بررسی تطبیقی شخصیت آشیل - اسفندیار و رستم - هکتور در ایلیاد و شاهنامه

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۱ دیدگاه

 

دو همتای آشیل و هکتور، یعنی اسفندیار و رستم در حماسهء بزرگ منظوم ایرانی،شاهنامهء فردوسی (سدهء 5-4) نقش مهمی‌دارند. شباهت های بین کارکرد آشیل واسفندیار از یک سو، و هکتور و رستم از سوی دیگر اتفاقی نیست. مقالهء حاضردر صدد روشن شدن این نکته است که حکومت یونانی باختر (بلخ) در شمال شرقیایران نخست در ماوراءالنهر و بلخ در طول 2500 تا 130 پ.م.، و آنگاه در درهءسند از 190 تا 50 پ.م.، و بعد در دورهء پادشاهان سلوکی از 312 تا 135 پ.م. باعث تاثیرات فرهنگی ماندگار یونانی در ایران زمین شد. یکی از این تاثیراتدر سوگنامهء "رستم و اسفندیار" دیده می‌شود.

آشیل و اسفندیارهر دو رویین‌تن اند. پاشنهء آشیل و چشم اسفندیار هر دو آسیبپذیر است. هر دو پهلوان به واسطهء یک نیروی مافوق طبیعی، کشته می‌شوند. مطابق ایلیاد هومر، ایزدان این کار را بر عهده دارند و بنابه توصیفشاهنامه، سیمرغ این نقش را ایفا می‌کند. در هر دو داستان، پهلوان اصلی ازیک کشور بزرگ است و بر پهلوان سرزمین کهتر چیره می‌شود. شهر تروا و سیستانهر دو نابود می‌شوند و شهروندان نیز به هلاکت می‌رسند.

کلید وآژگان: آشیل، هکتور، رستم، اسفندیار، ایلیاد، شاهنامه، بلخ

مقدمه

پس از تاسیس اسکندریه‌ها در شرق باستان و ساخت شهرهای یونانی- سلوکی که ازشمال شرقی هند و کرانه های جیحون تا آسیای صغیرپراکنده بودند. شهرها وپایگاه هایی پدید آمد که گروه هایی از "خواص و سرآمدان" ایرانی جذب آن شدندو بدین گونه، فرهنگ، هنر و زبان یونانی در جامعهء ایرانی تاثیر گذاشت و تادهه های متمادی، اقشار فرادست و اشراف ایرانی، شیفتهء آداب و سنن یونانیشدند. نمونه های این تاثیر را در سکه ها، پوست نبشته ها و نقوش اشکانی وساسانی آشکارا می‌توان دید. ایرانیان زیر تاثیر این روند یونانی مآبی، حتیایزدان یونانی را با ایزدان ایرانی سنجیدند و معادل یابی کردند. از جملهزئوس را برابر اهورامزدا، آپولن یا هرمس را برابر میترا، هرا، آفرودیت یاآرتمیس را برابر آناهیتا، هادس را معادل اهریمن و هراکلس را برابر بهرام بهشمار آوردند. (یارشاطر،1368: 23(

 استقرار دولت سلوکی در ایران از 312 تا 135 پ.م، و استحکام حکومت یونانی،ابتدا در فرارود و بلخ از 250 تا 130 پ.م، و آنگاه در نواحی درهء سند از 190 تا 50 پ.م خود به خود آثار فرهنگی ماندگار یونانی را در ایران زمینآشکار کرد.

