مرگ فیلسوف
مرگ یکی از موضوعاتی است که در تمام آثار بلانشو حضور دارد و تأملاتش را در باب زبان، ادبیات و فلسفه، سامان می دهد. بلانشو با تأمل در خصوص مرگ، همان سنت فلسفی غرب را پیش می گیرد و در واقع همین جاست که او درگیر فلسفه می شود.
مرگ، در هر موجود زنده ای، قبل از هر چیز، نقطه ای در مقابل زندگی است. هر زندگی با تولد و مرگ محدود شده است. با یکی از آنها آغاز می شود و با دیگری خاتمه می یابد، ولی در مورد موجود انسانی این تضاد و تقابل مابین زندگی و مرگ، صرفاً یک تضاد انتزاعی نیست، بلکه امری ملموس است. به عبارت دیگر، موجود انسانی، چیزهایی در مورد مرگ خودش می داند و این دانستن، تأثیر ملموسی بر زندگی او دارد. فلاسفه همواره از این نکته بحث کرده اند که رابطه ای ضروری، مابین زندگی، آگاهی حقیقت و مرگ وجود دارد. افلاطون، زندگی را وجود روحی حلول کننده، در زمین دانسته است. در نظر او، زندگی قلمرو فانی ظهور است، حال آنکه مرگ به زعم او ـ قلمروی نامیراست که در آن هیچ تغییری در سرشت اشیا رخ نمی دهد. در جهان نمود و ظهور، هر چیزی در حال تغییر است. حال آنکه مرگ قلمرو حقیقت است. چرا که آنجا، هر چیزی برای همیشه یک شکل باقی می ماند. از طرفی می توان، این مطلب را با این واقعیت ملاحظه کرد که: عبارات صادق را به گونه ای مستقل از زمان، صادق می پنداریم و از طرف دیگر، چه در مسیحیت و چه در سایر مذاهب، حقیقت تنها وقتی مرتبط با خدا و نتیجتاً نامیراست که این قرارداد مستقیم مابین موجود انسانی و حقیقت را مرگ امضا کرده باشد.
افلاطون عنوان می کند که ویژگی بارز انسان در نیمه حیوان و نیمه خدا بودن است. این نیمه خدا بودن او از ارتباط آگاهانه با مرگ، یعنی همان چیزی که حقیقت را به عرصه دانش می کشاند، نشأت می گیرد. افلاطون در یکی از گفت و گوهای خود، در مورد چنین آگاهی ای از مرگ بحث می کند. این گفت و گو تحت عنوان «فیئدوس» ماجرای روزی است که استاد، سقراط پس از دریافت حکم مرگش، به اتهام گمراه کردن جوانان آتن، در شرف نوشیدن جام شوکران است. سقراط، با نزدیک ترین دوستانش پیرامون ارتباطی که فیلسوف بایستی همواره با مرگ داشته باشد، سخن می گوید و می گوید یادگیری فلسفه در واقع یادگیری مردن و مرده بودن است. مردمان عادی از درک این نکته عاجزاند، چرا که آنان غافل از معنا و مفهوم مرگ هستند، آنها نمی توانند ربط فلسفه با مرگ را دریابند، چرا که مرگ در نظرشان، چیزی انتزاعی است که در نهایت زندگی رخ می دهد. آنها تنها مرگ حیوانات را می شناسند و مادامی که این نکته را درنیابند، به همان جرگه زندگی حیوانات تعلق دارند و به عنوان یک موجود انسانی، تنها بهره ای اندک از تکامل توانایی شان برده اند. اما آن مرگ دیگر، که فیلسوف در تکاپوی یافتن آن است، چیست؟ در نظر افلاطون، حقیقت فلسفه دانستن ارتباط با مرگ است، حتی آن لحظه ای که بر روی یک صندلی نشسته ایم یا بر ستاره ای دور دست نگاه می کنیم، همه لحظات ما، در خود نشانی از مرگ دارد. همین ارتباط با مرگ است که ما را قادر می سازد تا با چیزها ارتباط داشته باشیم و امکانات جهان ما، همه مبتنی بر رابطه ویژه ای قرارمی گیرند، که موجود انسانی، با مرگ، در ذهن خود دارد. در جهان تصورات هرچیزی در حال تغییر و دگرگونی مداوم است و به همین خاطر غیرممکن است که چیزی «مشخص و حی و حاضر» آشکار شود. ولی صرفاً به این دلیل که از آن چیز تشخص یافته و ثابت که همواره با خودش یگانه است که در جهانی راستین وجود دارد، که همان جهان پس از مرگ و پیش از تولد است. انسان حامل تصویری از آن چیز است، این چیز تشخص یافته و ثابت که افلاطون آن را ایده یا مثل می نامد، می تواند با قرارگرفتن در بالای همه تصورات و تعبیرات، با چیزی در این جهان یگانه شود. به عبارتی دیگر این همان رابطه با مرگ است. که به واسطه آن ما توانایی آن را می یابیم که حالتی عینی یا تئوریک نسبت به جهان اتخاذ کنیم. تمام وجود در توانایی فراتر رفتن ما از محیط دور و برمان تشخص یافته است. توانایی ای که فیلسوف آن را، استعداد می نامد. استعداد اشاره به قدم گذاشتن از حیطه ای به حیطه دیگر دارد. هرگونه دانشی از جهان به این توانایی فراتر رفتن از محدوده های وجود بی واسطه از طریق نفی آنها، بستگی دارد.
