ترس در کودکان و پیشگیری از آن‏

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه


عواطف نقش مهمی در زندگی کودک بازی می‏کنند. عواطف فعالیتهای روزانه کودک را لذت‏بخش می‏سازند و وی را به سوی فعالیتهای گوناگون می‏رانند. تأثیر عواطف اثر منفی می‏گذارند. برخی از تحریکهای عاطفی به خصوص اگر شدید و مداوم باشند شد جسمانی کودک را دچار اختلال می‏سازند.
آسیبهائی که عواطف بر رشد جسمانی کودک وارد می‏آورند ناشی از اختلال‏ها و بی‏نظمی‏های حاصله در دستگاه گوارش و خواب کودک است در چنین حالتی کودک قدرت تمرکز حواس خود را از دست داده و در فعالیتهای درسی عقب می‏اگر تحریک‏های عاطفی بسیار شدید و مداوم باشند، کودک توانائی سازگاری با اجتماع را از دست می‏دهد، چنین کودکی ممکن است دچار رنج و اندوه شده و احساس بی‏لیاقتی در او بوجود آید. چنین حالتهائی به نوبه خودبر ناراحتی‏های عاطفی می‏افزایند. اینگونه کودکان داوری نادرستی از خود دارند و شخصیتشان پیوسته از اثرات منفی ناراحتی‏های عاطفی متأثر خواهد بود. موفقیت و شکست انسان در زندگی، تا اندازه زیادی، تابع حالت عاطفی در دوره کودکی است. بررسی خاطره‏های افراد از دوران کودکی نشان می‏دهد که تلخی یا شیرینی این خاطره‏ها تأثیری ژرف و همیشگی در زندگی آنان به جا گذاشته است.اثرات مثبت و منفی در زندگی کودک بیش از شدت و تکرار آن‏ها به نوع عواطف بستگی دارد. عواطف نامطبوعی مثل ترس، خشم، حسادت اثرات منفی در رشد کودک دارند اما عواطف مطبوعی مانند محبت، شادی، لذت و کنجکاوی برای رشد طبیعی کودک ضروری هستند.ظهور عواطف در انسان مانند وجوه دیگر شخصیتی نتیجه رشد آن‏هاست در ابتدای تولد هیچ گونه عاطفه تکامل یافته‏ای وجود نداشته تکامل عواطف منوط به رشد آن‏هاست تکامل عواطف نتیجه یادگیری و رشد بدنی (رشد غدد داخلی بدن، رشد بدن و تکامل ذهنی کارکرد غدد داخلی و رشد ماهیچه‏ای) است.پدر و مادر تا حد امکان خود را از آنچه مسبب ترس می‏شود در امان می‏دارند اما این امر همیشه امکان‏پذیر نیست. بیش از پایان یک سالگی انگیزه‏های ترس‏آور، کودک را تحت تأثیر قرار می‏دهند. با گذشت زمان افق دید کودک گسترش یافته از محافظت والدین بی‏نیازتر شده، رشد ذهنی‏اش، افزایش می‏یابد. به دنبال این دگرگونی‏ها پدیده‏ها و موقعیتهای برانگیزاننده ترس در کودک نیز افزایش می‏یابند. ترس هنگامی که چندان شدید نبوده، موجب پرهیز از خطر باشد، برای کودک سودمند است متأسفانه بیشتر کودکان از پدیده‏ها و موقعیتهای بی‏خطر می‏ترسند و در نتیجه از برخی فعالیتهای مفید و لذت‏بخش محروم می‏مانند. ترس‏های فراوان و شدید که در بسیاری از کودکان دیده می‏شوند. سلامتی و جسمی و فکری و تربیتی در کودکان می‏گردند، بدین ترتیب که با ایجاد واکنش پرهیز از خطر می‏تواند عامل ایمنی باشد به عامل تهدیدکننده و خطرناک تبدیل می‏شود.