تاثیر فرهنگ و تمدن یونانی بیش از همه در هنر پدیدار گشت و اگرچه در خودایران، هنر یونانی مآبانهء اندکی باقی مانده است، اما نمونه های اندکی کهدر ایران (فی المثل در نسا) برجای مانده و آنهایی که در بیرون ایران (درالحضر، دورا، آشور، پالمیرا و نیز در افغانستان و شمال غربی هند باقیمانده، نشان می‌دهد که سخت متاثر از هنر یونانی است. (همان، 25) گنجینهء "آی خانم" در کنار رود جیحون و نزدیک بلخ و سکه های بازمانده ازپادشاهان یونانی بلخ که شمارشان افزون است، نمایانگر زنده بودن هنر یونانی ومهم تر از آن، حضور وهنرمندان فعالیت هنرمندان یونانی در این خطه از شمالشرقی ایران است. (Rowland، 1971: 31)

افزون بر سکه های کوشانیان (حکومتی یونانی مآب در شمال شرقی ایران)،تندیس‌های مکتب گنداره نیز نمودگار تاثیربخشی هنر یونانی اند. حتی گمانمی‌رود که "آثار هنری عظیمی‌که در شهر نسا، پایتخت نخستین اشکانیان، به دستآمده و شامل مجسمه‌های خدایان یونانی است،... نیز متعلق به هنر یونانی – بلخی باشد." (بهار 1374: 110) همچنین آتشکدهء سرخ کتل متعلق به عصر کوشانی،با کتیبه ای بلخی به خط یونانی ممکن است در پی سنت توامان یونانی – بلخیباشد. (همان، 111(

به گمان زنده یاد دکتر مهرداد بهار، شواهد تاثیرگذار فرهنگ و تمدن یونانیدر ایران بسیار افزون‌تر از اینهاست. از جمله می‌دانیم که اوثی دموس،شهریار یونانی بلخ، ده هزار سوار ایرانی در سپاه خود داشت و همو به کمکسرداران ایرانی بود که در برابر آنتیوخوس سوم، پادشاه سلوکی، مقاومت ورزید وبه یاری همین سرداران محلی ایرانی بود که یونانی‌های سلوکی- گرای را برجای نشانید. همین نزدیکی و آشنایی گستردهء اشراف زمیندار ایرانی بافرمانروایان یونانی بود که "منجر به رشد اقتصادی کشور و ثروت روزافزونخاندان اشرافی آسیای میانه شد و این نمی‌توانست بدون تلفیق های اجتماعی وفرهنگی باشد". (همان، 52(

این تلفیق های اجتماعی و فرهنگی بدون تردید رشد فزاینده‌ای داشت و بستاثیرگذار بود. از جمله در نوشته های مورخ چینی، چانگ کایی ین، که در اواخردوران حکومت یونانیان بلخ به آن سرزمین سفر کرده بود، آمده که "شهرها وشهرک‌ها خود را اداره می‌کردند و شهر حاکم خود را داشت و این محتملا هماناست که ما در سوریهء آن دوران نیز، که زیر نفوذ ساخت‌های اجتماعی یونانیقرار گرفته بود، می‌بینیم و آن وجود مجالس و انجمن‌های محلی است.

با توجه به پیشینهء تاریخی فرهنگی فوق، یکی از جلوه‌های مهم تاثیرپذیری ازفرهنگ یونانی، وجود دو مضمون تراژیک رستم و اسفندیار و رستم و سهراب است کهدر شکل باستانی‌اش، خداینامه، در شرق ایران نمودار گشته و به خامهء شیوایفردوسی جلوه‌ای دیگر یافته است. ایرانیان پیش از اسلام همان گونه کهتاثیرات شگرفی در منطقهء بین النهرین، مصر و یونان نهاده اند و این نکته ازحتی از نگاه غربیان دور نمانده است، در تاثیرپذیری از فرهنگ، تمدن و هنرایرانی نیز هوشمندی خود را نشان داده‌اند و مضمون تراژیک یونانی را به یکمضمون کاملا ایرانی تبدیل کرده‌اند. ما در بررسی زیر نشان خواهیم داد کهاسفندیار و رستم تا چه حد با آشیل و هکتور قابل تطبیق اند.

