتهاند. مدنی و قوانینی خدایی. کسانی که مرتکب جرم و بزهی مذهبی میشدند از جانب خدایان دچار شکنجهها و مکافاتی میشدند که اغلب به صورت مرگ ناگهانی و انواع بیماریها و مرضها رویکرد داشت.
اینان مردمانی بودند سخت پا بسته به سرنوشت و تقدیر، و برای برگرداندن سرنوشتهایِ بیفرجام و ناخوشایند نیز تمهیدات و کارهایی خرافی و شگفت داشتند که خاستگاه سحر و جادو را تشکیل میداد. همچون مومنان امروزی که با دعا و نذر و هدیه دادن به خدا، وی را تسخیر کرده و موجب میشوند که ذات لایزال خدایی در تصمیم خود تجدیدنظری بنماید، برای پیشگیری و دفع مخاطرات به سحر و جادو متوسّل میشدند. البته آشکار است که با وسایلی لازم میآمد تا از وقوع حوادث آگاهی یابند تا درصد پیشگیری و جادوگری برآیند، و این امر نیز به وسیلهی تفال و غیببینی حاصل میشد. در این مورد خرافات و اوهام بسیاری میانشان رایج بود و برای این کار در جامعه و جمعشان طبقهیی به وجود آمده بود که گاه سخت وابستهی روحانیان و کاهنان بودند و گاه نقطهی مقابل و حالت دشمنانهیی در برابر روحانیها میداشتند. پیشگویی و تفال نیز اغلب همچونان که در سومر و بابل رواج داشت، از روی امعاء و احشا و به ویژه جگر قربانیها و گاه استخوان آنها، و همچنین جهت پرواز پرندگان آشکار میشد.
اسطورههای هیتیها
۴- میان هیتیها نیز چون بسیاری از اقوامی که گرداگردشان را فرا گرفته بودند، افسانهها و داستانهایی مذهبی و اساطیری وجود داشت. این افسانهها و اساطیر معرّف و نمایانندهی طرز کار مجمع خدایان، اخلاق آنان و روششان میباشد. یکی از این افسانهها، ارسطورهیی است دربارهی ایلویانکا Illuyanka یا ماربزرگ که بر علیه خدای بزرگ توطئه کرد. بعدها به شکلی که در ادبیات مَزْدَیَسْنان ملاحظه میشود، و در گذشته، ضمن تفسیر «وندیداد» از آن یاد کردیم، دیده میشود که مار از جانوران اهریمن آفریده میباشد، و مزداپرستان بایستی در نابودی آن بکوشند. به هر انجام «ایلویانکا» یا مار بزرگ که بر علیه خدایِ عالی جناب نیرنگ و توطئه میکند، دامی برایش گسترده میشود تا به هلاکت رسد. این دام را یکی از کهتر خدایان به نام ایناراش Inarash تمهید کرده و میگسترد تا مهتر خدا را از گزند حفظ کند. «ایناراش» مجلس ضیافتی از جمله خدایان تشکیل داده و «ایلویانکا» را نیز دعوت میکند. این مبارزِ مهتر خدا در میهمانی اغفال شده و آن قدر میخورد و از شرابهای سُکرآور مینوشد که به بیهوشیاندر میگردد. کهتر خدایان از این چنین حالتی استفاده کرده و آن حریف سرسخت را در بند کرده و به حضور خدایِ عالی جناب میبرند. خدای بزرگ نیز از موقعیّت مناسب و درماندگی حریف سود برده، او را میکُشد.
داستانی دیگر که جنبهیی لطیف و شاعرانه داشته و حاکی است از روش طبیعی خدایان و خدایانِ فصلی، اسطورهیی تمّوز Tammose بابلیها. تهلهپینو که ربّالنوع نعمت و فراوانی محصول است، در آغاز فصل زمستان به موجب نارضایتی از بندگانش از کشور خود مهاجرت میکند. بر اثر این مهاجرت در کشور فقر و گرسنگی و درماندگی پدید میشود و خدایانی دیگر در صدد جست و جوی خدای گمشده بر میآیند. نخست عقاب، آن پرندهی تیزپر به کاوش میپردازد و مایوس میشود، پس مهتر خدا، یعنی ربّالنوع رعد و توفان به دنبال تهلهپینو Tإlإpinu خدای گمشده میرود، امّا او نیز موفّق نمیشود، تا آنکه سرانجام زنبورعسل در آغاز بهار وی را یافته و به کشورش باز میگرداند، و در نتیجه با آغاز بهار و ورود خدا، فراوانی و نعمت نیز نیز به مردم باز میگردد.