منشأ ترس اعم از معقول یا نامعقول بودن آن‏ها، باید در تجارب خود کودک یافته شوند. بیشتر ترسها اکتسابی هستند اما کیفیت اکتساب همه آن‏ها یکسان نیست. گروهی از ترس‏ها نتیجه تأثیر انگیزه‏ها هستند مثلا صداهای بلند و ناهنجار همیشه بطور طبیعی ترس آورند. برخی از ترس نتیجه یادگیری (تقلید) از دیگران است. کودک با مشاهده ترس نزدیکان از رعد و برق این ترس را فرا می‏گیرد. گروه سوم از ترس‏ها نتیجه تجربه‏های ناگوار از خرد کودک است ترس از پزشک، دندان‏پزشک و بیمارستان را می‏توان از جمله این ترس‏ها نامید. خوابهای بد نیز به عنوان گونه‏ای تجربه ناگوار می‏تواند موجد این گونه ترس‏ها باشند. باید به این نکته توجه داشت که ترس‏ها با هراس متفاوت است.تفاوت هراس با ترس:تفاوت هراس با ترس عادی در این است که هراس شدید است، دوام دارد و سازش نمی‏پذیرد، کودکانی که هراس دارند می‏کوشند از موقعیت یا چیزی که از آن می‏ترسند دوری کنند. زمانی که این کودکان با محرکی ترس‏آور برخورد می‏کنند در جای خود خشک می‏شوند از حرکت باز می‏ایستند. در فریاد برای کمک امکان دارد به تهوع، دل آشوبی، تپش شدید قلب، نفس تنگی دچار شوند. امکان دارد واکنش در برابر یک محرک تهدید کننده بی‏خطر نیز هراس نامیده شود که در این مورد جایی برای ترس وجود ندارد و سرانجام امکان دارد ترسی در سن معینی طبیعی و درست بنظر می‏آید از نظر بالینی در مورد کودکان بزرگتر از آن سن غیر عادی تلقی شود.آگاهی از رشد ترس‏های طبیعی در کودک، در تشخیص ترس‏هایی که باید در پی رفع آن‏ها برآمد، اهمیت دارد چندین بررسی کلاسیک نشان داده است که کودکان به هنجار به نحو شگفت‏انگیزی به ترس‏های بسیاری دچارند. دختران نسبت به پسران ترس بیشتری نشان می‏دهند. برخی بررسی‏ها هم چنین نشان می‏دهد که شدت ترس در دختران به تناسب بیشتراز پسران است. با این همه باید نسبت به تحلیل تفاوتهای جنسی محتاط بود زیرا این امکان وجود دارد که آنچه در گزارش ترس به طور معمول به جنسیت نسبت داده می‏شود در ارائه و گزارش آن تأثیر بگذارد.به نظر می‏رسد که شمار ترس در کودکان با افزایش سن کاهش می‏یابد، امکان دارد ارتباط بین این دو موضوع خطی نباشد زیرا مشاهده است که این ارتباط در حدود 11 سسالگی به شدت تیز و تند می‏شود. به نظر می‏آید ترس‏های مربوط به دوران کودکی دوره‏ای نسبتا کوتاه داشته باشند ولی ترس‏هائی که بیش از2 سال دوام باید از نظر بالینی نیاز به توجه دارد.با این حال اگر ترس هر چند کوتاه مدت در حد قابل ملاحظه آزار دهنده باشد یا به عملکرد فرد ضربه وارد آورد باید در پی چاره آن برآمد. در ارزیابی ترس‏های کودکان‏چشم‏انداز رشدی کاربرد بسیار دارد هنگام قضاوت درباره ترس کودکان توجه به این موضوع بسیار اهمیت دارد که بسیاری از ترس‏ها ناپایدارند و به سن خاصی مربوط می‏شوند، دگرگونی‏های ناشی از رشد ادراک کودکان نیز در فهم ما از ترس‏های آنان موثر است. برای مثال بالا رفتن اختلاف بین واقعیتهای درونی و واقعیتهای عینی می‏تواند به توجیه این موضوع کمک کند که چرا کودک خردسال از هیولا می‏ترسد در حالی که کودکان بزرگتر به ترس‏های واقعی‏تر یعنی خطر یا آسیب‏دیدگی جسمی دچارند.