تجربه جزین آنتونت
نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی در سایه روشن » تجربه نزدیک به مرگ | ۰۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۶ | ۰ دیدگاهمقدمه
جزین آنتونت (Josiane Antonette) که اهل فرانسه و خود یک پرستار بود، در سال 1966 در سن 24 سالگی هنگامی که سعی کرد در یک درمانگاه زیر زمینی و غیر استاندارد سقط جنین کند (زیرا سقط جنین در آن موقع در فرانسه غیر قانونی بود)، دچار مرگ موقت شد. بعد از تجربهاش جزین متوجه شد که می تواند با ارواح و عالم دیگر ارتباط برقرار کند و توانائیهائی برای شفا دادن بدست آورده است. او برای 30 سال بعد از این تجربه به مشاوره و کمک به دیگران، بخصوص به افراد در حال احتضار پرداخت.
تجربه جزین آنتونت
در کتاب خود به نام “نجواهای روح: سفر به سوی دیگر زندگی” جزین اینگونه می گوید: “تجربۀ من دنیای من را تکان داد و من را به یاد عالم دیگر و ابعاد روحانی زندگی انداخت، چیزی که در کودکی با آن کمی آشنا بودم ولی در بزرگسالی آن را کاملاً فراموش کرده بودم تا بتوانم در جامعه مانند بقیه زندگی کنم…من در آمبولانس بودم و در تمام بدنم درد شدیدی احساس می کردم…بعد از مدت زمانی در آمبولانس متوجه شدم که از بیرون به بدن خود نگاه می کنم که رنگ آن پریده و بی حرکت و بدون حیات است. دیوارهای آمبولانس برایم محو شده و می توانستم شهر و چراغهای آن و آسمان و ستارهها را ببینم. تعجب کردم که من این بالا و در این ارتفاع چکار می کنم؟ چرا همه چیز ناگهان اینقدر کوچک به نظر می رسد؟ …. صورتهائی را می دیدم که با سرعت به سمت من آمده و بزرگتر شده و سپس محو می شدند. بعضی از آنها کسانی بودند که می شناختم و مرده بودند، و بعضی را نیز نمی شناختم. آنجا پر از ارواح شده بود که دور و بر من را احاطه کرده بودند و به چشمان من خیره شده بودند. آنها معذب و سرگردان به نظر می آمدند و صورتهای آنها از درد به هم پیچیده شده بود. اینکه آنها در اطراف من بودند برایم ترس آور بود و سعی کردم که آنها را از خود دور کنم. گوئی این صحنه به اندازۀ یک ابدیت طول کشید. بالاخره آنها ناپدید شدند و ارواحی به سوی من آمدند که صورتهای آنها آرامش و درخشندگی دلنشین ولی پرقدرتی داشت. آنها من را به یاد فرشتگان می انداختند. از جانب آنها احساس محبت و گرمی زیادی می کردم و نور آنها من را در خود فرا گرفته بود. اکنون دیگر هر ذرۀ وجود من نیز با عشق و شفقت پر شده بود. هیچ گاه تا به حال چنین عمق و قدرتی سرچشمه گرفته از عشق را درون خود حس نکرده بودم. احساس می کردم مرزهای بین من و این وجودهای پر از مهر و شفقت در حال از بین رفتن است و گوئی با آنها یکی میشوم. به من از طریق فکر گفته شد “تو در حال مردن درعالم انسانها هستی، ولی در عالم ما در حال تولدی. واهمه نداشته باش. تو همیشه با ما بودهای و ما همیشه به تو بودهایم. ما تو را بخوبی میشناسیم. فقط درطول زندگیت روی زمین در خواب بودی و فراموش کردی که چه کسی هستی. ولی اکنون به تدریج به یاد میآوری.” کم کم الهامهائی در ضمیر من شکل میگرفتند: البته! من از این موجودات نورانی و آنها از من هستند. ناگهان موجی از انرژی را درون خود حس کردم که از ارتعاشی آرام شروع شده و به تدریج تمام وجود من را فرا گرفت و من نیز با آن به ارتعاش درآمدم. من صدای وزوزی را می شنوم که به تدریج بلندتر شده و با آن ارتعاش یکی می شد. احساس