مدارک جدید، نظریه هاى جدید

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

بسیارى از محققین پزشکى بر این عقیده اند که تجربه هاى نزدیک به مرگ هنگامى که مغز فعالیت کامل و کافى نداشته باشد اتفاق مى افتند. آنها مى گویند ممکن است این تجربیات باورکردنى باشند ولى نه به عنوان وجود زندگى پس از مرگ بلکه چیزى مثل خطور کردن به مغز و نیز معتقدند که هوشیارى به تنهایى در مغز وجود ندارد.

در نوشته اى که در دسامبر ۲۰۰۱ در مجله پزشکى بریتانیایى به نام Lancet منتشر شد کاردیولوژیست هلندى به نام ون لومل مى نویسد مرد ۴۴ساله اى را که دچار حمله قلبى شده بود با آمبولانسى به بیمارستان آورده و دکترها قلب او را با دستگاه شوک دهنده به کار انداختند. پرستارى دندان هاى مصنوعى بیمار را از دهان او جهت جاى دادن لوله تنفسى در گلوى بیمار خارج کرد. سپس مرد را به بخش مراقبت هاى ویژه بردند. یک هفته بعد مرد بیمار پرستارى را که دندان هاى مصنوعى او را از دهانش خارج کرده بود دید و او را شناخت با اینکه در برخورد قبلى بیمار در حالت کما و مرگ کلینیکى بود. او به پرستار گفت شما دندان هاى مصنوعى مرا از دهانم خارج کردید و در ادامه به توضیح سایر جزئیات پرداخت و گفت که جداشدن روح از بدنش را مشاهده کرد. در تحقیقى جهت بیان تفاوت تجربه هاى نزدیک به مرگ ون لومل و همکاران محققش با ۳۴۳ نفر که دچار حمله هاى قلبى شده و زنده مانده بودند مصاحبه کردند. ۱۸ درصد از هوشیارى کامل خود صحبت کردند. ون لومل مى گوید این افراد همه چیز را به طور کامل از احساس خود و آرامش پرواز به مرحله تجربه نزدیک مرگ بیان کردند. متن چاپ شده محققان بریتانیایى در بیمارستان عمومى ساوتهمپتون در مجله «Resuscitation» به این نتایج اشاره مى کند که ۱۱درصد از بیماران داراى حافظه کامل در دوره بیهوشى بوده اند. شش درصد از آنها پس از حمله قلبى به هوش آمدند و به زندگى بازگشتند و تجربه هاى نزدیک به مرگ خود را بازگو کردند.

هم ون لومل و هم محققین بریتانیایى بر این باورند که این یافته ها بیانگر این مسئله است که هوشیارى مى تواند در صورت فقدان فعالیت مغز نیز وجود داشته باشد. «شما مى توانید مغز را با یک دستگاه تلویزیون مقایسه کنید.» او مى گوید: «برنامه تلویزیونى در دستگاه تلویزیون شما نیست.» پس هوشیارى کجا است؟ آیا در تک تک سلول هاى بدن است؟

ون لومل مى گوید من فکر مى کنم که چنین باشد. «ما مى دانیم که روزانه ۵۰ میلیون سلول مى میرند.» او به این مسئله اشاره مى کند که این نابودى در مقیاس بالا به این معنى است که تقریباً همه سلول هاى تشکیل دهنده وجود من و شما نو و جدید هستند در صورتى که ما نسبت به آنچه همیشه بوده ایم تغییرى را احساس نمى کنیم. براى ون لومل مسئله به این صورت ادامه مى یابد که باید «نوعى ارتباط بین سلول هاى ما وجود داشته باشد» یا به عبارت دیگر همه سلول هاى ما نه فقط سلول هاى مغزى بلکه تریلیون سلول دیگر که در ماهیچه ها، استخوان بندى، روده و احشا، پوست و خون وجود دارند «به طریق شبکه مانندى با هم تبادل اطلاعات یا گفت وگو دارند» در نتیجه ما تجربیاتمان را فعالانه حفظ کرده حتى در زمانى که بیلیون سلول تشکیل دهنده بدن ما از بین رفته و بیلیون سلول دیگر جاى آنها را مى گیرند. پس در این صورت همه سلول ها هنگام مرگ مغزى نیز زنده اند و مى توانند از طریق ذهن از مسائل به نحو غیرقابل توضیحى آگاه شوند. عقاید و پیشنهادات ممکن است ما را از مراحل توضیحى تجربه هاى نزدیک به مرگ دور کند مثل دلایل محکم زندگى پس از مرگ ولى آنها افق هاى جذاب خودشان را دارند. پس این به چه معنى است اگر ذهن انسان پس از مرگ مغزى فعالیت داشته باشد آیا باید در مورد بازگشت پس از مرگ مغزى بازنگرى داشته باشیم. تجربه هاى نزدیک به مرگ ما را وادار مى سازند که مجدداً سئوالاتى را که فکر مى کردیم پاسخشان را مى دانیم امتحان کنیم. مرگ چیست؟ هوشیارى کجا است؟ و آیا علم مى تواند روح را بیابد؟

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...