تجربه لوری
نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی در سایه روشن » تجربه نزدیک به مرگ | ۰۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۷ | ۰ دیدگاهمقدمه
در موارد نادری تجربۀ نزدیک بدون حادثه یا مریضی مرگ بار اتفاق افتاده است. تجربۀ دختر جوانی به نام لوری یکی از این موارد است. لوری میگوید: “…من در اتاق خود روی تختم دراز کشیده بودم و در حالتی بین خواب و بیداری، و در افکار خود غرق بودم. در عین حال میتوانستم صدای تلویزیون را از اتاق نشیمن بشنوم. به این فکر میکردم که وقتی ما میمیریم چه اتفاقی میافتد...
تجربه لوری
من کسی بودم که راجع به همه چیز فکر و سؤال میکردم و نمیتوانستم چیزی را به راحتی از روی قلب قبول کنم، بلکه باید خود هر چیزی را تجربه میکردم. در تمام زندگی من حس ششم بسیار قوی داشتم و همیشه در جستجوی حقیقت بودم. ناگهان من نقطهای نورانی را در گوشۀ اتاقم دیدم. بسیار تعجب کردم و با خود گفتم “این نور چیست؟ این یک ثانیه قبل اینجا نبود”. در آن هنگام کششی را به طرف بالا و این نور حس کرده، و سپس احساس نوعی آزاد و جدا شدن کردم. میدانستم بدنم روی تخت به جا مانده است. به محض اینکه وجود نور را قبول کردم، خود را در آن یافتم. نمیتوانم با کلمات زیبائی و تنوع رنگها را در نور توصیف کنم، رنگهائی که بسیاری از آنها را هرگز ندیده بودم. هر یک از این رنگها خود زنده بودند. احساس کردم درون نوعی تونل هستم و رنگها در اطراف من میچرخیدند. منظرۀ فوقالعادهای بود که زیبائی آن غیر قابل شرح است، شاید بهترین چیزی که بتوانم بگویم این است که عظمت و زیبائی آن تکان دهنده و مسحور کننده بود. من به سرعت در تونل کشیده میشدم، ولی در عین حال توانائی فکر کردن من کاملاً سر جای خود بود. من دست و پائی در خود نمیدیدم، بلکه حس میکردم که یک انرژی طپنده هستم. من از سوی دیگر تونل به بیرون جهیده شدم و خود را در نوعی فضا یافتم که ستارگان زیادی بالای من و همچنین در پایین من بودند. من در میان ستارگان نبودم، زیرا آنها به نظر خیلی نزدیک نمیآمدند، ولی همه جا پر از ستاره بود. من لحظهای مکث کردم که با خود فکر کنم که کجا هستم. قبل از اینکه فکر من تمام شود ناگهان در میان یک کوریدور شفاف و درخشنده بودم، چیزی مانند یک هولوگرام. در سمت چپ من یک صفحه بود که بر روی آن زندگی من نمایش داده میشد. من تمامی انتخابهای خود را در زندگی یک به یک میدیدم. هیچ گونه قضاوتی در مورد آنها نبود، من هم قضاوتی نمیکردم، تنها آنها را مشاهده میکردم و میفهمیدم. در مرور زندگی من تمام امکانات و انتخاباتی که برای من موجود بود از تمام زاویهها نشان داده میشد. به عنوان مثال اگر تصمیم میگرفتم ازدواج نکنم زندگیم چگونه میبود. سمت راست من تاریک بود و احساس میکردم که تنها وقتی میتوانم آن را ببینم که برای همیشه مرده باشم. من از درون فکر خود سؤال کردم که چرا اینجا هستم. صدائی از درون فکرم به من گفت زیرا من تقاضا کردهام که آنجا باشم. این صدا برایم آشنا و آرامش دهنده بود، میدانستم که این صدای خداست. ولی چگونه ممکن بود؟ من از مؤنث بودن این صدا تعجب کردم، زیرا همیشه در ذهنم خدا را مذکر میدانستم. من شگرف زده شدم وقتی دریافتم که من خود این صدا را برگزیدهام زیرا….