نتیجه

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

آنچه از مجموعه داستان روئین‌تنان تاریخ حاصل می‌شود نشان برآن دارد که این قهرمانان تاریخی ازنقطه ضعفی برخورداربودند که همین نقطه ضعف باعث مرگ آنان شد شاید این نشان از میرابودن انسان دارد. در مقایسه افسانه بین اسفندیار، کریشنا و آشیل با وجود همه شباهتهای کلی که منشا قدیمی‌و مشترک آریایی را ثابت می‌کند، تفاوتهای قابل توجه را ثابت می‌کند، 1- آشیل و کریشنا در کودکی بمنظور فرار از مرگ روئین‌تن شدند اما اسفندیار در جوانی برای حمایت از دین روئین تن شده است.2-مادر و عامل عشق مادری به فرزند باعث روئینی این دو قهرمان شده است اما اسفندیار را پرورش روحانی عامل روئینگی او شده است. 3-آسیب پذیرماندن  از پاشنه پا که محل انگشت مادر است عاملی جبری است و بازی سرنوشت است اما آسیب پذیری اسفندیار پیروی یک غریزه است بنام ترس. ترسی نابجا که خود مرگ آفرین است. 4-محل آسیب‌پذیری از نظر واقعیت قابل توجه است پاشنه پا انتهایی‌ترین قسمت بدن است که نشان سرآمدن دوران نیاز به پهلوان می‌باشد اما چشم در سر است در قسمتی که با تفکر ارتباط دارد وچشم محل بصیرت است و حکایت از آن دارد سروری پهلوانان به دوره خاص تعلق ندارد بلکه در نیمه راه اگر قصوری سر زند روئینگی از بین می‌رود اسفندیار گرفتار غرور و خودکامگی می‌شود پس باید فره ایزدی از او جدا شود.

آنچه از مجموعه این اسطوره‌ها حاصل می‌شود و در بین این سه قهرمان داستان "اسفندیار" به حقیقت نزدیکتر است وداستان روئین‌تن شدن اوقابل باورتر می‌باشدوآنچه او را متمایز از دیگران می‌کند روئین‌تن بودن الهی و معنوی اوست چون به وسیله زرتشت روئین‌تن شد و این حالت روحانی او را از دیگر روئین‌تنان متمایز می‌کند.

هر چهار اسطوره نشان از تراژدی دارد. زیرامرگ قهرمانان احساس همدردی مخاطب را برمی‌انگیزد دیگر موضوعی که قابل بحث است افشا راز زوئینگی آنان است بگونه‌ای که قدرتی ماورایی باعث افشا راز روئینگی آنان می‌شود. مثلادرداستان اسفندیار سیمرغ که نشان از یک نیروی ماورایی است راز روئینگی اورا فاش می‌کند و نیز در داستان آشیل خدایان و داستان زیگفرید خون اژدهایی که توسط زیگفرید به هوگنی منتقل می‌شود.

پیمان برادری آنان هم نشان از قدرت ماورایی واساطیری دارد و همچنین در داستان بالدر نیز افشای راز توسط یکی از خدایان نیروی ماورایی است که نمی‌خواهد هیچ بشری قدرت خدایی داشته باشد.

در هر داستان قهرمانان بگونه‌ای قربانی حسادت اطرافیان خود می‌باشند. اسفندیار مورد حسادت گشتاسب قرار می‌گیرد، آشیل مورد حسادت خدایان قرار می‌گیرد و زیگفرید نیز قربانی احساس حسادت «براین هلد» قرارمی‌گیرد و بالدر نیز مورد حسادت «لوکی» قرار می‌گیرد.

 

 مراجع متن:

1- یاحقی، محمد جعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، 1369، انتشارات سروش ص 129

2-امامی، صابر، اساطیر درمتون تفسیری فارسی، 1380، انتشارات گنجینه فرهنگ ص324

3-البرز، پرویز، شکوه شاهنامه در آیینه تربیت واخلاق پهلوانان، 1369، انتشارات بهینه، ص320

4-یاحقی، محمدجعفر، همان کتاب 219

5-شمیسا، سیروس، انواع ادبی، 1375، انتشارات فردوس، ص78

6-شمیسا، سیروس، همان کتاب ص78

7-اسطوره‌های اسکاندیناوی، ص63

 

منابع ومواخذ:

1- اعتماد مقدم، علیقلی، پادشاهی و پادشاهان از دید ایرانیان، انتشارات وزارت فرهنگ

2- البرز، پرویز، شکوه شاهنامه درآیینه تربیت و اخلاق پهلوانان،1369،انتشارات بهینه

3-  امامی، صابر، اساطیر درمتون تفسیری فارسی،1380،انتشارات گنجینه فرهنگ

4-زنجانی، محمود، فرهنگ جامع شاهنامه، 1372، انتشارات عطایی

5-حمیدیان، سعید، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، 1372، نشرمرکز

6- شمیسا، سیروس، انواع ادبی، 1375، انتشارات فردوس

7-گریمال، پیر، فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمه احمد بهمن‌منش، 1367، انتشارات امیرکبیر

8-یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، 1369، انتشارات سروش وبریتانیکا، آمریکانا ادیان و مکتب های فلسفی هند *

فصلنامه مهر وناهید، شماره نخست، زمستان

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...