مرگ اسرارآمیز ناپلئون بناپارت

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

علم پزشکی بیشتر از یک قرن است که در جستجوی سرنخیبرای کشف یک معمای تاریخی، یعنی مرگ اسرارآمیز ناپلئون بناپارت است. دردهکده «بالی‌کور» واقع در کشور فرانسه، یک کاغذ چروکیده و رنگ و رو رفته، بخش هایی از راه حل این معما را در سینه خود جای داده است. روی اینصفحه کاغذ نام شخصی موسوم به «فرانسوا اوژن روبو» نوشته شده است و آمدهاست که: «فرانسوا اوژن روبو، در سال 1771 در این دهکده متولد شد... و درجزیره سنت هلن درگذشت.» تاریخ مرگ وی در آن جزیره، احتمالأ جعلی بوده،زیرا مدتها پیش پاک شده و همین امر دلیل خوبی برای این مدرک به شمار می‌آید. زیرا بنابر شواهد موجود، هیچ بعید نیست که کسی که در تاریخ 5 مه 1821 تحت نام ناپلئون بناپارت در جزیره سنت هلن در گذشته است، همین شخصباشد. زیرا وی، شباهت زیادی به ناپلئون داشته است. ناپلئون برای یافتنهم‌شکل‌هایی برای خود زحمت زیادی را متحمل شد و روی همرفته چهار نفر را کهشباهت زیادی به وی داشتند، انتخاب نمود. یکی از آنان درست پیش از جنگ«واترلو» در اثر مسمومیت درگذشت. دیگری نیز در اثر سانحه رانندگی فلج شد ونفر سوم نیز توسط یک گلوله که اشتباهأ شلیک شده بود، کشته شد. و در زمانسقوط ناپلئون از اریکه قدرت، تنها «روبو» زنده مانده بود و او نیز بهدهکده «بالی کور» بازگشت تا با تنها خواهرش زندگی کند، ناپلئون بناپارتهم به جزیره سنت هلن واقع در آبهای مجاور سواحل آفریقا تبعید شد و مقاماتانگلیسی و فرانسوی در مورد مراقبت از او به توافق رسیدند، تا از فرار مجدداو جلوگیری کنند. زیرا ناپلئون یکبار از «آلب» گریخته بود. به همین جهتفرانسوی‌ها در جزیره کاملأ مراقب وی بودند و انگلیسی‌ها نیز تعدادی قایقرا در آبهای اطراف به نگهبانی گمارده بودند. دوستان نزدیک، پول، صبر و شکیبایی عوامل ضروری برای آزادی دوباره ناپلئون بودند و او همه این شرایطرا داشت. حال ببینیم بعد چه اتفاقی افتاد.

در سال 1818 ژنرال «گورگار» از فرماندهی سنت هلن برکنار شد و ژنرال «برتراند» به جای او منصوب شد. و «گورگار» نیز احتمالا برای گذراندندوران بازنشستگی به پاریس بازگشت. در حدود دو ماه پس از بازگشت «گورگار»به پاریس، یک کالسکه زیبا وارد دهکده «بالی‌کور» شد. و کالسکه چیسراغ خانه «فرانسوا روبو» را می گرفت. هرگز معلوم نشد چه کسی داخلکالسکه بود و چرا در جستجوی هم شکل ناپلئون بود. پس از آن، «روبو» وخواهرش یک ماه دیگر به زندگی معمول خودشان ادامه دادند. و در مورد آنکالسکه ناشناس به همه می‌گفتند، پزشکی بوده که می‌خواسته چند خرگوش بخرد.البته خودشان هم می‌دانستند که این موضوع حقیقت ندارد. در یکی از شبهایپاییز سال 1818 «روبو» و خواهرش ناپدید شدند و دیگر هیچگاه در «بالی کور» دیده نشدند.

