آیا شیطان پرستیدنی است؟

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

در ابتدای امر و بدون مقدمه از اینهایی که می گویند ما شیطان پرست هستیم می پرسم که شما شیطان را از کجا شناختید و اسم او را چه کسی به شما گفت که شما یاد گرفتید؟ آیا غیر از این است که از متن های دینی (حالا هر دینی می خواهد باشد.) به وجود او پی بردید و فهمیدید که او چگونه موجودی است. چه کسی دین ها را در کتابهای مربوط به آنها به وسیله پیامبرانش به مردم شناساند؟ و چه کسی باز هم شیطان را با صفت و سجایایی که دارد در همین کتابها به مردم و ما معرفی کرد؟ چه کسی خودش گفت که شیطانی وجود داشته است؟

اگر در کتب دینی در باره شیطان مطلبی گفته نمی شد، همانگونه که در باره خیلی از چیزها بحثی به میان نیامده است، چه کسی شیطان را می شناخت؟ اگر خداوند خودش نمی فرمود که شیطان در مقابل من ایستاد و سرکشی و طغیان کرد نیز به همین ترتیب. خوب معلوم است " خداوند یکتای بی همتایی که او و ما را آفریده است تمام اطلاعات در باره او را بویژه در قرآن کریم در اختیار ما انسانها قرار داده است."

حالا از شما می پرسم که راستی شیطان قبل از اینکه به خداوند که آفریننده اوست کافر بشود و سرکشی و طغیان کند چه می کرد؟ خوب آنطور که می گویند حدود 700 هزار سال (آن هم سالهای آسمانی نه زمینی که خیلی طولانی تر است.) خداوند را عبادت می کرد. با شما هستم ای شیطان پرستها! شما هم برای تبعیت از خدای خودتان (شیطان) که خداوند یکتا او را آفریده است، حد اقل 7 سال (نه بیشتر) خداوند را عبادت بکنید، بعدا به خدایی که هم شیطان و هم شما را آفریده است کافر بشوید و بعدا مخلوق عصیانگر او را عبادت بکنید.

البته آن طور که شیطان قبل از کفر ورزیدنش خدا را عبادت می کرد، نه سرسری و بی دل و دماغ و بیحوصله. ولی بدانید خداوندی که هم شیطان و هم شما را آفریده است، در قرآن بیش از همه چیز و به وسیله آن با نام شیطان آشنا شدید در سوره مبارکه یاسین آیات 60 و 61 می فرماید: ای فرزندان آدم (ای انسانها) آیا من از شما عهد و پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید و از او اطاعت نکنید و فقط مرا بپرستید چون راه راست و مستقیم این است. خوب ما به سخن خداوند که آفریننده ماست و می فرماید شیطان را نپرستید چرا نباید گوش بدهیم؟

باز هم خداوند در قرآن سوره مبارکه بقره آیه 34 می فرماید: هنگامی که به فرشتگان گفتم به آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند جز ابلیس (شیطان) و تکبر ورزید و او از کافران است. خوب چرا شما شیطان پرستان کسی را که خداوند فرموده است کافر است به جای خدای یکتا می پرستید؟ باز هم در سوره مبارکه فاطر آیه 6 می فرماید: یقین بدانید که شیطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن خود بگیرید.

خوب چرا شما کسی را که دشمنتان است به اشتباه دوست خود گرفته اید؟ آیا این کار یک عمل منطقی است که شما با دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمن پدر و مادرتان و دشمن دوستانتان و دشمن تمام مردم و انسانها دوستی می کنید و تازه او را خدای خود هم می دانید و او را به جای خداوند یکتایی که آفریننده همه چیز است می پرستید؟

شما مگر اعتقادی به مردن و روز قیامت ندارید؟ پس دقت کنید و ببینید که در روز قیامت هنگامی که همه کار ها تمام شد، شیطان خطاب به پیروان خودش چه می گوید. قرآن کریم در سوره مبارکه ابراهیم آیه 22 می فرماید: شیطان وقتی که کارها در روز قیامت به انجام رسید و جهنمی ها و بهشتی ها معین و مشخص شدند، رو به پیروان خودش که جهنمی شده اند می کند و می گوید: خداوند به شما وعده نیکو و حق داد و من نیز به شما وعده دادم (وعده‏اى پوچ و بى‏ارزش چنانکه خودتان مى‏دانستید) سپس از وعده‏هاى خود تخلف کردم. من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتم، تنها این بود که از شما دعوت کردم، شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید.

