مرگ، امتناع تجربه

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

از بنده خواسته شده که درباره مرگ بنویسم. اما ظاهرا چنین کاری سهل و ممتنع است. سهل است از آن رو که هیچ چیز نزدیکتر از مرگ به ما نیست و هیچ چیز هم قطعی‌تر از مرگ وجود ندارد، و به هرجا که می‌نگریم مرگ را درک می‌کنیم، و سیاست‌های خبری نیز به گونه‌ای است که اخبار مرگ را بیش از زندگی به گوش‌ها آشنا می‌کند. واضح است، چیزی که تا این حد نزدیک بوده و ما را احاطه کرده است، نوشتن درباره آن سهل می‌نماید. اما ممتنع نیز هست، زیرا که هیچ کس یا کمتر کسانی تجربه مرگ یا شبه‌مرگ را داشته‌اند. و به قول معروف چون آدم بیش از یک بار نمی‌میرد، نمی‌تواند به آن عادت کند، و به تعبیری با آن به نحوی بیگانه است. اگرچه تجربه مستقیم مرگ فقط یک بار سراغ فرد می‌آید و آن یک بار هم که می‌آید، زمان برای استفاده از این تجربه گذشته است، اما این تجربه به صورت دیگری در سطوح نازل‌تری رخ می‌دهد، و آن وقتی است که نزدیکان فرد فوت می‌کنند یا در سطوح انتزاعی‌تر، با خواندن نوشته‌های دیگران از تجربیات نزدیکشان نسبت به مرگ با این موضوع آشنا می‌شوند.

من برای اولین بار در سال ۱۳۷۵ با مرگ مرحوم پدرم با مساله درگیر شدم. وی تا آن زمان نزدیکترین کسی به من بود که فوت می‌کرد. در سفر بودم که اطلاع دادند وضع پدرم خوب نیست. فورا به تهران آمدم، وقتی به خانه رسیدم، همه حاضر بودند، از جمله عموی من که دو سال از پدر ۸۰ ساله‌ام کوچکتر بود. پدرم فقط نفس می‌کشید، همین و دیگر هیچ. با این که چهل ساله بودم و باید قدری عاقلانه‌تر رفتار می‌کردم، به یکی از دوستان پزشکم که متخصص خوبی بود زنگ زدم تا درباره وضع پدرم سوال کنم و احیانا بخواهم به منزل ما بیاید، و مثلا کاری برای بهبودش انجام دهم، پدرم چند سالی بود که عملا جز نفس کشیدن و اندکی خوردن کار دیگری نداشت و این اواخر حرف هم نمی‌زد. خب ۸۰ سال عمر کردن کم‌وبیش همین است. عمویم که رابطه خیلی صمیمی با پدرم داشت وقتی که پیگیری مرا دید، با حالت نسبتا تندی گفت، که چرا این کار را می‌کنم؟ به عبارت دیگر می‌پرسید، چرا می‌خواهید مانع مرگ فرد محتضر شوید؟ در همین لحظه هم اورژانس آمد، و گفت که پدرم حداکثر یک ساعت دیگر زنده خواهد بود. قضیه تمام شد، چند روز بعد درباره رفتار خودم و عمویم فکر کردم، از آن روز تا به حال هم همیشه به این نکته فکر کرده‌ام. خوب که نگاه می‌کنم به نظر می‌رسد که دیدگاه عموی من از مرگ واقع‌گرایانه و درست بود، شاید من هم اگر ۸۰ سال عمر کنم و بدون کمک دیگری نتوانم حتی غذا بخورم، در این صورت مرگ، نعمتی است که به سراغم می‌آید. مرگ در این وضعیت بار مفهومی ترسناک و منفی ندارد، و در واقع آن روز هم تماس من برای کمک به فردی که در حال احتضار بود، بیش از آنکه در خدمت مرحوم پدرم باشد، برای تأیید یا اثبات این نکته بود که در برابر این رویداد بی‌تفاوت نیستم.

تجربه انتزاعی دیگری از مرگ هم با خواندن کتاب «گفتگو با مرگ» آرتور کوستلر داشتم. این کتاب که در سال ۱۳۸۰ چاپ شد، همان موقع آن را خواندم. برای کسانی که زندان آن هم از نوع امنیتی و انفرادی را تجربه کرده باشند، این کتاب از سطوح انتزاعی فراتر رفته و تا حدی ملموس و عینی نیز می‌شود، بویژه که انفرادی جایی شبیه به قبر است.