جریانهایی دیگر تا آغاز ورود ایرانیان – کاسیها که بودند؟
5- پیش از آنکه از کاسیها Kassites سخن گوییم، لازم است تا از یک گروه دیگر از هند و اروپاییها گفتگو شود. این گروه را که سواران جنگجویی تشکیل میداد، در طول چین خوردگیهای زاگْرُوس Zagros به حرکت در آمدند تا در قسمت جنوبی، محلی که بعد مکانی بسیار مشهور شد از برای پرورش اسب نفوذ یافتند. برحسب معمول، تکاپو و جنبش این گروه در نخست بسیار پر حاصل و شایان توجّه بود، امّا بعدها چون در اقلیت قابل ملاحظهیی قرار گرفتند، به تدریج در تودهی کاسیها مستهلک شدند.
تا این زمان که امتداد آن تا آغاز هزارهی اوّل پیش از میلاد ادامه دارد، هر چند عنصر هند و اروپایی تفوّقی قابل ملاحظه نداشته، امّا با وجود آنکه در یک اقلیت قابل توجّهی میان اقوام بومی آسیانی قرار داشته، تاثیر بسیار عمیقی بخشیده است. اینان به زودی با عناصر بومی در هم آمیخته و تشکیل یک نژاد دو رگهیی را میدادند. اندک مدّتی نمیگذشت که این نژاد دورگه دارای تشکیلات سیاسی، نظامی، مدنی و فرهنگیِ شگرفی شده و اهمیّتی در خورِ گفتگو پیدا میکردند، اهمیّتی در تمام شئون فرهنگی و تمدّن که تا پیش از اختلاط و آمیختگی اثری از آن آشکار و هویدا نبود.
کشورهایی که در آغاز تنها از امیرنشینهایی کوچک تشکیل میشدند و روشهایی داشتند چون فئودالیسم و ملوک الطوایفیِ اروپای سدههای میانه؛ یعنی تشکیلاتی پراکنده از شهرهایی مستقل Villes-Etats و حوزههای مذهبی مستقل Temples-Etats بودند، با این تحریک خارجی، یعنی نفوذ هند و اروپایی به زودی به صورت اتحادیههایی مقتدر و کشورهایی با روشی شاهنشاهی و ادارهی حکومتی مرکزی در میآمدند. چنان که ملاحظه شد، این چنین وضعی در مورد هیتیها و پس از آن حکّام میتانی رخ داد، و اینک مشاهده خواهیم نمود که این چنین موردی چگونه دربارهی کاسیها اتّفاق میافتد.
امّا سرانجام بخش عمدهی قبایلی که تشکیل دهندهی شعبهی شرقی هند و اروپایی بودند، به جانب مشرق روان شدند. گذرگاهشان از ماوراءالنّهر، جیحون، آمودریای جدید بود که پس از توقّف اندکی در بلخ «باکتریا» از معابر هندوکش گذشته و راه هند را دنبال نمودند و در طول پندیشیر Pandishir ورودهای کابل فرود آمدند.
قسمت مرکزی کوههای لرستان کنونی،یا زاگْرُوس Zagros قدیم مسکن کاسیها بوده است، که بعدها نفوذ و قدرتشان به جانب شمال و مشرق در مقطعی از زمان به صورت تدریجی گسترده شده است شاید نخستین تهدید مستقیم این کوهنشینان آرام و صلحجو متوجّه بینالنّهرین شده باشد. این مردمان جهت معاش و زندگی بهتر، به تدریج از کوهها پایین میآمدند و در دشت استقرار مییافتند، و چون عدّهشان افزون و انبوه شد، به شکل هجوم به بابل تاخته و با آرامی شگرفی آنجا را فتح کردند. در تاریخ بینالنّهرین تسلّط این قوم طویلترین تسلّط خارجی است که مدّت پانصد و هفتاد و شش سال به درازا کشید و سرانجام به سال هزار و صد و هفتاد و یک پیش از میلاد این تسلّط به پایان رسید.
قدیمترین منابعی که به ذکر کاسیان در آن اشاره شده است، مدارکی است متعلّق به قرن بیست و چهارم پیش از میلاد از عهد اینشوشیناک Inshushinak ایلامی. به نظر میرسد که این قوم در طی هزارهی سوم اهمیّتی چندان نداشتهاند. آشوریان آنان را به نام کاسی Kassi میشناختند و این نام به شکل کوسایویی Cossإens توسط استرابو Strabo به کار رفته است. به نظر برخی از محقّقان نام شهر قزوین و همچنین دریای خزر چه بسا معرّف خاطرهیی از این قوم باشد که در نواحی جنوبغربی دریای خزر مسکن داشتهاند.