از طریق همین آگاهی است که موجود انسانی از محدوده های زندگی گامی به آن سو می گذارد و به قلمرو الهی مرگ می رسد. اکنون می توانیم بفهمیم که چرا مرگ فیلسوف با مرگ به مثابه یک اتفاق طبیعی همانند نیست و چرا مرگ فیلسوف در ارتباط با حقیقت است و به استعدادی از زندگی می انجامد. به بیانی دیگر، موجود انسانی، نه تنها به مرگ می اندیشد بلکه همه وجودش، احساس اش شأن و تشخص از مرگ دارد. پس موجود انسانی برخلاف سایر حیوانات که مرگ تنها برایشان رخ می دهد چیزهایی هم از مرگ خودش می داند. گفتن اینکه موجود انسانی از مرگ خودش خبر دارد، گفتن این است که او همه چیز را پیرامون مرگ خودش می داند. به زبان بلانشو: «مرگ و فکر، در محدوده تفکر، ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند، در مردن گویی ما عذر تفکر را از خودمان می خواهیم؛ هر فکری میرنده است، هر فکری حتی آخرین فکر.»
می توان در «اسطوره سیزیف» (sisiyphos) داستانی که به حکم نویسنده و فیلسوف فرانسوی، آلبرکامو نوشته شده است، مثال دیگری در ارتباط با ویژگی رابطه انسانیت با مرگ یافت. بلانشو در کتاب «گفت وگوی بی پایان» خود اشاره خاصی به این داستان می کند و آنچنان که توسط کامو، تفسیر شده است، مثال نوعی تلاش فیلسوف برای پیروزی بر مرگ است. این افسانه گویای آن است که چگونه سیزیف به منظور پیروزی و کسب زندگی جاوید ، در مرگ، خدایان را فریب می دهد. سیزیف که انتظار فروافتادن به جهان زیرین به حکم خدایان را دارد، به همسرش مروپه (Merope) ازضرورت مرگ خودش می گوید و اینکه همسرش نباید، نه او را دفن کند و نه مراسم تدفین و درگذشت را اجرا کند. پس از آن الهه جنگ «آرس» زندگی او را می ستاند. به محض رسیدن سیزیف به جهان زیرین، «تاناتوس» الهه مرگ از اینکه «مروپه» جسارت کرده و مراسم مرسوم تدفین را به جا نیاورده خشمگین می شود. او سیزیف را جهت تنبیه همسرش، به زندگی بازمی گرداند. سیزیف به زندگی بازمی گردد پس نقشه موفقیت آمیز بوده است و از ادعای تاناتوس الهه مرگ و در نتیجه تنبیه همسرش غفلت می کند. و برای سالهای بسی زیادتری درجهان، می ماند.
نکته مهم داستان تنها با مرگ سیزیف روشن می شود. تاناتوس او را به جهان زیرین بازمی گرداند و به خاطر عدم فرمانبرداری اش محکوم می شود که سنگی را تا بالای کوهی ببرد هربار که به قلعه می رسد، سنگ پس می افتد. این کیفر اوست که بایستی تا ابد تکرارش کند.
به هرحال، این کوشش بی ثمر، تصویری از زندگی است. که گویی تلاش در حد و نهایتی مشخص که به مانند تلاش های دیگر زندگی، معنایی در فراسویش نیست. همیشه دوباره از سرگرفته می شود.مانند کودکی که ادبیات انگلیسی می آموزد تا معلم شود و به کودکی دیگر ادبیات انگلیسی بیاموزد.به همانگونه سیزیف، تلاش خود را دوباره و دوباره تکرار می کند. درواقع آن زمانی که خدایان می پندارند که سیزیف را کیفر داده اند، متوجه این نکته نیستند که به او زندگی ابدی را هدیه کرده اند.
