معرفی

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردورا الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرات روبة آجوج به مد همزه و ماجوج به سکون همزه آمده و ابومعاذ ماجوج را یمجوج گفته ... (آنندراج ). دو قبیله اند از خلق خدای تعالی و در حدیث آمده است که خلق ده جزاند نه جزء آنها یاجوج و ماجوج باشند. این دو کلمه اعجمی است خواندن و ضبط آنها به همزه و بی همزه هردو آمده است . آنان که بی همزه آرند الف را در هر دوزایده می شمارند و گویند اصل آنها «یجج و مجج » است . این دو کلمه غیرمنصرف باشند. روبه گوید:

لوان یاجوج وماجوج معا

و عاد عادواستجاشواتبعا...

(از تاج العروس ).

گویند یاجوج و ماجوج از نسل ماغوغ بن یافث بن نوح اند و بقول بعضی از نسل کومربن یافث . (صبح الاعشی ذیل نسب عجم ص 371). برخی گفته اند یاجوج و ماجوج مشتق از اجیج است به معنی زبانه کشیدن آتش . و گفته اند دو کلمه اعجمی باشند و دو امت بزرگند از ترک . (از اقرب الموارد). یاجوج و ماجوج دو گروهند که ذوالقرنین بر ایشان سد بست . (دهار). نسناس . (منتهی الارب ). گفته اند که یاجوج و ماجوج پسران یافث بن نوح اند و آنان دوقبیله از مردمند. تلفظ آنها هم با همزه و هم بی همزه آمده است و دو لفظ مزبور عجمی هستند ولی اشتقاق نظیر چنین کلماتی در سخن تازی از «اجت النار» و از «ماء اجاج » است و ماء اجاج آبی است بسیار شور و سوزان به سبب شوری آن و بنابراین بر وزن «یفعول » و «مفعول » باشند و هم رواست که آنها را بر وزن «فاعول » فرض کنیم و این در صورتی است که دو نام مذکور را عربی بپنداریم وگرنه لغت عجمی از عربی اشتقاق نمی یابد. از شعبی روایت کرده اند که وی گفته است ذوالقرنین به ناحیه یاجوج و ماجوج رهسپار شد و در آنجا مردمانی را دیدکه دارای مویهای سرخ و سپید و چشمان ازرق بودند و گروهی بسیار از این قوم نزد وی گرد آمدند و گفتند ای پادشاه پیروزمند در پشت این کوه اقوامی باشند که جز خدای کسی شماره آنان نداند. آنها شهرهای ما را ویران می سازند و میوه ها و کشتهای ما را می خورند. ذاالقرنین گفت این اقوام بر چه صفتی باشند؟ گفتند مردمی کوتاه قد اصلع و دارای چهره های پهن اند. پرسید آنها چند صنفند؟ گفتند اقوامی بیشمارند که جز خدای کس شماره آنان نداند. گفت نامهای آنان چیست ؟ گفتند: آنان که به ما نزدیکند، شش قبیله اند بدین نامها: یاجوج ، ماجوج ، تاویل ، تاریس ، منسک ، و کماری ... ولی قبائلی که ازما دورند را نمی شناسیم و راهی به سوی آنان نداریم . آیا ممکن است بر ما خراجی بنهی و ما آن را بگزاریم وبدان سدی بر آنان ببندی و ما را از گزند آنها حفظ کنی ! ذوالقرنین گفت خوراک آنان چیست ؟ گفتند در هر سال دریا دو ماهی به سوی آنان می اندازد که میان سر هر ماهی تا دم آن ده روز یا بیشتر راه است . ذوالقرنین گفت آنچه خدای مرا تمکین داده است در آن بهتر است . شمامرا به قوتی یاری دهید هریک از شما آنچه میتوانید بپردازید تا آن را در راه بستن سد صرف کنم . آنها پذیرفتند. آنگاه ذوالقرنین فرمان داد مقداری آهن آوردند سپس دستور داد آهنها را بگدازند و از آن خشتهای بزرگبزنند. سپس فرمان داد مس بیاورند