بررسی و تحلیل شخصیت‌ها

داستان رستم و اسفندیار از اینجا آغاز می‌شود که گشتاسب، پادشاه ایران،سپاهی را به سرکردگی اسفندیار به سیستان می‌فرستد تا رستم، قهرمان بزرگایران زمین، را دست بسته پیش او آورد. اسفندیار هم شاهزاده است و همپهلوانی دلیر و هم رویین‌تن است. به جز چشم او که آسیب‌پذیر است. اسفندیارقهرمانی دینی است، چنان که وقتی "از بند پدر آزاد شد، با خدا پیمان کرد کهپس از پیروزی صد آتشکده در جهان برپا کند و همهء بی‌رهان را به راه دیندرآورد". (مسکوب 1356: 27؛ فردوسی 1967: 6/153- 154) شعار اسفندیار ایناست:

نخستین کمر بستم از بهر دین / تهی کردم از بت پرستان زمین

(فردوسی، 1967: 6/259)

اسفندیار بنابر مندرجات اوستا نیز در شمار مقدسان و پاکان دین زرتشتی است،هر چند سراغی از نبرد او با رستم در اوستا نیست، اما رستم نیز قهرمان ملی ومدافع نیکی است. اسفندیار جوانی پیروزمند در نبردهاست و پدر وعدهء پادشاهیبدو داده است، اما این امر را مشروط به کاری دانسته که عملی شدنش کاری استکارستان و تا حدی ناممکن. او ناگزیر است برای رسیدن با پادشاهی، بزرگ ترینپهلوان این سرزمین را مطیع و منقاد خود کند و دست بسته روانهء دربارنماید.

اسفندیار در نبرد خود با رستم در واقع او را بر خاک می‌افکند، اما به اومهلت می‌دهد. دلاور با تجربه با مهلت ستاندن از پهلوان جوان، از مهلکهمی‌گریزد و آنگاه به کمک پدرش زال، و چاره جویی از سیمرغ، آگاه می‌شود کهدو چشم اسفندیار آسیب پذیر است. پس در نوبت دوم برمی‌گردد و تیر را مستقیمبه سوی چشمان اسفندیار نشانه می‌گیرد و پهلوان جوان را بر خاک می‌افکند. (فردوسی، 1967: 6/216 به بعد)

رستم پهلوانی اساطیری است و تباری سکایی دارد. پس از پیروزی سکاها در بلخ و "سکنی گزیدن ایشان در سیستان، که بر اثر آن نام کهن "زرنگ" به سیستانتبدیل شد، و در پی نفوذی که اینان در سیاست و زندگی اجتماعی شرق ایران بهدست آوردند، افسانه‌های رستم افسانه های پهلوانی ایرانی را به خود جذب کرد وجایگزین آنها شد و رستم بزرگ ترین دلاور تاریخ شرق ایران و سپس همهء ایرانگشت". (بهار، 1374: 50)

اسفندیار به نوعی در تعارض قرار می‌گیرد. پیش پدر رستم را محق می‌داند و "چون به رستم می‌رسد، حق به گشتاسب می‌دهد؛ این تعارض ناشی از احساس متضاداوست؛ و همین دوگانگی، شخصیت او را در زابلستان دستخوش تزلزل کرده است. ویذاتا مرد صریح و ساده دلی است، ولی در اینجا ناچار است نقش بازی کند، زیرااز آنجا که به ماموریت خود معتقد نیست، از یک باور به باور دیگر و از یکاحساس به احساس دیگر نوسان می‌کند. چون به سیستان می‌رسد، در اتهام بستن بهرستم با پدر همداستان می‌گردد که از "آرایش بندگی" گشته است و راه ناسپاسیگرفته، و حال آن که پیش از آن گفته بود که "نکوتر زو به ایران" کسی نیست و "بزرگ است و با عهد کیخسرو است" و "همه شهر ایران بدو زنده اند".

(اسلامی‌ندوشن، 1354: 135)

اسفندیار شاهزادهء دیناور هم عصر زرتشت و حامی‌دین نو بود در حالی که رستم پهلوان قومی‌بود که در آخرین قرن‌های قبل از میلاد به قلمرو سیستان کوچ کردند. از این رو، بین اسفندیار و رستم از نظر زمانی فاصلهء بسیاری وجود داشت. پس، این رویارویی بیشتر جنبه‌ای اساطیری باید داشته باشد و جنبهء تاریخی‌اش کمرنگ می‌نماید.