پس از آن سیزیف دوباره دست به فریب خدایان می زند. کامو از اینجا چنین نتیجه می گیرد که ما بایستی او را شادمان بدانیم. آنچه که این داستان برای آن مثال آوری می کند رابطه انسانی با مرگ است. سیزیف زندگی را تنها ازطریق ارتباطش با مرگ به دست آورد.
حتی زندگی درروی زمین، تنها درسایه دانستن این نکته که زندگی به واسطه استعداد گشوده به مرگ است،می تواند سمت وسوی زندگی ابدی داشته باشد و از این پس این ارتباط با مرگ چیزی نیست که تنها به حیطه تئوری محدودشود، ما بایستی فعالانه در جست وجو و گسترش این رابطه باشیم و دراین معنا می توان گفت که ما باید مردن را بیاموزیم.
یادگیری مردن و مرده بودن دراین معنا یعنی در جست وجوی زندگی کامل بودن، به همین دلیل بلانشو بحث را به داستان «مالده لائوریس بریگه» اثر رایزماریاریلکه می کشاند که در آن شخصیت اصلی داستان می گوید مردمان کمی آرزوی آن را دارند که مرگ درخور و مختص خودشان را داشته باشند و [به همین دلیل] کم هستند کسانی که زندگی خاص خودشان را داشته باشند. بلانشو دراینجا با توصیف افلاطون موافق است، که آدمی تنها می تواند به قیمت ازدست دادن زندگی راستین خود، ازمرگ ممانعت کند و این یعنی اینکه بگوییم مادامی که درکی از زمان که به وسیله محدودشدن عمرمان به وسیله مرگ، نصیب ما شده است، نداشته باشیم، وجودمان در توالی بی معنی روزها سپری خواهدشد و زندگی مان از راه یافتن به یک هستی کلی و فراگیر ناتوان خواهدبود.
بلانشو همین موضوع را درکتاب «فضای ادبیات» به بحثی طولانی می گذارد و درمورد ایده مرگ اصیلی که فیلسوف را به تفسیر خاصی از زندگی می کشاند و پیرامون قدرت ذهن، اندیشیده ای (Subject) که برخودش مسلط شده است تمرکز می کند و به طورخلاصه به خاطر چنین مهمی است که بلانشو خواهان این است که از این طرز تلقی، یعنی همان انسان مسلط بر خودش دور شود.
به این دلیل است که اید تسلط یافتن انسان چه برخودش چه بر طبیعت، فیلسوفان را به جست وجوی توضیحی برای معنای زندگی انسان به خارج از این مفهوم خودمداری ذهن اندیشیده که هدایتگرش قدرت خرد است و جهان برایش گویی تنها انعکاس از خود اوست، کشانده است.
طبیعت هنر و تاریخ و خودجهان، معنا و اهمیت خود را تا به آن حد ازدست داده اند که امروز در قرن بیستم، تنها در حیطه ای که مطابق با برنامه های ما به کارمی آیند و با آنها مطابقت کنند، ظاهرمی شوند. اما ادبیات برعکس چیزی نیست که بتوانیم برآن مسلط شویم و به نسبت از قدرت عجیبی بر ما برخوردار است که ما مجبور به کشف دوباره آن هستیم.
برای درک اینکه چگونه مفهوم مرگ، در نزد بلانشو سر از قدرت عجیب ادبیات، در می آورد، بایستی ابتدا توصیفی را که گزارش فلسفی از قدرتی که ذهن اندیشیده در وقت تسلط یافتن بر مرگ به دست می آورد، مرورکنیم.
یعنی بایستی به فلسفه کئورگ و یلهلم فردریش هگل رجوع کنیم.
