تجربه نزدیکی به مرگ الکس تامپسون

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

ناگهان کامیون توقف کرد و موتورسیکلت سوار ۲۶ ساله با آن برخورد کرد و از روی موتور به پایین پرتاب شد.سرش به آسفالت جاده برخورد کرده بود.مردم دورش جمع شدند و کسی پلیس و آمبولانس را خبر کرد.اما اینکار بنظر بی فایده می آمد چون موتور سوار بطور حتم مرده بود:خودم را بالای صحنه واقعه دیدم.بدن خون آلودم و چهره رنگ پریده مردم را می دیدم که به صحنه نگاه می‌کردند. اینها جملات الکس تامپسون اهل برکشایر انگلیس بود که بدن بیجان او در ۱۷ آگوست ۱۹۸۷ به داخل آمبولانسی منتقل شد:

احساس کردم نیرویی عظیم مرا بسوی نقطه تاریکی کشانید که مبدل به تونلی سیاه شد.گرچه تاریکی غلیظ بود اما نترسیدم گرچه معمولا از تاریکی هراس داشتم.در انتهای تونل نقطه روشنی بود. احساس شادی زاید الوصفی به من دست داد. وقتی به انتهای آن رسیدم مردی در انتظارم بود. چهره او بسیار آشنا بود. الکس و او در باغی زیبا به قدم زدن پرداختند و بعد آن مرد به او گفت که باید به زندگی زمینی‌اش برگردد. الکس خواهش کرد که آنجا بماند اما مرد به او گفت که وقت بازگشت رسیده است. او دوباره احساس کرد به درون آن تونل کشیده می‌شود و بعد در بخش اورژانس بیمارستان بود. درد شدیدی در سر، کمر و پای آسیب دیده اش احساس می کرد. از آن روز به بعد دیگر مطلقا از مرگ نمی‌ترسم. می دانم هر آنچه دیدم واقعی بود. راستش را بخواهید نمی‌خواستم از آن جهان بازگردم. این تجربه مرا دگرگون کرد.قبل از این حادثه وجود خدا را یک شوخی می پنداشتم.با اطرافیانم همیشه دردسر داشتم.تنها آینده موجود برایم تعطیلاتی بود که بتوانم خود را مست کنم.اما اکنون هر روز با احساس تولد دوباره آغاز می کنم.الکس مانند بسیاری از کسانی که این تجربه را داشته اند تمام معیارهای زندگی خود را از نو ارزیابی کرد:به زندگیم از نو نگریستم و با خود گفتم چطور توانسته ام آنگونه احمقانه زندگی کنم.حالا دوست دارم به مردم کمک کنم و به آنها بیاموزم که از مرگ هراسی نداشته باشند.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...