رویین‌تنان و اسطوره‌ها متعلق به تمام دوران هستند

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۱ دیدگاه

شاید بتوان هر اسطوره یا رویین‌تن را به یک تمدن خاص متعلق دانست ولی نمی‌توان برای آن تاریخ مشخصی تعیین کرد. اسطوره‌ها و رویین‌تنان به تمام دوران‌ها تعلق دارند.

اسطوره‌ها جزئی از زندگی بشر و جزئی از باورهای بشر هستند. انسان در باور خود بیکرانه‌ها و کران‌مندهایی دارد که چون به آن ها نمی‌رسد آن‌ها را در تخیل خود ایجاد می‌کند به عبارتی آن چیزهایی که انسان به آن‌ها فکر می‌کند و نمی‌تواند به آن ها دست پیدا کند در طول تاریخ به صورت عناصری به نام اسطوره پدیدار می‌شوند.

تفکر رویین‌تنان و اسطوره‌ها در تمدن سوم، یونان، بین النهرین و... وجود داشته ولی نمی‌توان برای آن تاریخ تعیین کرد. فکر و حس بشر با هم وجوه مشترک دارد، اسطوره‌ها قابل اهمیت هستند و ما می‌توانیم از طریق اسطوره به بسیاری از مفاهیم و مضامین تحلیلی لایه‌های عمیق تاریخی و اجتماعی پی ببریم. از این رو اسطوره‌ها ارزشمند هستند و قابل مطالعه، ممکن است اسطوره در شکل ظاهری خود ارزشی نداشته باشد ولی در عمق می‌تواند بار معنوی را با خود حمل کند و می‌تواند ما را به شیوه تفکر و برخوردهای انسان‌ها در مقابل آفرینش نزدیکتر کند.

اسطوره‌ها تفکر بشر و جزو آیین بشرند. برای هیچ اسطوره‌ای نمی‌توان تاریخ مشخصی قرار داد تنها می‌توان مقاطعی را پیرامون اسطوره‌ها ترسیم کرد. مثلا می‌توان گفت اسطوره‌های دوره ساسانی تا قرن 2-3 هجری مطرح بوده‌اند. هر چند بهتر است اسطوره‌های مقاطع مختلف جدا مورد بررسی قرار گیرند، ولی در نهایت متوجه می‌شویم که تمام آنها پیوند ناگسستنی با هم دارند.

در روزگار کهن یعنی روزگاری که تاریخ آن مشخص نیست میل به نامیرایی بسیار بوده است چرا که مرگ را نمی‌شناختند و فکر می‌کردند می‌توانند نمیرند به همین دلیل به خلق اسطوره پرداختند و این گونه نیست که بدن اسفندیار واقعا رویین‌تن باشد چرا که از نظر بیولوژی امکان ندارد که کاردی یا تیری در بدن انسانی فرو رود و او نمیرد. این یک فکر و یک خلق است و حاصل فرایند ذهن اسطوره‌ای و تاریخی بشر است و مقطع تاریخی مشخصی نمی‌توان برای آنها تعیین کرد. اسطوره هیچ وقت مقید به تاریخ و زمان نیست. اما می‌توان از محاسبه لایه های فرهنگی بگوییم که هر اسطوره مربوط به کدام روزگار بوده است.

این قیاس ها در حوزه توارد امکان دارد. انسان‌ها احساسات مختلفی دارند که در عین تفاوت وجوه مشترک بسیاری بین آنها وجود دارد. همه انسان‌ها در تاثیر برونی تاثر مرگ با هم مشترک هستند.

شرایط جغرافیایی، قومیتی، فرهنگی و... در شکل‌گیری اشکال اسطوره‌ای تاثیر دارد. گاهی اسطوره‌ها جزء حماسه‌ها می‌شوند. حماسه‌ها حامل بسیاری از اسطوره‌ها هستند همانند حماسه مهاباراتا، رامایانا هندی‌ها، ایلیاد و ادیسه یونانی‌ها، شاهنامه فردوسی ایران و... این گونه‌است که می‌توانیم اسطوره‌های ملل مختلف را با هم مقایسه کنیم. حال این اشتراک ممکن است در حماسه‌ها و حالات اسطوره‌های آن بروز کند ولی این دلیل نمی‌شود که اسطوره‌ای در حماسه‌ای تحت تاثیر اسطوره‌ای دیگر از حماسه‌ای دیگر قرار گرفته باشد.

مولف کتاب «ادبیات ایران در ادبیات جهان» تصریح کرد: از زمانی که انسان توانست فکر کند و توانست برخود و زندگی مسلط شود در پی بی‌مرگی بود و خلق آشیل و اسفندیار و رویین‌تنان دیگر حاصل همین میل انسان است. سیر حماسه و سیر اسطوره می‌کوشد که به ما بگوید هیچکس نمی‌تواند از مرگ بگریزد، در این میان هر قومی‌ نقطه ضعف اسطوره خود را بنا بر فرهنگ خود قسمتی از بدن اسطوره قرار می‌دهند.

ایرانیان به چشم اهمیت می‌دهند چرا که چشم محل دیداراست، چشم به خرد نزدیک‌تر است و از آن می‌توان به تفکر رسید از این رو نقطه ضعف اسفندیار چشم اوست. این در حالی است که در حماسه‌ ایلیاد و ادیسه نقطه ضعف آشیل پاشنه پای او است با اینکه پاشنه پا سخت‌ترین قسمت بدن انسان است و جایی است که کمتر به چشم می‌آید ولی با این انتخاب می‌خواهد به انسان گوشزد کند که فرار از مرگ اجتناب ناپذیر است.

یکی از تفاوتهایی که بین ایلیاد و اودیسه و شاهنامه است مساله خدایان است. در ایلیاد و اودیسه خدایان دخالت‌های بیجا می‌کنند و شخصیت‌های داستان ابزاری در دست خدایان هستند این در حالی است که در شاهنامه فردوسی شخصیت‌ها بخاطر غرور، انتقام و به دست آوردن افتخار و... فکر می‌کنند و به میل خود به جنگ می‌پردازند البته بیشتر اسطوره‌هایی که در زبان و ادبیات فارسی داریم، اسطوره‌هایی هستند که از یسناها آمده اند.

در ایلیاد و ادیسه همه اتفاقات بر سر یک زن می‌افتد و دخالت خدایان را در امور به طور فاحش داریم و همچنین عوامل غیر طبیعی، ما در شاهنامه دخالت سیمرغ و دیوها را داریم در ایلیاد و ادیسه هومر خدایان سعی دارند که شهوات خود را پوشش دهند اما در شاهنامه اراده آدمی‌کارساز است. شاهنامه با خدا به هم گره خورده است و همواره نام خدا و جوانمردی در سراسر شاهنامه موج می‌خورد. اسفندیار آدمی‌پر عظمت پرشور و جنگجو، جاه طلب و مذهبی و دلیر است.

به طور طبیعی می‌توان عناصر مشترکی بین تراژدی‌ها یافت که این عناصر کمتر می‌تواند حالت تاثیر و تاثر از طریق اقوام شفاهی یا نوشته های کتبی باشد. وجهه مشترک رویین‌تنان ملل مختلف نامیرایی است که ناشی از باورهای بشر و میل او به زندگی و نامیرایی است.

  • Micah

    Micah

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۱۷:۱۹:۲۷

    I visited many sites however the audio feature for audio songs existing
    at this website is genuinely excellent.