- درخت موضوعات
- نظر و دیدگاه نویسنده
-
آرماگدون
- اطلاعات عمومی
- نویسنده با دیدگاه اسلامی
- سوالاتی برای بحث و چالش
- شیطان پرستی، جبهه مقابل
- سومین معبد سلیمان
- ستاره دنباله دار
- نویسنده بدون دیدگاه مذهبی
- نویسنده با دیدگاه مسیحی
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- استیگماتا
- پیشبینیها
- مسجدالصخره
- مریم مجدلیه
- کشف مقبره
- کفن تورین
- جبر و اختیار
- گوساله سرخ موی
- تطابق با زمانه جاری
- انقلاب مهدی
- خدا
- شیطان
-
سایه روشن
- آب حیات
- ناشناخته
- رمزگشایی
- رد پا
- پیش بینی
- پدیده اسرارآمیز
- پدیده های نادر
- نماد
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- ناپدید شدن
- ربوده شدگان
- مثلث برمودا
- مومیایی
- موجودات ساخت دست بشر
- موجودات ناشناخته
- موجودات عجیب
- موجودات افسانه ای
- معماهای حل نشده
- معماهای بدون توضیح
- ریاضیات باستان
- رویا
- مرگ
- تک خبرهای منحصر به فرد
- زیست فرازمینی
- زنده شدن
- زمزمه تائوس
- تله پاتی
- تسخیر
- ترس
- تناسخ
- تک شاخ
- تجربه نزدیک به مرگ
- سال 2022
- تابلو
- سوالات بی پاسخ
- شکاف زمان
- شهاب
- صدای عجیب
- سنگ های متحرک
- صندوق عهد
- سمبل
- مرموز
- ماموت
- آدم فضایی
- در انتظار پاسخ
- فضانوردان باستان
- فاطیما
- اتفاق عجیب
- اعتدالین
- انسان نما
- احتراق خود به خودی
- دو رگه
- بشقاب پرنده
- فسیل و سنگواره
- بیگانگان فضایی
- عجیبتر از علم
- برخورد با زمین
- بچه های چشم سیاه
- اسرار دریا
- آشناپنداری (دژاوو)
- عالم مُثُل
- آدمخوار
- فرشتگان
- گنج
- ماده عجیب
- جن
- لویاتان
- کودک وحشی
- خواندن افکار
- خوابگردی
- کشتی نوح
- کشتی ارواح
- کشفیات جدید
- کشف عجیب
- جالب ترین کشفیات
- قبرستان
- جادو
- هیپتونیزم
- حیوانات ناشناخته
- حس ششم
- حوادث بدون توضیح
- همزاد
- هالووین
- غار
- دایناسور
- افسانه
- اسرارآمیز
- اسرار باستان
- بارانهای عجیب
- چالشهای فیزیک
- پیشگویی
-
تمدنهای خاموش
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- تمدنهای خاموش اروپایی- هیتی
- تمدنهای خاموش آمریکایی- مایا
- تمدنهای خاموش آمریکایی- آزتک
- تمدنهای خاموش آمریکایی- اینکا
- تمدنهای خاموش آمریکایی- اولمک
- تمدنهای خاموش آمریکایی- پرو
- تمدنهای خاموش - آتلانتیس
- تمدنهای خاموش ایرانی - جیرفت
- تمدنهای خاموش ایرانی - شهر سوخته
- تمدنهای خاموش ایرانی - عیلام
- تمدنهای خاموش ایرانی - تپه مارلیک
- تمدنهای خاموش آسیا - مرو
- نازکا
- بناهای نمادین
- اساطیر
-
موجودات ناشناخته
- نظر و دیدگاه نویسنده
- حیطه فیزیک - اژدها
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - مدیوم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - کالبد اختری
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اکتوپلاسم و تلپلاسم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اکتوپلاسم
- حیطه متافیزیک - روح شناسی - اثیر
- حیطه متافیزیک - روح
- حیطه فیزیک - سیمرغ
- حیطه فیزیک - پری
- حیطه فیزیک - یتی
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - مرد بالدار
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - خروس تخم گذار
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - پاگنده
- حیطه فیزیک - کشفیات جدید - ال چوپاکابرا
- حیطه فیزیک - غول
- حیطه فیزیک - دراکولا
- حیطه فیزیک - زامبی
- حیطه متافیزیک - بختک
-
عجایب هفتگانه
- نظر و دیدگاه نویسنده وبلاگ
- عجایب هفتگانه قدیم - هرم جیزه
- عجایب هفتگانه قدیم - معبد آرتمیس
- عجایب هفتگانه قدیم - باغهای معلق بابل
- عجایب هفتگانه قدیم - آرامگاه هالیکارناسوس
- عجایب هفتگانه قدیم - فانوس اسکندریه
- عجایب هفتگانه قدیم - غول رودس
- عجایب هفتگانه قدیم - مجسمه زئوس
- عجایب هفتگانه جدید - چیچن ایتزا
- عجایب هفتگانه جدید - مجسمه مسیح برزیل
- عجایب هفتگانه جدید - کولوسئوم
- عجایب هفتگانه جدید - دیوار چین
- عجایب هفتگانه جدید - ماچوپیچو
- عجایب هفتگانه جدید - پترا
- عجایب هفتگانه جدید - تاج محل
-
دانلود Adobe Photoshop
v18.1.1.252 -
دانلود Windows 8.1
June 2017 96/4/2 -
دانلود IDM
6.28 Build 17 96/5/15 -
دانلود Telegram
1.1.19 -
دانلود Google Chorme
60.0.3112
-
ZOOMED_MAP
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۵۰ -
Nazca_Tupu_Llave_Key
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۸ -
Nazca_Triangle Spiral
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۷ -
Nazca_TheCrab_Mosquito_Bee_Butterfly
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۵ -
Nazca_The_Tight_Spiral
۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۳
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
نظرات
ارسال نظر