رهائی و آزادی خارق العادهای حس کردم. اکنون در اتاق بیمارستان نزدیک سقف بودم و به پائین و بدن خود نگاه میکردم. همه چیز خیلی کوچک به نظر میرسید، تخت، بدن من، و کسانی که در اطراف تخت دور (بدن) من را گرفته بودند. احساسی از حزن و اندوه اتاق را پر کرده بود ولی من از این احساس کاملاً جدا و آزاد بودم. من برای تک تک کسانی که آنجا بودند احساس شفقت و محبت بسیار زیادی میکردم ولی به هیچ کس احساس وابستگی و الصاق نداشتم. میخواستم به آنها بگویم که حالم خوب است، نگران من نباشید. نگاه کنید، من این بالا هستم و کاملاً خوبم، ولی آنها نمیتوانستند صدای من را بشنوند. احساس میکردم وجودم تمام آن اتاق بیمارستان، و به تدریج تمامی بیمارستان را پر میکند. احساس میکردم در ذره ذرۀ فضای بیمارستان حضور دارم. به تدریج وجود من فرای بیمارستان رفته و تمامی شهر و حتی تمامی زمین را در بر گرفت. من در حال حل شدن در تمامی جهان هستی بودم. من در آن واحد همه جا بودم و ضربانی از نور را در همه جای هستی حس میکردم. صدائی به من گفت “زندگی هدیۀ گران بهائی است: برای مهر ورزیدن، برای مراقبت و دلسوزی کردن، و برای بخشیدن و تقسیم کردن”. سؤالات زیادی به ذهنم میرسیدند: چرا اینقدر درد در دنیا وجود دارد؟ چرا انسانها متفاوتند؟ … در همان موقع منظرهای در جلوی من شکل گرفت. من دنیای زمینی ما را از خارج و دوردست میدیدم. زمین مانند یک کره که به دو نیم تقسیم شده بود ظاهر گردید. سطح سیاره مسطح و بی رنگ و آب، و زمین آن بدون هر گل و گیاه بود. مکانی بود بدون هر احساس و گرمی که در آن آدمکهائی برهنه ایستاده بودند و همگی با نیروئی نامرئی و بدون کنترل خود هم زمان به حرکت در میآمدند و هم زمان نیز متوقف میشدند. تاریکی از طرف دیگر این نیمکره به تدریج گسترش یافته و تمامی سظح سیاره را فرا گرفت…به من گفته شد “این جهان بدون نور، و بدون عشق، است… انسانها با انتخاب خود چنین دنیائی را بوجود میآورند.” با این کلمات دنیای تاریک به تدریج محو شده و دنیائی شفاف با زیبائی شگرف انگیز جای آن را گرفت…می دیدم که در این دنیا همۀ چیزها به هم وابسته و متصل هستند، سیارات، ستاره ها، گیاهان، حیوانات، و مردم و همه چیز زیرا آنها همه از یک سرچشمه میآیند و همۀ چیزها با درخشندگی خیره کنندهای در حال طپش هستند. همان صدا به من گفت “همۀ ما از نور آمدهایم، و همۀ ما به نور باز میگردیم”. من تازه متوجه شدم که در میان دو جهان ایستادهام، و بلافاصله تصویری از یک راه در پیش روی من پدیدار گردید که من در حال راه رفتن بر روی آن بودم. این راه باریک و پر از صخره و فراز و نشیب بود و احساس می کردم که در هر لحظه ممکن است پایم بلغزد و تعادل خود را از دست بدهم، و این باعث می شد که ترس من از فرو افتادن در آن جهان تاریک افزایش یابد. ناگهان “آزادی انتخاب” (اختیار) را به یاد آوردم، و به سمت پاهای نامرئی خود نگاه کردم و دیدم که آن راه باریک به جادهای پهن مبدل گشت و تاریکی با نور جایگزین شد و همان صدا به من گفت “هرگز این را فراموش نکن”. من با نور یکی شدم و چنان احساسی از سپاس و عشق من را فرا گرفت که به گریه افتادم، زیرا حس میکردم که من نور هستم و نور من است. دوباره آن صدا را شنیدم که تکرار کرد “همه از نور آمدهایم، و همه به نور باز خواهیم گشت”. سرور من غیز قابل وصف بود، احساس غوطه خوردن در این اقیانوس عشق و آگاهی و …من می توانستم