انتظارات اجتماع و قابل‏پذیرش بودن برخی ترس‏ها در یک سن خاص نیز باید در نظر گرفته شود.امکان دارد برخی ترس‏ها کوتاه مدت باشد هم چنین امکان دارد هراس‏های دوران کودکی در واقع پیش درآمدهائی بر هراس‏های دوران بزرگسالی نباشد. با این حال امکان دارد ترس‏های دوران کودکی پی‏آمدهای دراز مدتی داشته باشد. یعنی با افزایش سن به جای از بین رفتن ترس تنها سبک ابراز آن تغییر یابد.درباره علل بروز ترس، دو نظریه عمده وجود دارد نظریه تحلیل روانی و نظریه رفتاری. فروید علت ترس را تعارض ادیپی حل نشده و هم چنین مظهر هراس را جانشین سازی می‏دانست. سایر نظریه پردازان تحلیل روانی هیجانات ناشی از پرخاشجویی، اضطراب جدائی، و تمایلات جنسی غیر ادیپی را به عنوان پایه‏ای برای رشد هراس در نظر گرفتند. دیدگاه دیگر دیدگاه رفتاری است که ترس را بر اساس سه مفهوم شرطی‏سازی کلاسیک، شرطی سازی فعال و یادگیری مشاهده‏ای مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می‏دهد. در شرطی شدن کلاسیک، هنگام ترس بسیار شدید یک محرک خنثی ارائه می‏شود یا آنکه به تکرار با محرک مولد ترس قرین و موجب ترس یا اضطراب می‏شود. واکنش کسب شده می‏تواند بدون همراه شدن با محرک موجب ترس (تقویت کننده) هم چنان ادامه یابد. افزون بر آن این واکنش می‏تواند تعمیم یابد بدین معنی که با ارائه محرکهائی که با محرک مولد هراس اصلی شباهت داشته باشد نیز ظاهر شود.جالب آنکه چون کودک از محرک شرطی شده اجتناب می‏کند هرگز متوجه نخواهد شد که در پی محرک شرطی نشده نخواهد آمد و بدین ترتیب است که خاموشی روی نخواهد داد و ترس از بین نخواهد رفت. از دیدگاه شرطی شدن فعال، تقویت اصولا تقویت اجتماعی به شکل توجه، مکانیزم اصلی بروز هراس است طبق این نظر، پدران و مادران و دیگر افراد هستند که احتمالا با توجه ناآگاهانه خود به رفتارهای حاکی از ترس کوکان، این رفتارها را؛ رآنان تقویت می‏کنند و در نتیجه آن‏ها را به کودکان می‏آموزند. در هنگام کناره‏گیری از محیطهای اجتماعی و روبرو شدن با شرایط ترس‏آور کودک کناره‏گیری از محیطهای اجتماعی و روبرو شدن با ترس‏آور کودک امکان می‏یابد که به مادر پناه ببرد. بدیهی است مادر ضمن همدردی با کودک وی را آرام می‏کند. غذاهای مورد علاقه‏اش را به او می‏خوراند و به بازی دلخواه او می‏پردازد. در این مدل ترس یا اضطراب حکم واسطه را، ندارد بلکه پی‏آمدهای آن است که به شکل رشته رفتارهائی در کودک باقی می‏ماند.از دیدگاه یادگیری مشاهده‏ای کودکان هم چنین می‏توانند واکنش‏های حاکی از ترس را با مشاهده واکنش‏های حاکی از ترس دیگران و تقلید از آن‏ها فرا گیرند. برای مثال‏امکان دارد دختر کوچکی که می‏بیند مادرس از سگ می‏ترسد رفتار مادرش را تقلید کند. هم چنین امکان دارد زمانی که دیگران به تعریف یک چیز ترس‏آور می‏پردازند کودک نیز از آن بترسد. اینکه می‏بینیم اغلب کودکان از همان چیزهائی می‏ترسند که والدین آن‏ها می‏ترسند، با توضیح یادگیری مشاهده‏ای قابل درک است.