دربارهء عامل ستیز دو پهلوان گزارش‌ها و نظرهای متفاوتی هست. یکی این که، رستم شخصیتی غیردینی است و سبب جنگ اسفندیار با او، پرهیز رستم از به کیش زرتشت درآمدن اوست. البته با توجه به فاصلهء زمانی اسفندیار و رستم، این امر بعید می‌نماید. از این گذشته، براساس خود شاهنامه و برخی از متون کهن، ستیز دو پهلوان جنبهء دینی ندارد. روایت دینی به ظاهر ماخوذ ازنوشته‌های دینی زرتشتیان، از جمله خداینامه ساسانی است (خطیبی، 1376: 159) و گزارش غیردینی احتمالا بر پایهء روایات سکایی در ساخت روایات ملی ایران است. (خالقی مطلق، 2006م: 328) برخی از جمله سیروس شمیسا و در پی او، ایرج بهرامی، ستیز اسفندیار و رستم را از آن رو می‌دانند که رستم به کیش مهری است و اسفندیار او را به کیش زرتشت دعوت می‌کند، اما با مخالفت پهلوان نامدار سیستان روبه رو می‌شود. (شمیسا، 1376: 17-51؛ بهرامی، 1385: 17-18)

به نظر نگارنده، اساسا لزومی‌ندارد که ویژگی روایت دینی را به داستان منظوم شاهنامه تحمیل کنیم. سعید حمیدیان نیز با ارائه دلایل پنجگانه، موضوع دینی بودن ستیز رستم و اسفندیار را بی اساس می‌داند که منطقی‌تر به نظر می‌آید، چه رستم در کل روایات حماسی و افسانه‌ای، ظاهرا در عین اعتقاد به خدای یگانه، یک پهلوان دینی (آن هم از نوع مهری) یا متعصب که با دیگران بر سراختلاف دینی درآویزد نیست". (حمیدیان، 1372، 396)

به هرحال، اسفندیار با تیری که سیمرغ نشان می‌دهد و زال آن را تهیه می‌کند، و به رستم می‌دهد، کشته می‌شود. رستم پهلوان نامدار ایران زمین با حقارتی که از شکست خوردن به دست اسفندیار در نوبت اول نبرد، نصیبش می‌شود، از میدان می‌گریزد، اما او کسی نیست که پشتش برای همیشه به خاک نشیند و در واقع، دلاور شکست خورده‌ای است که به فرجام، پیروز از میدان به در می‌آید.

گشتاسب که غیرمستقیم از دور دستی بر آتش دارد و گرچه خود شخصا در نبرد شرکت نمی‌کند، اما در راس ماجراست. از سویی، آگاممنون که سرکردهء سپاه یونان است و با آشیل درگیر است، مانند گشتاسب مستقیما در جنگ شرکت ندارد، اما همه چیز زیر نظر او می‌گذرد.

آشیل، پهلوان نامدار یونان، نیز رویین‌تن است به جز پاشنه او که آسیب‌پذیر است. مادرش، ایزدبانو تتیس، "آشیل را در کودکی در آب رود زیرزمینی، استیکس شست و شو داد. خاصیت این آب این بود که هر کس و هر چیزی در آن می‌رفت، رویین‌تن می‌شد. منتهی چون هنگام فرو کردن آشیل در آب، پاشنهء پای او در دست تتیس بود و آب به آن قسمت نرسید، فقط این نقطه از بدن آشیل آسیب پذیر باقی ماند". (گریمال، 1367: 1/9)

در روایات شفاهی نیز آمده که "زرتشت اسفندیار را در آبی مقدس می‌شوید تا رویین‌تن شود و او به هنگام فرو رفتن در آب، چشم‌هایش را می‌بندد. از نیرنگ روزگار در اینجا ترسی غریزی و خطا کار به یاری مرگ می‌شتابد. آب به چشم ها نمی‌رسد و (چشم‌ها) زخم پذیر می‌مانند". (مسکوب، 1356: 24)