این صدای خود من بود! بلافاصله فهمیدم که من جزئی از جهان هستی هستم. من موجودی جدا نیستم که خلق شده و به گوشهای از جهان پرتاب شده باشد. ما همگی پارهای از این نیروی زندگی هستیم، نیروئی که جهان شمول است و ما را احاطه کرده است. من مانند یک بادکنک احساس آزادی و سبکی میکردم و در عین حال به این نیرو و این صدا متصل بودم، صدائی که از سوی بیلیونها روح برمیخیزید. من در حقیقت احساس حضور بیلیونها روح را در آن جا داشتم، و میتوانستم بطور مبهمی آنها را در پس پردهای مهآلود ببینم و محبت و مهر هر یک از آنها را نسبت به خود حس کنم. این پر قدرت ترین و خارقالعادهترین چیز بود. من افکار تک تک همۀ آنها را در آن واحد میشنیدم، ولی با این حال این برایم گیج کننده و شلوغ نبود. من میدانستم که صحنۀ سمت راستم که نمیتوانستم ببینم مربوط به تمامی زندگیهائیست که تا کنون داشتهام، بطور هم زمان! برایم خیلی عجیب بود، زیرا من همیشه به تناسخ و زندگیهای متعدد اعتقاد داشتم ولی هیچگاه نمیتوانستم تصور آن را بکنم که ممکن است در آن واحد در چندین زندگی بود! احساس خاصی داشتم که ما زندگی میکنیم که هوشیاری (consciousness) را رشد دهیم. با بالا بردن ارتعاش انرژی اطرافمان، ما زمین و تجربۀ زندگی را تغییر میدهیم. چه احساس امنیت و کامل بودنی داشتم و چقدر در مقایسه با آن احساسم روی زمین شکستگی و جدائی و انفصال بود! من همیشه میدانستم که ما همگی به هم متصل هستیم، ولی اکنون میدیدم که ما در حقیقت یکی هستیم و همگی این آگاهی را در عمق خود داریم. من آنجا یکی از دوست پسرهای سابقم را ملاقات کردم. او گلهای صورتی و سفید زیبائی برای من در دست داشت و به طرف من آمد. میتوانستم عشق او را نسبت به خودم حس کنم. از دیدن او متعجب شدم زیرا نمیدانستم او مرده است. من سالها بود او را ندیده بودم ولی بارها به یاد او افتاده بودم و دلم برایش تنگ شده بود. سپس مادر ناپدریم را در سمت راست خود دیدم که آغوش خود را به سوی من گشوده بود. من در دنیا زیاد و از نزدیک او را نمیشناختم. آنجا او شبیه به سالهای آخر زندگیش در دنیا به نظر میرسید، با موهای سفید و لبخندی زیبا. من از او پرسیدم چرا اینقدر ظاهر او پیر است؟ او بلافاصله به دختر جوان زیبائی تبدیل شد و گفت که دست خود اوست که چگونه به نظر برسد.
در آنجا به من یک قلم به رنگ نارنجی داده شد و گفته شد که باید ترسهای خود را یک به یک بنویسم. من هم شروع به نوشتن کردم: “ترس، شکست در عشق، مستعصل بودن، تنفر، احساس کم ارزش بودن، تمامی احساسات منفی راجع به خودم یا دیگران….”. سپس به من گفته شد از آنها رها شوم. در حالی که من مینوشتم لیست من از بالا شروع به محو و ناپدید شدن کرد. احساس عالی پیدا کردم، احساس کامل بودن و اینکه همه چیز همانطور است که باید باشد. من به ادراکاتی در لبۀ محدودۀ ضمیرم آگاه شدم، گوئی تنها کافی بود به آنها توجه کنم، زیرا آنها همیشه جزئی از ضمیر من بودند. مانند وقتی که چیزی را گم کردهاید و چندین بار کشو را باز کرده ولی آن را آنجا نمییابید، ولی برای دفعۀ دهم میبینید که آنجاست. در حقیقت در تمام این مدت آنجا جلوی چشم شما بوده ولی شما به آن توجه نکرده بودید. فهمیدم که چگونه تمام این حکمتها همیشه متعلق به من و جزئی از ضمیرم بودهاند، تنها باید با رها شدن از ترسهایم به آنها اجازه میدادم تا خود را به من نشان دهند.