از میان دیوارها و سقف ها بدون هیچ مشکلی با سرعتی سرسام آور عبور کنم. بدون حد و مرز و بدون هیچ شکل و فرمی بودم، دیگر احساساتم من را کنترل نمیکردند و با همه چیز یکی بودم. با این توانائی به دیدار پسرم فیلیپ رفتم که در آن موقع چهار ساله بود و بالاخره به اتاق بیمارستان برگشتم. در آن موقع یک تودۀ مانند مه در جلوی من ظاهر شد که توجه من را به خود جلب کرد و از میان آن جین پییر، پسرعموی من که 2 سال پیش در سن 22 سالگی بعد از نبردی طولانی و سخت با سرطان ریه از دنیا رفته بود ظاهر شد. من هنوز از مرگ او محزون بودم. جین لبخندی بسیار زیبا به لب داشت و من از دیدار او غرق خوشحالی شدم. چشمان من به او خیره شدند و با نگاه به او، در و دیوار و فضای بیمارستان ناپدید شدند، گوئی ما در میان زمین و هوا معلق قرار گرفتیم. چقدر فوق العاده بود که میتوانستم دوباره او را ببینم. چیزی که برایم جالب بود این بود که او همان کاپشن زرد هیمشگی که خیلی دوست داشت را به تن داشت. من به او گفتم “از کجا میدانستی که من اینجا هستم؟”. سؤال من به صورت یک فکر بود و کلام و صدائی بین ما رد و بدل نمیشد. جیین به من جواب داد “ما همه چیز را در مورد تو میدانیم، و ما ورود تو را خیر مقدم میگوئیم”. احساس کامل بودن، فراق از گذشته و آینده و از هر ترس و درد، و احساس سلامت و سقمی وصف ناپذیر در من بود و احساس میکردم که همه چیز در جهان درست و دقیقاً در جای خود است و من در لذتی فرای زمان و مکان غوطه میخوردم. به علاوه از این که می توانستم آزادانه و با سرعتی زیاد به هر جا که میخواهم پرواز کنم غرق در شعف و سرور بودم. با استفاده از این توانائیم با حالت بازی و خوشحالی و با سرعت به دور پسر عمویتم میچرخیدم تا خوشحالی خودم را از دیدارش نمایش دهم. وجودهای نورانی دیگری هم در اطراف ما بودند که من از آنها نیز نور و عشق دریافت میکردم و احساس میکردم همۀ ما به هم مرتبط هستیم. آنها یکی یکی شروع به رفتن از آنجا کردند و جیین که با چشمان تیرهاش که از خلوص و لطافتی عمیق پر بود به چشمان من خیره شده بود نیز برگشت تا با بقیه برود. من از او التماس کردم که من را نیز با خود ببرند. اندوه در چشمان او نمایان شد و گفت “هنوز نه، کارهای زیادی است که باید انجام دهی. باید برگردی و به همه بگوئی. زندگی هدیه ای گران بهاست و هر لحظۀ آن از فرصتهای بزرگ پر است. وقت خود را روی زمین تلف نکنید. محبت و آگاهی را بین دیگران پخش کنید. ما همیشه برای راهنمائی و محافظت از تو با تو خواهیم بود و در انتظار روزی هستیم که ماموریت تو روی زمین پایان یابد و تو نیز به ما ملحق شوی”. در جلوی چشمان من جیین پییر در همان نور درخشانی که از آن ظاهر شده بود به تدریج محو شد، و آن نور نیز کمتر و بالاخره ناپدید گردید. الان دیگر اتاق خالی بود و غمی شدید من را فرا گرفته بود. من از احساس تنهائی و دلتنگی شروع به گریستن کردم و خود را بر روی تخت بیمارستان یافتم. دستگاهها و لوله های متعددی به من وصل بودند وچندین دکتر دور و بر من را گرفته بودند و تنها کاری که من میکردم گریه کردن بود. بدن من برایم مانند یک لباس بسیار تنگ و معذب، و اتاق بسته و کوچکی مینمود و بوی مریضی مشامم را میآزرد. محدودیتهای جسم من را افسرده میکرد. صدای خواهرم را شنیدم که گفت “جزین، بالاخره بازگشتی، تو سه روز در کما بودی! ما مطمئن نبودیم که آیا باز می گردی یا نه!”