بعد از مدتی خواهرش را که زندگی مرفه‌ای را در «تور» می گذراند، دیدند.وی ادعا می‌کرد که یک دکتر مخارج او را از طریق پست و یا توسط قاصد برایشمی‌فرستد. و در مورد برادرش هم می‌گفت که او به یک سفر دریایی رفته، امااز گفتن اینکه کجا، چطور، و یا چه وقت به این سفر رفته، طفره می‌رفت واز اینجا معلوم می‌شود که او چقدر محافظه کار بوده است. برای فرار ازجزیره سنت هلن ناپلئون به چهار چیز احتیاج داشت، یک هم شکل، یک کشتی،چند تا دوست و مقداری پول و حالا همه این عوامل برایش فراهم بود. درزمستان همان سال، یعنی یک ماه پس از ناپدید شدن «روبو» همسر ژنرال «برتراند» برای یکی از دوستانش نوشت: «ما موفق شدیم، ناپلئون از جزیرهفرار کرده است.»

در همان روزها یک غریبه شیک پوش که خودش را «ریوارد» می‌نامید وارد شهر«ورونا » در ایتالیا شد. او خودش را تاجری از شمال فرانسه معرفی می‌کرد کههمسرش فوت کرده و قصد دارد تا در زمینه خرید و فروش الماس به تجارتبپردازد. او، شخصی بنام «پتروچی» را بعنوان شریک خود برگزید که به امور جاری تجارت رسیدگی می‌کرد و او را به شوخی «امپراطور» خطاب می‌کرد زیرا«ریوارد» شباهت زیادی به ناپلئون داشت. بنابر اظهارات «پتروچی» وسایرین، بعد از ظهر روز 23 آگوست 1823 «ریوارد» پیغام سر به مهری رادریافت کرد که پس از خواندن آن سخت مضطرب و آشفته شد و به «پتروچی» گفتکه برای انجام یک امر مهم باید آنجا را ترک کند. دو ساعت بعد، زمانیکهسوار بر کالسکه می‌شد، نامه لاک و مهر شده‌ای را به «پتروچی» داد و بهوی سفارش نمود، در صورتیکه ظرف مدت سه ماه بازنگشت، آن را به پادشاه فرانسه تسلیم نماید. دوازده شب بعد، یعنی 4 سپتامبر 1823 کمی پس از ساعتیازده، همه چراغهای قصر «شونبرن» در اتریش روشن بود. پسر ناپلئون بهسختی بیمار بود و از تب مخملک رنج می‌برد. ناگهان یکی از نگهبانان صداییرا از پشت درختان مو شنید و سایه شخصی را که خود را به زمین انداخت و بهطرف قصر دوید. نگهبان بی‌درنگ اقدام به تیراندازی کرد و گلوله به شکم شخصیکه قصد داشت مخفیانه وارد قصر شود، اصابت کرد و او را کشت. نگهبان نگاهیبه جسد انداخت و فورأ افسر مافوق خود را مطلع ساخت. سرانجام سفارت فرانسهمسئولیت این حادثه را به عهده گرفت و بنا به درخواست همسر ناپلئون جسد مردناشناس در آرامگاه خانوادگی آنان به خاک سپرده شد. «ریوارد» هرگز به«ورونا » بازنگشت و «پتروچی» بنا به دستوری که داشت نامه لاک و مهر شده رابه پادشاه فرانسه تسلیم نمود و بخاطر سکوتش و خدمتی که انجام داده بود،پاداش مناسبی دریافت کرد.

در جزیره «سنت هلن» نیز بالاخره مرگ به سراغ زندانی‌ای که تحت عنوانناپلئون در آنجا بسر می‌برد، آمد. مردی که نه مثل ناپلئون نوشتن می‌دانستو نه مانند وی صحبت می کرد. این مرد در سال 1821 بر اثر ابتلا به سرطانمعده در جزیره سنت هلن درگذشت. اما در سال 1956 دولت انگلستان فاش کرد کهقسمتی از روده ناپلئون را در اختیار دارد و آن نمونه به وضوح نشان می‌دهدکه فوت صاحبش نه بخاطر ابتلاء به سرطان، بلکه در اثر اثابت گلوله بوده است.پس کسی که در قصر «شونبرن» مورد هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد،ناپلئون واقعی بود و شخصی که در جزیره سنت هلن بر اثر ابتلاء به سرطان معدهدر گذشته بود، هم شکل ناپلئون، یعنی «فرانسوا اوژن روبو» بوده است !

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...