هر چند رویین‌تنی اسفندیار محققا معلوم نیست و روایات مختلفی پیرامون آن دردست است، اما روایات شفاهی در باب رویین‌تنی او وجه اساطیری بیشتری دارد و روایات مکتوب وجه عقلانی‌اش می‌چربد. پیرامون رویین‌تنی اسفندیار چند روایت هست: شست وشو با آب مقدس زرتشت، خوردن انار زرتشت، داشتن زره ساختهء زرتشت، آهنین بودن بدن اسفندیار، زنجیر بهشتی زرتشت که به بازوی او بسته است، پوشیدن زره نفوذ ناپذیر و غیره. (بهرامی، 1385: 19-22؛ آیدنلو، 1385؛ 14)

خشم آشیل یکی از ویژگی‌های اوست و کسی را توان مقاومت در برابر آن نیست. او نیز مانند اسفندیار پهلوان-پادشاهی مقدس است. مادرش، تتیس، نیز همچون مادر اسفندیار، کتایون که مخالف نبرد او با رستم است، موافق به جنگ رفتن او نیست، چون مطمئن است که در جنگ کشته خواهد شد.

کتایون فرزند را به باد نصیحت می‌گیرد و به او می‌گوید که "برای پادشاهی جان خود را در دست گرفته و به پیشواز پیلی دمان می‌رود" (مسکوب، 1353:37)

یکی از انگیزه‌های نبرد اشیل با هکتور، کشته شدن دوست او پاتروکلس به دست سرداران ترواست. هر چند آشیل، جوشن خود را به پاتروکلس می‌دهد، اما او بی توجه به فرمان آشیل پس از کشتن جنگجویان بسیار،" ترواییان را تا حصار شهر دنبال می‌کند. آپولن وی را از آنجا عقب می‌راند. اندکی بعد اپولن از وی سلب نیرو می‌کند و سلاحش را می‌گیرد، ائوفوربوس بر او زخم می‌زند و هکتور او را می‌کشد و جوشن آشیل را از تنش درمی‌آورد و می‌پوشد." (رز، 1358: 37) خبر مرگ پاتروکلس آشیل را غمگین و آشفته می‌کند. تتیس از دریا بیرون می‌زند و به او وعده می‌دهد که سلاح دیگری از هفائیستوس برای او بگیرد. (هومر، 1349: 557) پس آشیل با هکتور رویاروی می‌شود و او را هلاک می‌کند.

آنگاه آشیل همچون اسفندیار، خود نیز کشته می‌شود، اما نه به شکل عادی در نبرد، بلکه "با تیری که آپولن هدایت می‌کند و پاریس می‌افکند. تیر بر پاشنهء رویین نگشتهء او می‌نشیند و او فرو می‌میرد". (بهار، 1374: 55-56)

در مقایسه موقعیت اقلیمی‌و جغرافیایی نیز می‌توان گفت که موقعیت ایران در سیستان (محل نبرد) با موفقیت یونان نسبت به تروا تقریبا یکی است. سیستان محلی کوچک تر و در واقع یکی از ایالات قلمرو پادشاهی بزرگ گشتاسب شاه است و تروا نبردگاه آشیل و هکتور نیز نسبت به سرزمین بزرگ یونان (قلمرو آگاممنون) کوچک است و موقعیت پایین‌تری دارد.

گفتیم آشیل در اصل به کمک خدایان و به دست پاریس کشته می‌شود و اسفندیار نیز به واقع به کمک زال و سیمرغ و به دست رستم به هلاکت می‌رسد. جالب این است که زمان شکل‌گیری داستان رستم و اسفندیار در حدود هزارهء اول پ.م. و زمان سرایش ایلیاد نیز در همین حدود است.