بنابراین مرا هرگز سرزنش نکنید، بلکه خودتان را سرزنش کنید که چرا دعوت شیطنت آمیز و ظاهر الفساد مرا پذیرفتید (فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ). خودتان را ملامت و سرزنش کنید نه مرا ! به هر حال نه من مى‏توانم (در برابر حکم قطعى و مجازات پروردگار) به فریاد شما برسم و نه شما مى‏توانید فریادرس من باشید (ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ). من اکنون (اعلام مى‏کنم که) از شرک شما در باره خود که از قبل داشتید (و این که اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم (إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ). اکنون فهمیدم که این «شرک در اطاعت از من به وسیله شما» هم مرا بدبخت کرد و هم شما را، همان بدبختى و بیچارگى که هیچ راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد. بدانید «براى ستمکاران قطعا عذاب دردناکى است» (إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).

خوب بفرمایید ببینیم، آیا شیطان که خودش مخلوقی بیش نیست، آیا می تواند چیزی خلق کند؟ مسلما خیر. او خودش هنوز هم محتاج به آفریننده خود یعنی خداوند است. کاری که شیطان انجام داد و سر از فرمان خداوند پیچید، بزرگترین خودزنی تاریخ وجود است. او با وجودی که می دانست این نافرمانی به زیان او تمام خواهد شد، فرمانبری نکرد و به این وسیله اثبات کرد که بزرگترین احمق تاریخ است و احمق تر از او کسانی هستند که او را خدای خود می دانند و از او پیروی و به او اعتماد می کنند. بدانید که روز قیامتی هست و خداوند هم نیازی به دروغ گفتن ندارد. او روز قیامت شیطان و پیروانش را در سعیر خواهد افکند و وعده خداوند انجام شدنی است.

خوب آقایان و خانمهایشیطان پرست هنگامی که در روز قیامت شیطان به شما ها این حرفها را حتما خواهد گفت، شما چرا از الآن به هوش نمی آیید و پیرو او شده اید و می خواهید مانند او در آتش " سعیر " جهنم بسوزید؟ آیا یک انسان عاقل که اراده و اختیار دارد این کار را انجام می دهد و پیرو یک موجود پست تر و حقیر و ناچیز تر از خود می شود؟

عُجب!

عجب به معنی خود بزرگ بینی و خویشتن را برتر و بالاتر از دیگران دیدن و دانستن است و این خود یکی از وسائلی است که شیطان انسان های زیادی را با آن فریب می دهد. به این گونه که آدم پهلوی خودش فکر کند که آدم مهمی شده است و به دیگران فخر بفروشد و برای آنها ژست و قیافه بگیرد و از مردم رویش را با تکبر بگرداند و... به هر جهت:

می گویند عالمی که بسیار پارسا و سحرخیز بود و تمام شبها را نماز شب برپا می داشت و اقامه می کرد در نیمه شبی زمستانی که هوا هم بسیار سرد و طوفانی بود، مدتی از وضو گرفتن قبلی او نگذشته بود که مجددا نیاز به تجدید وضو پیداکرد.

(در قدیم مثل الآن نبود که دستشویی در محل سکونت و داخل آپارتمان و نزدیک به آدم باشد. باید برای طهارت و دست و رو شستن و وضو گرفتن از اطاق بیرون می آمدی و به حیاط خانه می رفتی و این کار بخصوص در زمستان کار شاق و مشکلی بود، آن هم با آب سرد زیر یخهای حوض.)

معمولا آدم در چنین هوای سرد زمستان و طوفانی وقتی که می خواهد پس از وضو گرفتن به اطاق برگردد، دیگر حوصله اش نمی آید که کفشهایش را که در آورده است جفت کند.

شیطان که به دنبال لحظات ناب و طلایی می گردد که مردم (علی الخصوص علما را) از آن مقاماتی که در نزد خداوند دارند تنزل بدهد، لذا قبل از اینکه آن عالم برای تجدید وضو از در حجره بیرون برود کفشهایش را جفت کرد.

عالِم که باور نمی کرد بار قبل، هنگام داخل شدن به حجره، کفشهایش را جفت کرده باشد (و اصلا چنین عادتی هم نداشت،) در نزد خودش فکر کرد: یعنی من به درجه و مقامی رسیده ام و مقامم آنقدر بالا رفته است که کفشهایم برایم جفت می شود.

می گویند همین عُجبی که او را گرفت باعث شد که از درجه و مقامی که داشت در نزد خداوند تنزّل کند و اعمالش از بین برود. این داستان نشان می دهد که عجب چه اندازه صفت خطرناک و نکوهیده ای است که باعث می شود اعمال خوب یک عمر عالمی از بین برود و نادیده گرفته شود.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...