چند روز قبل در نشستی علمی درباره آثار و نقش مجازات اعدام یا مرگ در بازدارندگی از ارتکاب و افزایش جرائم بحث بود. در آنجا یک نکته مهم تا حدی مورد پذیرش بود. «مرگ» وقتی اثر بازدارندگی دارد، که «زندگی» واجد اهمیت باشد. در جامعه‌ای که زندگی متولی ندارد، مرگ فاقد اهمیت می‌شود. جامعه‌ای که هزینه زندگی کردن و در رأس آن تأمین کالری گران باشد، مرگ بسیار ارزان می‌شود و نقش بازدارندگی خود را از دست می‌دهد، و چه بسا از مرگ استقبال هم بشود، زیرا مرگ در چنین موقعیتی موجب کاهش درد و زجر می‌شود. اگر امروز برخی از گروه‌ها خواهان قانونی شدن اتانازی (مرگ از روی ترحم) و نیز مرگ خودخواسته هستند، به دلیل آن است که زندگی همراه با زجر و درد را زندگی نمی‌دانند، آن را نوعی شکنجه می‌دانند.

شکنجه و درد هم دارای وجوه مختلفی است. برخی به وجه فیزیولوژیک آن تأکید دارند، ولی وجوه اجتماعی و روانی آن نیز کم نیست. بنابراین فردی که در چنین وضعی قرار گیرد، نه تنها مرگ برای او مجازات یا حداقل مجازات مهمی محسوب نمی‌شود، که به نوعی مورد استقبال هم قرار می‌گیرد. به قول معروف پیرزنان را از تاکسی خالی نمی‌توان ترساند. بنابراین تصور از مرگ،روی دیگری از،تصور از زندگی است .مقاله و مقالات

انسان قدیم به دلایل متعددی حاضر به پذیرش مرگ به معنای نیستی نبود، از این رو اندیشه‌هایی چون خلود نزد مصریان تا هندوها رواج داشت. و در بسیاری از جوامع گذشته قرار دادن وسایل زندگی و لوازم شخصی و حتی گذاشتن «مرده‌نامه»هایی که برای راهنمایی مردگان نوشته می‌شد، در مقبره‌های آنان رواج داشت. برای جامعه‌ای که زندگی چندان هم با راحتی و آسایش همراه نبود، اگر مرگ هم نیستی و نابودی تلقی می‌شد، دیگر چه امیدی باقی می‌ماند؟ به همین دلیل نگاه به مرگ میان آن مردم با انسان امروز تا حدی متفاوت است. مردمی که حتی قربانی کردن انسان‌ها جزو رسومات آنان بود، یا خودکشی از راه گرسنگی کشیدن را رستگاری می‌دانستند (فرقه‌ای از بودایی‌ها) یا خودکشی یا کشتن همسران پس از فوت شوهر امری پذیرفته محسوب می‌شد، جملگی به معنای فقدان مرز میان مرگ و زندگی در اندیشه و عمل آنان بود، در این جوامع حتی کشتن افراد به دلیل انجام برخی محرمات لزوما به معنای مجازات کردن آنها نبود، بلکه بیشتر به صورت اقدامی آیینی و مذهبی انجام می‌شد. اگر توجه کنیم که احکامی چون رجم هم در صدر اسلام بیش از آنکه از طرف حاکم اجرا شود، افراد مرتکب گناه بعضا با رضایت‌خاطر و حتی اصرار،خود را به دست این مراسم می‌سپردند، تا بلکه با اجرای آن پاکیزه شوند.

از هنگامی که زندگی رنگ و بویی تازه گرفت و اصالت و ارزش پیدا کرد، مرگ نیز مفهومی تا حدی متفاوت با گذشته یافت. و از این رو بسیاری می‌کوشند که به نوعی آن(مرگ) را فراموش کنند، و حتی کم‌کم با انتقال مرگ از خانه به بیمارستان و غیاب نزدیکان فرد در لحظه جان دادن، تفکیک مکانی نیز به این فرآیند اضافه شد، و ترس از مرگ هر روز بیش از پیش شده است، و این ترس از موضع متفاوتی است. به همین دلیل است که اطرافیان بیمار اصرار دارند که بیمار از کشنده بودن بیماری خود اطلاع نیابد تا مبادا روحیه خود را از دست داده و به دلیل ترس و نه لزوما بیماری قالب تهی کند، و این یکی از معضلات کنونی اخلاق پزشکی در جوامع مختلف است که بالاخره انسان و بیمار حق آگاهی از سرنوشت محتوم مرگ را درباره خود دارد یا خیر؟

گرچه در واقعیت مرگ تردیدی نیست، اما انسان امروز حتی در سطح بررسی علمی این واقعیت هم به نوعی امساک دچار شده و علاقه‌ای به مرور علمی مفهوم مرگ نداشته است، و اگر درپی دسترسی به مطالعات در این زمینه باشیم، در مقایسه با موضوعات دیگر به کمتر منبعی برمی‌خوریم، گویی فراموشی تعمدی از مرگ گریبان دانشمندان را نیز به ناچار گرفته است، پراکنده‌نویسی در این یادداشت نیز حداقل از نظر من معرف فقدان منابع در دسترس برای فهم جامع‌تر و علمی این پدیده بوده است. اما چرا سردبیری نشریه شهروند در میان این همه معضلات به یاد مرگ افتاده است، پرسشی است که حتما در مقدمه این مجموعه از نوشته‌ها توضیح خواهند داد.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...