یونانی‌ها به رهبری آگاممنون به تروا حمله می‌کنند. بنابه روایت ایلیاد، سپاهیان یونانی مستقیما از اولیس به تروا می‌روند، شهری که در شمال غربی آسیای صغیر واقع است. یونانی‌ها به قصد رهایی هلن، همسر ربوده شدهء برادر آگاممنون، به تروا می‌تازند. در این تازش، "آشیل، بزرگ ترین دلاور یونانی، به نبرد با هکتور، بزرگ ترین پهلوان تروا، می‌رود و او را می‌کشد و سپس خدایان پاریس، برادر هکتور، را یاری می‌دهند تا تیری را بر پاشنه آشیل، که تنها نقطه رویین نشدهء تن او بود، بیافکند و او را از پای دراندازد. سپس اودیسه به نیرنگی به شهر تروا دست می‌یابد و آن را ویران می‌کند و مردم تروا را از دم تیغ می‌گذراند." (بهار، 1374: 53) در سوگنامهء "رستم و اسفندیار" نیز آمده که در زمان پادشاهی گشتاسب، شهریار ایران زمین، اسفندیار به فرمان پدر، با سپاهی عازم سیستان می‌شود تا رستم را به پایتخت بیاورد. اما رستم هر چند در مرحلهء او شکست می‌خورد اما سرانجام، به کمک زال و سیمرغ، تیری را در چشم اسفندیار می‌نشاند.

انتقام گیری اودیسه از شهر تروا به لشکرکشی بهمن، پسر اسفندیار به سیستان همانند است، چون بهمن نیز، پس از مرگ پدر، به سیستان می‌تازد و آنجا را نابود کرده، شهروندان را به هلاکت می‌رساند.

زنده یاد مهرداد بهار ساخت کلی دو داستان "رستم و اسفندیار" و "آشیل و هکتور" را به صورت زیر دسته بندی کرده است:

1) سپاهیان به سرزمینی یونانی نشین، اما دور از یونان حمله می‌برند. سپاهیان ایران نیز به سرزمینی ایرانی نشین، اما در کنار ایران حمله می‌برند.

2) در هر دو داستان، پهلوان اصلی از کشور بزرگ است. آشیل و اسفندیار هر دو بر دلاور کشور کوچک خالق می‌آیند.

3) هر دو پهلوان بزرگ از پای درمی‌آیند، یکی به تیری بر پاشنهء پا و دیگر به تیری بر چشمان؛ و این هر دو موضع تنها نقطه ای از تن ایشان است که رویین نیست.

4) هر دو پهلوان دو کشور بزرگ رویین‌اند.

5) هر دو پهلوان به یاری نیرویی فوق طبیعی از پای درمی‌آیند. در داستان ایلیاد، به یاری خدایان و در داستان "رستم و اسفندیار" به یاری سیمرغ.

6) هم شهر تروا و هم سیستان هر دو ویران می‌شوند و مردم آنها از دم تیغ می‌گذرند. (بهار، 1374: 54)

اما تفاوت هایی نیز در ساخت کلی دو داستان وجود دارد. نخست علت جنگ و نبرد است. در داستان ایلیاد، انگیزهء نبرد، هلن، شاهزاده بانوی یونانی است، اما در شاهنامه، علت اصلی نبرد آن است که گشتاسب با ماموریتی که به فرزندش، اسفندیار می‌دهد، در واقع می‌خواهد او را از سر راه خود بردارد تا جانشین او نشود. پیشگویان مرگ اسفندیار را به دست رستم پیش بینی کرده بودند و ظاهرا بهانه جویی این کار این بود که رستم وقعی به پادشاهی گشتاسب ننهاده و پاس او نداشته است.

تفاوت دیگر در این است که هکتور به دست آشیل کشته می‌شود، ولی در داستان ایرانی، رستم به رغم مغلوب شدن و گریختن، در میدان نبرد کشته نمی‌شود.

تفاوت سوم در این است که اسفندیار به دست پهلوانی یل و بی نظیر کشته می‌شود، اما مرگ آشیل به دست یک پهلوان نیست بلکه به دست پاریس به هلاکت می‌رسد که خود با ربودن هلن، عامل اصلی فتنه و نبرد بعدی بوده است. (بهار، 1374: 54)

اما چرا رستم به دست اسفندیار کشته نمی‌شود. این پرسش برای ایرانیان هرگز شگفت آور نیست که عموما معتقدند که پشت پهلوان هرگز نباید بر خاک ساییده شود. رستم مظهر نیرومندترین و شکست ناپذیرترین پهلوان ایرانی است. پس در سوگنامهء "رستم و اسفندیار" اگر رستم کشته می‌شد، هرگز به مذاق ایرانی خوش نمی‌آمد. گریز رستم از صحنه نبرد در واقع گریزگاهی برای نجات پهلوان پهلوانان از درگیری‌های زمانه است.