عنصر هند و اروپایی در اینجا تاثیر عمیق خود را بر کاسیها نهاده است، و البته اختلاط و آمیزش آنان با عنصر هند و اروپایی در آن هنگامی عملی شده بود که در دامنههای زاگْرُوس مسکن داشتند. تاثیر تمدّن و فرهنگ هند و اروپاییان در اینجا نیز به عنوان نیروی محرکی به کار رفت و اثر شایان خود را بخشید.
روشهای مذهبی و پرستش و دیانت میان این قوم از عناصر بسیاری تشکیل میشد. چنان که از نوشتههای بابلی برمیآید، میان این قوم آیینهای چندی در کنار هم وجود داشتند. اصل دیانت و خدایان آسیانی که آیین کهن خودشان بود، تمدّن، فرهنگ و آیین هند و اروپایی را نیز از همین عنصر اخذ کرده بودند و با توقّف طولانی که در بابل داشتند، تحت تاثیر فرهنگ و دیانت بابلی، پرستش خدایان بابلی نیز میانشان رواج پیدا کرد.
خدای بزرگشان که در میان اقوام «آسیانی» سابقهیی کهن دارد به نام کاشو Kashshu ] کاششو [ نامیده میشده و بدون شک این نام «= کاشو» مبدیی بوده است از برای وجه تسمیهی نام قومی آنها به «کاشی، کاسی». دو خدای دیگر آنان شوریاش Shuriash و مازوتاش Masouttash وظایف و تعهّدات و کارهایی داشتند چون دو خدای بابلی شَمَش Shamash و نینورتا Ninorta . همین دو خدا در هند نیز پرستش میشدند به نامهای سوریا Souria و ماروت Marout . خدایان دیگر آنها ماروتاش Maroutash یا همان ماروت هندی ، و شوریاشن Shuriashn یا همان سوریای هند و Surya hindou و بوریاش Buriash که همان بورهآس Borإas یونانی است بود. این خدایان جملگی در میان بابلیان پرستش و رواجی داشت و آنان به خدایان کاسیها احترام میگذاشتند، امّا با سقوط کاسها خدایان آنان نیز از یادها رفت و پرستششان متروک ماند.
عنصری دیگر از نفوذ هند و اروپایی، چنان که در حکومت میتانی نیز موجود بود، جنبهی تقدّس بسیار اسب بود. میان کاسیان اسب نشانهی الاهی محسوب میگشت و محتملاً به وسیلهی طبقهی حاکمه این اصل شیوع پیدا کرده بوده است، و چنان که بعداً در قسمتهایی دیگر ملاحظه خواهد شد، اسب مقامی بسیار بزرگ یافته و جزء عناصر مذهبی و مورد ستایش قرار میگیرد.
کاسیها در بابل یا مستقیم و یا غیرمستقیم، و یا خود آگاهانه و یا بدون قصد و تاملی، بر اثر موقعیتِ شرایط تمدّن، روش اصلی خود را همچنان به موازات مواردی که اخذ میکردند نگاه داشتند. اسب و پرورش آن، و اهمیّتاش که از هند و اروپاییان گرفته بودند، به وسیلهی آنها در بینالنّهرین به همراه ارابهی جنگی رواج یافت. چنان که به نظر میرسد آنان خظ خود را از دست داده بودند، چه لوحهها، مُهرها و چیزهایی دیگر که از آنان به وسیلهی کاوشهایی دستیاب شده است، با خط سومری است. امّا سرانجام دوران آنها منقضی شد، به نظر میرسد که بابلیان موجب این افول و شکست بوده باشند، امّا این چنین نیست، بلکه ایلام موجب این افول شد، چون به هنگامی که کاسیان همچنان با قدرت و تسلّط بابل را زیر فرمان داشتند، نخستین دولتی که تجدید قوایی نموده و نیرویی شایان یافت، ایلام بود که ضربتی قاطع بر کاسیان وارد کرده و آنان را برانداخت.
