سمبل

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

سمبل یا نماد به چیزی گفته می‌شود که هم خودش باشد و هم مظهر مفاهیمی دیگر؛ مثلا درخت زیتون علاوه بر مفهوم واقعی‌اش، نماد صلح و دوستی نیز هست. نمادها با توجه به زمینه‌های فکری، فرهنگی و شرایط به وجود آمدنشان به دو گروه بومی یا عمومی تقسیم می‌شوند.

 نمادهای بومی مربوط به مردم منطقه‌ای خاص است؛

اما نماد عمومی را تقریبا همه مردم جهان به یک صورت درک می‌کنند. در آثار ادبی، نیز نماد، دو گونه کاربرد دارد:

- گاهی هنرمند اثری کاملا سمبولیک و نمادین می‌آفریند ، مثل منطق الطیر عطار

- و گاه در اثر خود از برخی عناصر به عنوان نماد بهره می‌گیرد

سمبل بر دو نوع است:

1- سمبل قراردادی (عمومی)

سمبل های به اصطلاع مبتذل(تکراری و صریح) که در ادبیات عرفانی کاربرد زیادی دارد مثل میخانه سمبل محل روحانی

شراب و ساقی سمبل معنویت

آب سمبل نور و روشنایی

زمستان سمبل مرگ و ویرانی

در منطق الطیر عطار: دیو سمبل نفس و تن خلیل سمبل مرد کامل

2- سمبل خصوصی(شخصی)

سمبل های خصوصی حاصل ابتکار شاعران و نویسندگان بزرگ است که معمولا در ادبیات قبل از آنان مسبوق به سابقه نیست و از این رو برای خوانندگان تازگی دارد و فهم آن ها دشوار است، مثل

در اشعار مولانا : خورشید سمبل خدا ، گاهی هم شمس تبریزی و شیر  سمبل خدا و ولی خدا

در بوف کور : زنبور طلائی رمز عاشق

تفسیر سمبل :

 معمولا شاعران عارف ما که مخاطبان آنان عامه ی مردم بوده اند، خود سمبل ها را معنی می کردند در اغلب داستانهای مولانا این مسئله به چشم می خورد

در داستان طوطی و بازرگان;

قصه طوطی جان زین سان بود                       کو کسی که محرم مرغان بود

در داستان شیخ احمد خضرویه که باعث گریاندن کودک حلوا فروش شد;

ای برادر طفل، طفل چشم تست                      کام خود موقوف زاری دان درست

گر همی خواهی که آن خلعت رسد      پس بگریان طفل دیده بر جسد

مکتب سمبولیسم:

مکتب سمبولیسم یا نمادگرایی مکتبی ادبی – هنری است؛ که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا و آمریکا رواج یافت. این مکتب در حدود سال 1855م. در "فرانسه" پایه ریزی شد و در سال‌های 1880 تا 1890 به اوج فعالیت خود رسید.

مکتب سمبولیسم پیش از آنکه به شکل مکتبی مستقل درآید. در بین گروهی از جوانان آن دوران پایه‌گذاری شد. این افراد که به تمامی قواعد و قوانین اجتماعی، سیاسی و حتی اخلاقی معترض بودند، تلاش می‌کردند تا هر آنچه با سنت گذشته ارتباط داشت را نابود نمایند. آنها با درآمیختن احساسات و عواطف شاعرانه با هرزگی و بی‌بندوباری، ادبیات تازه‌ای را پدید آورند. همین روح عصیان‌گر آنها، در نهایت منجر به ایجاد تغییرات اساسی در ادبیات گردید. برجسته‌ترین فرد این گروه، "ورلن"(Verlaine) بود که کتاب "شاعران نفرین شده" او زمینه‌های ظهور سمبولیسم را فراهم کرد. این گروه به خاطر رفتارهای افراطی‌شان به گروه "منحط" شهرت یافتند.

از سوی دیگر نویسنده­ی دیگری به نام "ادگار آلن‌پو"(Edgar Allan Poe) در آمریکا موفق به خلق آثاری شد که ترجمه­ی آنها تأثیر بسزایی در شکل‌گیری مکتب سمبولیسم داشت. این آثار که غالبا به وسیله­ی "بودلر"(Bolder) به زبان فرانسوی ترجمه می‌شد، به همراه کتابی از بودلر به نام "گل‌های بدی" دنیای ادبیات را تکان داد. سپس شاعرانی مانند "استفان مالارمه" (Mallarme) و "آرتور رمبو"(Rimbaud) پایه‌های این مکتب را استوار کردند.

این شاعران که اندکی متعادل‌تر از شاعران منحط بودند، می‌کوشیدند با مطالعات عمیق‌تر جایگاه هنری خود را تثبیت نمایند. آنها که به نظریه­ی "هنر برای هنر" معتقد بودند، با استفاده آموزشی و تعلیمی هنر و ادبیات مخالفت می‌ورزیدند.