نتیجه

با بررسی تطبیقی دو شخصیت برجسته شاهنامه فردوسی، اسفندیار و رستم با دو قهرمان پرآوازه ایلیاد هومر، آشیل و هکتور، می‌توان به این نتیجه رسید که اولا شباهت ها نه از سر اتفاق، بلکه به احتمال زیاد در اثر الگوبرداری هوشمندانه حماسه پردازان کهن ایرانی از مضمون تراژیک حماسه‌های اساطیری یونان باستان است. این تاثیرپذیری چه مستقیم از سوی نواحی یونانی‌نشین شمال شرقی ایران بوده باشد، چه به طور غیرمستقیم از طریق روایان و نقالان، به هر صورت باعث خلق یک اثر هنری بسیار برجسته در حماسه‌های ایرانی شد. فردوسی نیز این خلاقیت شگرف را داشت که از روایت تراژیک اعصار باستانی، سوگنامه "رستم و اسفندیار" را با ظرافتی هنرمندانه بیافریند و حماسه‌ای باشکوه رقم زند که تا اعصار بعد تاثیرش را می‌بینیم. تلفیق های اجتماعی، فرهنگی، هنری همیشه نمایانگر پیشرو بودن حیات فکری و فرهنگی یک ملت است و به هیچ وجه مایهء سرافکندگی و صرف تقلید نیست. فرهنگ و تمدن شکوفای یونان و روم نیز خود بر بستر فرهنگ‌ها و تمدن‌های باستان سرزمین‌هایی چون آسیای صغیر، فنیقیه، مصر و بین النهرین بنا گردیده است.

با همه تفاوت‌هایی که در چند و چون دو داستان مذکور در شاهنامه و ایلیاد به چشم می‌خورد، نکات مشترکی را نمی‌توان انکار کرد. این نکات مشترک که وجه تاثیرپذیری فرهنگی را تقویت می‌کند عبارت‌اند: رویین‌تن بودن آشیل و اسفندیار، تازش به سرزمین کهتر از همان قلمرو، از پای درآمدن هر دو قهرمان به واسطهء نیرویی ماوراءالطبیعی، ویران شدن دو شهر تروا و سیستان و نابودی شهروندان آنان. دیگر این که در کنار هنر و معماری درخشان ایرانی با درونمایه‌های هلنیستی، می‌توان وجود آثار پرمایهء ادبی اعم از منظوم یا منثوری را در طول حوادث بی شمار تاریخی از میان رفته‌اند، می‌توان گمانه زنی کرد.

کتابنامه

آیدنلو، سجاد، 1358. "بار دیگر رستم و اسفندیار"، جهان کتاب، س 11، ش 5-7، (شهریور-

آبان 1358)، ص 14-15.

------------------"روایتی دیگر از رویین‌تنی اسفندیار در شاهنامه"، فصل نامه هستی، (زمستان 1379)، ص 95-104.

اسلامی‌ندوشن، محمد علی، 1356. داستان داستان ها: رستم و اسفندیار، تهران: توس، چ 2.

امید سالار، محمود، 1381. "راز رویین‌تنی اسفندیار"، جستارهای شاهنامه شناسی و مباحث

ادبی، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.

بهار، ملک الشعرا (مصحح)، بیتا. مجمل التواریخ و القصص، چ 2، تهران: کلاله خاور.

بهار، مهرداد، 1374. جستاری چند در فرهنگ ایران، چ 2، تهران: فکر روز.

بهرامی، ایرج، 1385. رویین‌تنی و جاودانگی در اساطیر، تهران: زوار/ورجاوند.

حمیدیان، سعید، 1372. درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران: نشر مرکز.