در واپسین قسمت این بند لازم است تا باری دیگر از ایلام سخنی به میان آید. در خلال هزارهی سوم با روی کار آمدن سلسلهیی جدید در ایلام، یک دوران طلایی برای این کشور به وجود آمد، و فرمانروایانی مقتدر چون: شوتروکناهونته Shutruk- Nahhuntإ ، کوتیر- ناهونته Kutir-Nahhuntإ و شیلهاکاینشوشیناک Shilhak-Inshushinak به بسط قدرت و عظمت ایلام پرداختند. یکی از اسلاف این فرمانروایان، یعنی اونتاش-هوبان Untash-hudan یا اونتاش-گال UNtash- Gal که در بخش گذشته از وی سخن گفتیم، شاهنشاهی عظیمی تشکیل داد که به وسیلهی آشوریها از میان رفت. وی پادشاهی بود که به سازندگی و بنای معابد و رواج هنرها توجّه خاصّی داشت، از همسرش به نام ناپیراسو Napirasou مجسمهیی برنزی بر جای مانده که هر گاه به مقیاس آن به داوری بپردازیم، تندیسهیی است که شاهکار هنر فلزکاری در آن عهده میباشد، و از این مجسمهی گرانبها در موزهی «لوور» نگاهداری میشود.
اوج عظمت و قدرت ایلام در زمان شوت روک- ناهونته اوّل «۱۲۰۷-۱۱۷۱ پ- م» بود. وی نیز چون «اونتاش- گال» علاقهی وافری به معبدسازی، راهسازی و زیبایی شهرها داشت. از موقعیتی استفاده کرده و در راس سپاه آشور به بابل حمله کرد و در آنجا آخرین فرمانروای کاسی را برانداخت و پسر خود کوتیر-ناهونته را به عنوان فرمانروا بر مسند نشانید. کوتیر- ناهونته مجسمهی مردوک Marduk خدای بزرگ بابلی را به شوش منتقل کرد و بدینسان بود که بابل از تسلّط کوهنشینان ایرانی آسوده شده و به زیر فرمان دشتنشینان متمدّن ایرانی در آمد.
امّا فرازنای عظمت سیاسی و گستردگی شاهنشاهی بزرگ ایلام در زمان شیلهاک-این شوشیناک بود «۱۵۱۱-۱۱۶۵ پ. م». از اطراف مرزهای شاهنشاهی هر چه بیشتر وسعت یافته و گسترده میشد. از شمال تا «کرکوک» به قلمرو ایلام در آمد، آشوریان به سختی عقب رانده شدند و بابل در محاصره در آمد. خطّهی شاهنشاهی ایلام تمامی درّهی دجله، و قسمت قابل ملاحظهی خلیجفارس و سلسله جبال زاگْرُوس و جملهی قسمت غربی ایران بود. تمامی این قسمت در سایهی اتحادی بود که شاهنشاهی بزرگ ایلام را به وجود آورد.
در سایهی چنین قدرتی عکسالعملی شدید نسبت به فرهنگ خارجی پیشین امری ضروری و حتمی بود. پس زبان و خط ایلامی مقدم رواجی یافت و تمامی کتیبهها و الواح به خط ایلامی مقدم نوشته میشد. همچنین در پرتو چنین شاهان مقتدری که سیادت و عظمت را باز گردانده بودند، ابتدا قهرمانی و بعد تقدّس و آن گاه جنبهی خداییشان محرز شد. اینشوشیناک خدای ملّی اعلام گشت و پادشاهان در طول حیات خود در زمرهی خدایان محسوب میشدند.
امّا در پی این عظمت و مجد درخشان، دوران انحطاط و فروافتادگی سریعی پیش آمد. در پایان هزارهی دوم پیش از میلاد، هنگامی که اختلافاتی داخلی در شاهنشاهی ایلام بروز کرد، در بابل سلسلهیی جدید و قدرتمند به وجود آمد که پادشاه آن نبوکدنصر Nabuchodonosor ] بختالنصر [ بود. این پادشاه با حملهیی سریع و قاطع ایلام را تسخیر کرده و شوش را ویران ساخت و مجسمهی مردوک Marduk خدای بزرگ بابلی را به معبد خود باز گرداند. دگرباره سکوت و فرو مردگییی بر ایلام سایه افکن شد که در حدود سه قرن به طول انجامید. در چنین هنگامی دو دولت نوخاستهی آشور و بابل در سر تصاحب فلات به رقابت و جنگ پرداختند. در فلات دیگر جنبشی چنان که پیش از این جریان داشت، دیده نمیشد، امّا یک سره فرو مرده نیز نبود، بلکه در انتظار حوادثی بود تا در چند سده بعد، منجر به حوادث بزرگی در دنیای کهن گردد
نظرات
ارسال نظر