در زمینه درمان هراس‏های دوران کودکی با کمک نظریه پویائی روانی هراس‏ها را بخشی از تصویر یک عارضه بزرگتر می‏دانند که به فعالیتهای دفاع از استقلال، روی‏گردانی مربوط می‏شود درمان‏های هراس اغلب شامل تحلیل، تبیین و پیشنهاد است در دیدگاه رفتاری از روش حساسیت‏زدایی نظامداری در درمان هراس استفاده می‏شود. ولی پرکاربردترین شیوه رفتاری مدل سازی modeling است.در روش مدل سازی با استفاده از ایجاد شرایط عینی یا ذهنی ترس کودک از طریق مشاهده افرادی که با موقعیت هراس‏آور بدون اضطراب مواجهه می‏شوند و پی‏آمد آن با پاداش همراه است یاد می‏گیرند بدون اضطراب و ترس (البته با استفاده از روش رفتار درمانی حساسیت‏زدائی) با موقعیت هراس‏آور مواجه باشند.یکی از پیشگامان مدل سازی معتقد است که شیوه مدل سازی انتظارات کودک را از کارآئی فردی بالا می‏برد و نتایج درمان بخشی قابل ملاحظه‏ای دارد. برخی پژوهشگران برای درمان ترس کودکان به مطالعه باورها و شناخت پرداخته‏اند یعنی از درمان‏های شناختی برای رفع مشکلات هراس کودکان استفاده نموده‏اند.پیشگیری از ترس:ترس جز در موارد اجتناب از خطرهای واقعی بیشتر زیان‏آور است تا مفید، از این رو شایسته است که پدران و مادران و آموزگاران تا حد ممکن از ترس کودکان پیشگیری‏کنند. منحرف کردن توجه کودک را انگیزه ترس‏آور اقدامی موقتی است که نمی‏تواند از ترس‏های آتی او به خصوص هنگام تنهائی پیشگیری کند. آگاهی و آمادگی قبلی کودک به هنگام برخورد ناگهانی با انگیزه جدید در پیشگیری از ترس او بی‏تأثیر نیست اما چون پیش‏بینی انگیزه‏هایی که در آینده موجب ترس کودک می‏شوند امری مشکل است دادن آگاهی و آمادگی پیشین برای رویاروئی با انگیزه‏ای ترس‏آور ممکن است نتیجه‏ای عکس به بار می‏آورد. به این ترتیب که این عمل ممکن است آن انگیزه را ترسناکتر از آنچه که هست جلوه دهد. در میان روش‏های گوناگون مبارزه با ترس کودکان روش‏های زیر از همه مفیدتر بوده‏اند:الف - دادن امکان به کودک تا به میل خود با ترس و انگیزه‏های موجد آن روبرو شود. ب - ایجاد انگیزه برای یادگیری مهارتهائی که هنگام روبرو شدن با موقعیتهای‏ترس‏آور کودک را به کار آید. پ - ایجاد تداعی‏های خوشایند با انگیزه ترس‏آور ث - توضیحاتی شفاهی درباره انگیزه ترس‏آور و ایجاد اطمینان در کودک نسبت به بی‏خطر بودن آن. ت - تمرین شجاعت به شیوه تقلید از بزرگتران ج - دادن فرصت کافی به کودک برای بیان عواطف و اندیشه‏هایش که منجر به کشف تمایلات و استعدادهای وی و انصراف خاطرش از امور زیان‏آور می‏شود.روش‏های بی‏ثمری که برای از میان بردن ترس کودکان به کار می‏روند عبارتند از: نادیده‏گرفتن ترس آنان. کودک را با اجبار سرزنش کردن تمسخر و گوشزد کردن شجاعت کودکان همسال دیگر، به رویاروئی با موقعیت ترس‏آور واداشتن، دور ساختن آنچه که موجب ترس آنان است.با وسایل گول زننده و موقتی به آرام کردن آنان آمدن، بی‏ثمر بودن اینگونه روش‏ها را می‏توان در بزرگسالانی مشاهده کرد که ترس‏های دوره کودکی در آنان جا مانده است.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...