- درخت موضوعات
- نظر و دیدگاه نویسنده
-
آرماگدون
- اطلاعات عمومی
- نویسنده با دیدگاه اسلامی
- سوالاتی برای بحث و چالش
- شیطان پرستی، جبهه مقابل
- سومین معبد سلیمان
- ستاره دنباله دار
- نویسنده بدون دیدگاه مذهبی
- نویسنده با دیدگاه مسیحی
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- استیگماتا
- پیشبینیها
- مسجدالصخره
- مریم مجدلیه
- کشف مقبره
- کفن تورین
- جبر و اختیار
- گوساله سرخ موی
- تطابق با زمانه جاری
- انقلاب مهدی
- خدا
- شیطان
-
سایه روشن
- آب حیات
- ناشناخته
- رمزگشایی
- رد پا
- پیش بینی
- پدیده اسرارآمیز
- پدیده های نادر
- نماد
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- ناپدید شدن
- ربوده شدگان
- مثلث برمودا
- مومیایی
- موجودات ساخت دست بشر
- موجودات ناشناخته
- موجودات عجیب
- موجودات افسانه ای
- معماهای حل نشده
- معماهای بدون توضیح
- ریاضیات باستان
- رویا
- مرگ
- تک خبرهای منحصر به فرد
- زیست فرازمینی
- زنده شدن
- زمزمه تائوس
- تله پاتی
- تسخیر
- ترس
- تناسخ
- تک شاخ
- تجربه نزدیک به مرگ
- سال 2022
- تابلو
- سوالات بی پاسخ
- شکاف زمان
- شهاب
- صدای عجیب
- سنگ های متحرک
- صندوق عهد
- سمبل
- مرموز
- ماموت
- آدم فضایی
- در انتظار پاسخ
- فضانوردان باستان
- فاطیما
- اتفاق عجیب
- اعتدالین
- انسان نما
- احتراق خود به خودی
- دو رگه
- بشقاب پرنده
- فسیل و سنگواره
- بیگانگان فضایی
- عجیبتر از علم
- برخورد با زمین
- بچه های چشم سیاه
- اسرار دریا
- آشناپنداری (دژاوو)
- عالم مُثُل
- آدمخوار
- فرشتگان
- گنج
- ماده عجیب
- جن
- لویاتان
- کودک وحشی
- خواندن افکار
- خوابگردی
- کشتی نوح
- کشتی ارواح
- کشفیات جدید
- کشف عجیب
- جالب ترین کشفیات
- قبرستان
- جادو
- هیپتونیزم
- حیوانات ناشناخته
- حس ششم
- حوادث بدون توضیح
- همزاد
- هالووین
- غار
- دایناسور
- افسانه
- اسرارآمیز
- اسرار باستان
- بارانهای عجیب
- چالشهای فیزیک
- پیشگویی
-
تمدنهای خاموش
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- تمدنهای خاموش اروپایی- هیتی
- تمدنهای خاموش آمریکایی- مایا
- تمدنهای خاموش آمریکایی- آزتک
- تمدنهای خاموش آمریکایی- اینکا
- تمدنهای خاموش آمریکایی- اولمک
- تمدنهای خاموش آمریکایی- پرو
- تمدنهای خاموش - آتلانتیس
- تمدنهای خاموش ایرانی - جیرفت
- تمدنهای خاموش ایرانی - شهر سوخته
- تمدنهای خاموش ایرانی - عیلام
- تمدنهای خاموش ایرانی - تپه مارلیک
- تمدنهای خاموش آسیا - مرو
- نازکا
- بناهای نمادین
- اساطیر
-
موجودات ناشناخته
- نظر و دیدگاه نویسنده
- حیطه فیزیک - اژدها
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - مدیوم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - کالبد اختری
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اکتوپلاسم و تلپلاسم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اکتوپلاسم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اثیر
- حیطه متافیزیک - روح
- حیطه فیزیک - سیمرغ
- حیطه فیزیک - پری
- حیطه فیزیک - یتی
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - مرد بالدار
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - خروس تخم گذار
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - پاگنده
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - ال چوپاکابرا
- حیطه فیزیک - غول
- حیطه فیزیک - دراکولا
- حیطه فیزیک - زامبی
- حیطه متافیزیک - بختک
-
عجایب هفتگانه
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- عجایب هفتگانه قدیم - هرم جیزه
- عجایب هفتگانه قدیم - معبد آرتمیس
- عجایب هفتگانه قدیم - باغهای معلق بابل
- عجایب هفتگانه قدیم - آرامگاه هالیکارناسوس
- عجایب هفتگانه قدیم - فانوس اسکندریه
- عجایب هفتگانه قدیم - غول رودس
- عجایب هفتگانه قدیم - مجسمه زئوس
- عجایب هفتگانه جدید - چیچن ایتزا
- عجایب هفتگانه جدید - مجسمه مسیح برزیل
- عجایب هفتگانه جدید - کولوسئوم
- عجایب هفتگانه جدید - دیوار چین
- عجایب هفتگانه جدید - ماچوپیچو
- عجایب هفتگانه جدید - پترا
- عجایب هفتگانه جدید - تاج محل
-
دانلود Adobe Photoshop
v18.1.1.252 -
دانلود Windows 8.1
June 2017 96/4/2 -
دانلود IDM
6.28 Build 17 96/5/15 -
دانلود Telegram
1.1.19 -
دانلود Google Chorme
60.0.3112
-
ZOOMED_MAP
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۵۰ -
Nazca_Tupu_Llave_Key
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۸ -
Nazca_Triangle Spiral
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۷ -
Nazca_TheCrab_Mosquito_Bee_Butterfly
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۵ -
Nazca_The_Tight_Spiral
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۳
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
نظرات
ارسال نظر