به عقیده­ی آنها جهان سراسر رمز و راز است و مردم عادی از درک این دنیای مرموز عاجزند و تنها شاعران می‌توانند این اسرار را درک نمایند. از نظر آنها شاعر پیامبری است؛ که می‌تواند درون یا ورای دنیای واقعی ببیند و از آنجا که این عوالم توصیف ناپذیرند، شاعر سمبولیست می‌کوشد با استفاده از زبانی نمادین دنیای ناشناخته را به مخاطب بشناساند.

بارزترین ویژگی سمبولیست‌ها:

درون‌گرایی شدید و قطع ارتباط آنها با جهان بیرون بود. به باور آنها عرصه­ی شعر از آنجا شروع می‌شود که با واقعیت قطع رابطه شود. درون گرایی و اعتقاد آنها به جهان ماوراء و تأکید بر تخیل و کشف و شهود سبب شد که شعر سمبولیست‌ها از پیچیدگی‌های خاصی برخوردار شود و گاهی درک معنای آن به راحتی امکان پذیر نباشد. توجه به همین ویژگی‌ها، فضای آثار سمبولیستی غالبا مه آلود و وهم‌انگیز بود.

سمبولیست‌ها شعر را وسیله‌ای برای بیان عواطف و احساسات شاعر می‌دانستند و می‌کوشیدند به جای ارائه­ی یک پیام فکری یا اخلاقی، یک وضعیت عاطفی خلق کنند که در آن از نمادهای ظاهری برای بیان این عواطف استفاده شود.

از دیگر ویژگی‌های فکری سمبولیست‌ها بدبینی و نگاه تیره و تار آنها به جهان بود. ریشه­ی این بدبینی را باید در تأثیرپذیری آنها از افکار "شوپنهاور" (Schopen Hauer)، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم میلادی جستجو کرد. او که با دیدی منفی به زندگی انسان نظر داشت و آن را سراسر بدی و شر می‌دانست، مرگ را تنها راه رهایی انسان از این زندگی رنج­بار تلقی می‌کرد. این افکار به شدت بر هنرمندان سمبولیست مؤثر افتاد، به طوری که هاله‌ای از یأس و انبوه آثار آنها را فرا گرفت.

یکی از چیزهایی که به شدت توجه سمبولیست‌ها را به خود جلب کرد، موسیقی بود. آنها می‌کوشیدند شعر را به موسیقی نزدیک نمایند؛ زیرا موسیقی هم زبانی غیرمستقیم داشت و هم بی‌واسطه با عواطف انسانی در ارتباط بود، بدون آنکه پیام خاصی را به مخاطب القاء کند. به همین سبب، سمبولیست‌ها توجه به آهنگ و موسیقی درونی شعر را دستور کار خود قرار دادند؛ به طوری که "مالارمه" معتقد بود: شعر پیش از آنکه کلماتی با معنا باشد، همراهی و هماهنگی صداهاست و عبارتی زیبا و بی‌معنی از عبارتی که معنا دارد، ولی زیبا نیست، ارزشمندتر است. این جنبش سرانجام در دهه اول قرن بیستم به وسیله "آندره برتون"(Andre Breton) به مکتب سوررئالیسم  تغییر شکل یافت.

سمبولیک‏ها به کمک « جادوی واژه‏ها » آنچنان جهان مادی و معنوی و محسوس و نامحسوس را بهم پیوستند که آهنگ و طنین واژه‏ها خود سرانجام بیش از هر موضوع دیگری آنها را بسوی خویش کشید و گاه هدف برجسته برخی از سرودها گردید.

در همه پدیده‏های هنری سمبولیکی، یک احساس و خیال ژرفی که آمیخته با نومیدی و بدبینی است به چشم می‏خورد. این احساس سرکش همواره درون‏بین و خودنگر است و با رویا و خیال همراه است. سخنوری درباره این گروه هنرمندان می‏گوید:

آنان به همه چیزها و پدیده‏ها معناهائی نامحدود نبخشیدند، به گونه‏ای که هرچیزی با ماوراء‏الطبیعه بستگی پیدا می‏کند، اما شیوه بیان آنان دلپسند و نامفهوم است .

سمبولیک‏ها به ستیزه‏جوئی با هر قیدوبند منطقی و رئالیستی در شعر و هنر برخاستند .

 

منابع و مآخذ :

ثروت، منصور؛ آشنایی با مکتب‌های ادبی

سید حسینی، رضا؛ مکتب‌های ادبی

سمیسا، سیروس: معانی و بیان

دانشنامه آزاد فارسی

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...