خالقی مطلق، جلال،1381. "عناصر درام در برخی از داستان های شاهنامه"، سخن های دیرینه، به کوشش علی دهباشی، تهران:افکار.

-----------------2006.م. یادداشت های شاهنامه، نیویورک: بنیاد میراث ایران.

خطیبی، ابوالفضل، 1376. "روایتی دیگر از داستان رستم و اسفندیار"، نامهء فرهنگستان، ش 10 (تابستان 1376).

رز، اچ. جی.، 1358. تاریخ ادبیات یونان، ترجمهء ابراهیم یونسی، تهران: امیرکبیر.

شمیسا، سیروش، 1376. طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار(همراه با مباحثی در آیین مهر)، تهران: میترا.

ظاهری عبدوند، آمنه، 1376. اسفندیار و رویین‌تنی، اهواز: مهریار.

فردوسی، ابوالقاسم، 1967. شاهنامه، متن انتقادی، ج 6، تصحیح م.ن. عثمانوف، زیر نظر ع.

نوشین، مسکو: انستیتو ملل آسیا.

گریمال، پیر، 1367. فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمهء بهمنش، ج 1، تهران: امیرکبیر، چ 3.

مسکوب، شاهرخ، 1356. مقدمه ای بر رستم و اسفندیار، تهران: شرکت سهامی‌کتاب های جیبی، چ 3.

همیلتون، ادیت، 1376. سیری در اساطیر یونان و رم، ترجمهء عبدالحسین شریفیان، تهران،

اساطیر.

هومر، 1349. ایلیاد، ترجمهء سعید نفیسی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ 3.

یارشاطر، احسان، 1368. "پیشگفتار"، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، ج 3/1، گردآورندهء جی. آ. یویل، ترجمهء حسن انوسه، ص 9-95، تهران: امیرکبیر.

Homer، 1966. The Iliad، tr. By E.V. Rieu، Baltimore، Maryland: Penguin Books.

Page، Denys L.، 1966. History and the Homeric Iliad، Berkeley and Los

Angeles: University of California Press.

Rowlond، B.، 1971. Art in Afghanistan، Objects from the Kabul Museum،

London.

Saggs، H. W. F.، 1962. The Greatness that was Babylon، London.

Yarshate، E. O، 1998، “Esfandiar”، Encyclopaedia Iranica، ed. By، E.

Yarshater، California، Costa Mesa: Mazda Publisher، vol. 8.

چاپ شده در شاهنامه پژوهی، دفتر دوم، مشهد، 1386.

Achilles-Esfandiar & Hector-Rostam in the Iliad and the Shahname:

A Comparative Study

Abolqasem Esmailpour

Associate Professor

Shahid Beheshti University، Tehran

Keywords: Achilles، Hector، Esfandiar، Rostam، Gushtasp، Troy، Sistan Abstract

Achilles and Hector have analogues in the great Iranian epic poem، Shahname، composed by Ferdowsi (10th A.D.). The similarities between the functions of Achilles-Esfandiar on one hand، and Hector-Rostam on the other are not accidental. This paper tries to prove that the Greek government of Bactria in the north eastern part of Persia، first in Transoxania and Balkh during 250-130 B.C.، and then in Indus Valley during 190-50 B.C. and also the Seleucid kings from 312 B.C. to 135 B.C. promoted Greek cultural influence in Persia. One aspect of this influence is seen in the tragic story of Rostam and Esfandiar in the Shahname. Both Achilles and Esfandiar are brazen-bodied. The first is hurt on the ankle and the other on the eye. Both heroes are killed with the help of a supernatural power، i.e.، by gods according to the Iliad، and by Simorgh (a fabulous supernatural bird)، as described in the Shahname. In both stories، the main hero is from a great country who overcomes a hero of a smaller country. Both Troy and Sistan are destroyed and their citizens are killed accordingly.

  • Sasha

    Sasha

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۱۲:۰۸:۵۴

    Heya i am for the primary time here. I came
    across this board and I find It really helpful & it helped me out much.
    I'm hoping to present something back and aid others such as you helped me.