من میخواستم پشت پرده را ببینم، ولی به من گفته شد که آن برای وقتی است که زندگیم روی زمین به پایان برسد و من هنوز نمیتوانم وارد آن قلمرو شوم زیرا وجود من در بدنم و روی زمین مورد نیاز است. ولی من درک کردم که آنچه پشت پرده است سرتاسر آرامش، عشق، و فهم است، بدون حضور منیت یا قضاوت. من فهمیدم که تنها قضاوت در مورد من از سوی خود من است. در این موقع من احساس کششی در میانۀ خود کردم و فهمیدم دیگر وقت برگشتن من به زمین است. من تقاضا کردم که برای لحظهای به آنچه پشت پرده است نظری بیافکنم تا بدانم وقتی مُردم چه در انتظارم است. ناگهان بدون هیچ هشداری صدای بزرگترین مهمانی را شنیدم که برای خوشآمد گویی به من برگزار شده بود، و پدر و مادر و دوستانم و میلیونها روح دیگر را آنجا دیدم که برای من کف میزدند. من احساس خواستنی بودن و مورد نیاز بودن میکردم، و میدانستم برای من جایی رزرو شده که منتظر بازگشت من خواهد بود. در آنجا نوری را دیدم که از هرچه تاکنون دیده بودم درخشندهتر بود و با گرمی مطبوع خود ذره ذرۀ وجودم را پر کرد. این نور عشق خالص بود و چنان باشکوه و خیره کننده بود که من تنها از نوشتن راجع به آن میگریم. این نور زنده بود و از احساس پر بود، احساس وفور، بخشش، … توانستم برای لحظهای کوتاه بفهمم که رهایی کامل از تمام تعلقات دنیا چه احساسی دارد، فهمی که همیشه با من خواهد بود. فهم اینکه من خود نیروی خلاق زندگی خود هستم و آنچه من راجع به خودم و دیگران فکر و احساس میکنم روی من و اطرافم اثر میگذارد. نیازی نبود که به گونۀ خواصی فکر کنم تا در آنجا مورد قبول باشم، من فقط بودم. من فهمیدم که این نور باشکوه همواره درون من است، و به محض اینکه این را فهمیدم به شدت به عقب کشیده شده شده و در یک آن به همان جایی بازگشتم که از آن آمده بودم، اتاق تاریکم! من بلافاصله شروع به گریستن کردم.
- درخت موضوعات
- نظر و دیدگاه نویسنده
-
آرماگدون
- اطلاعات عمومی
- نویسنده با دیدگاه اسلامی
- سوالاتی برای بحث و چالش
- شیطان پرستی، جبهه مقابل
- سومین معبد سلیمان
- ستاره دنباله دار
- نویسنده بدون دیدگاه مذهبی
- نویسنده با دیدگاه مسیحی
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- استیگماتا
- پیشبینیها
- مسجدالصخره
- مریم مجدلیه
- کشف مقبره
- کفن تورین
- جبر و اختیار
- گوساله سرخ موی
- تطابق با زمانه جاری
- انقلاب مهدی
- خدا
- شیطان
-
سایه روشن
- آب حیات
- ناشناخته
- رمزگشایی
- رد پا
- پیش بینی
- پدیده اسرارآمیز
- پدیده های نادر
- نماد
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- ناپدید شدن
- ربوده شدگان
- مثلث برمودا
- مومیایی
- موجودات ساخت دست بشر
- موجودات ناشناخته
- موجودات عجیب
- موجودات افسانه ای
- معماهای حل نشده
- معماهای بدون توضیح
- ریاضیات باستان
- رویا
- مرگ
- تک خبرهای منحصر به فرد
- زیست فرازمینی
- زنده شدن
- زمزمه تائوس
- تله پاتی
- تسخیر
- ترس
- تناسخ
- تک شاخ
- تجربه نزدیک به مرگ
- سال 2022
- تابلو
- سوالات بی پاسخ
- شکاف زمان
- شهاب
- صدای عجیب
- سنگ های متحرک
- صندوق عهد
- سمبل
- مرموز
- ماموت
- آدم فضایی
- در انتظار پاسخ
- فضانوردان باستان
- فاطیما
- اتفاق عجیب
- اعتدالین
- انسان نما
- احتراق خود به خودی
- دو رگه
- بشقاب پرنده
- فسیل و سنگواره
- بیگانگان فضایی
- عجیبتر از علم
- برخورد با زمین
- بچه های چشم سیاه
- اسرار دریا
- آشناپنداری (دژاوو)
- عالم مُثُل
- آدمخوار
- فرشتگان
- گنج
- ماده عجیب
- جن
- لویاتان
- کودک وحشی
- خواندن افکار
- خوابگردی
- کشتی نوح
- کشتی ارواح
- کشفیات جدید
- کشف عجیب
- جالب ترین کشفیات
- قبرستان
- جادو
- هیپتونیزم
- حیوانات ناشناخته
- حس ششم
- حوادث بدون توضیح
- همزاد
- هالووین
- غار
- دایناسور
- افسانه
- اسرارآمیز
- اسرار باستان
- بارانهای عجیب
- چالشهای فیزیک
- پیشگویی
-
تمدنهای خاموش
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- تمدنهای خاموش اروپایی- هیتی
- تمدنهای خاموش آمریکایی- مایا
- تمدنهای خاموش آمریکایی- آزتک
- تمدنهای خاموش آمریکایی- اینکا
- تمدنهای خاموش آمریکایی- اولمک
- تمدنهای خاموش آمریکایی- پرو
- تمدنهای خاموش - آتلانتیس
- تمدنهای خاموش ایرانی - جیرفت
- تمدنهای خاموش ایرانی - شهر سوخته
- تمدنهای خاموش ایرانی - عیلام
- تمدنهای خاموش ایرانی - تپه مارلیک
- تمدنهای خاموش آسیا - مرو
- نازکا
- بناهای نمادین
- اساطیر
-
موجودات ناشناخته
- نظر و دیدگاه نویسنده
- حیطه فیزیک - اژدها
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - مدیوم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - کالبد اختری
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اکتوپلاسم و تلپلاسم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اکتوپلاسم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اثیر
- حیطه متافیزیک - روح
- حیطه فیزیک - سیمرغ
- حیطه فیزیک - پری
- حیطه فیزیک - یتی
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - مرد بالدار
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - خروس تخم گذار
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - پاگنده
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - ال چوپاکابرا
- حیطه فیزیک - غول
- حیطه فیزیک - دراکولا
- حیطه فیزیک - زامبی
- حیطه متافیزیک - بختک
-
عجایب هفتگانه
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- عجایب هفتگانه قدیم - هرم جیزه
- عجایب هفتگانه قدیم - معبد آرتمیس
- عجایب هفتگانه قدیم - باغهای معلق بابل
- عجایب هفتگانه قدیم - آرامگاه هالیکارناسوس
- عجایب هفتگانه قدیم - فانوس اسکندریه
- عجایب هفتگانه قدیم - غول رودس
- عجایب هفتگانه قدیم - مجسمه زئوس
- عجایب هفتگانه جدید - چیچن ایتزا
- عجایب هفتگانه جدید - مجسمه مسیح برزیل
- عجایب هفتگانه جدید - کولوسئوم
- عجایب هفتگانه جدید - دیوار چین
- عجایب هفتگانه جدید - ماچوپیچو
- عجایب هفتگانه جدید - پترا
- عجایب هفتگانه جدید - تاج محل
-
دانلود Adobe Photoshop
v18.1.1.252 -
دانلود Windows 8.1
June 2017 96/4/2 -
دانلود IDM
6.28 Build 17 96/5/15 -
دانلود Telegram
1.1.19 -
دانلود Google Chorme
60.0.3112
-
ZOOMED_MAP
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۵۰ -
Nazca_Tupu_Llave_Key
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۸ -
Nazca_Triangle Spiral
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۷ -
Nazca_TheCrab_Mosquito_Bee_Butterfly
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۵ -
Nazca_The_Tight_Spiral
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۳
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
نظرات
ارسال نظر