و آنها را هم ذوب کنند و از آن ملاطی برای آن خشتها آماده سازند. سرانجام دره را برآوردند و آن را دو قله کوه برابر ساختند و شبیه به در بسته ای شد. (از معجم البلدان یاقوت ذیل سد یاجوج و ماجوج ). در قرآن کریم آمده است : قالوا یا ذا القرنین اِن ّ یاجوج و ماجوج َ مُفسدون َ فی الارض فهل نجعل ُ لک خرجاً ان تعجل َ بیننا و بینهم سداً. (قرآن 18/93). گفتند ای ذوالقرنین به تحقیق یاجوج و ماجوج فسادکنندگانند در زمین پس آیا قرار دهیم برای تو خرجی را بر آنکه گردانی میان ما و میان آنهاسدی را. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 444). ابوالفتوح در تفسیر آیه مزبور نویسد آنگه روی به میانه نهاد (اسکندر) که یاجوج و ماجوج و انس در او بودند. در بعضی برسید بجماعتی مردمان مصلح . او را گفتند ای ذوالقرنین پس در این کوه ، خدای را خلقی هستند که به آدمیان نمانند. مانند بهائم گیاه می خورند و چون سباع وحوش را می درند و هرچه در زمین بجنبد از جانور میخورندو هیچ خلق نیست خدای را که آن زیادت می پذیرد که ایشان . اگر مدتی برآید و ایشان همچنین بیفزایند، جهان بستانند و زمین را فروگیرند و اهل زمین را از زمین برانند و هر وقت ما منتظر می باشیم که به بالای این کوه برآیند... ما خراجی بر خود بنهیم که بتو می گزاریم تادر میان ما و ایشان سدی کنی ... گفت : آنچه خدای مرا تمکین داده است در آن بهتر است شما یاری دهید به قوتی تا من از میان شما سدی کنم به روی و سنگ و آهن بسیار و روی و مس چندان که توانید جمع کنید. آن را جمع کردند چندانکه او گفت . آنگه گفت من بروم و یک بار ایشان را بنگرم . به بالای کوه برآمد و در نگرید گروهی را دید بر یک شکل نر و ماده بقد نیم مرد و بهری بود. امیرالمومنین علیه السلام گفت بالای ایشان یک به دست بیش نیست و بهری از ایشان درازند و ایشان دندان و چنگال دارند چنانکه سباع . چون چیزی خورند آواز دندانهای ایشان بمانند اشتر باشد که نشخوار کند یا ستور که علف خورند و بمانند چهارپای موی دارند بر اندام و پوشش ایشان موی است از سرما و گرما به آن موی خویشتن راپوشیده دارند و گوشهای بزرگ دارند، یکی پر موی چون پشم گوسفند و یکی اندک موی . چون بخسبند لحاف کنند و دیگری دواج بسازند و هیچ از ایشان نباشد که بمیرند الا آنکه هزار فرزند بزایند. چون هزار تمام بزاید بداند که وقت مرگ است او را. و به وقت ربیع چنانکه ما راباران آید ایشان را از دریا ماهی آید. چندانکه جز خدای حد و اندازه آن نداند. ایشان بگیرند آن ماهیان را و ذخیره کنند تا سال دیگر و یکدیگر را با آواز کبوتر خوانند و آواز بلندشان چون بانگ گرگ باشد و جفت چنان گیرند چون بهائم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 450): حتی اذا فُتحت یاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون . (قرآن 21/96); تا چون گشوده شود یاجوج و ماجوج و آنها از هر بلندی می شتابند. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 559). و ابوالفتوح در تفسیر آیه نویسد: و فتح یاجوج و ماجوج در وقت رجعت باشد برای آنکه عقیب یاجوج و ماجوج صاحب الزمان علیه السلام که مهدی است بیرون آید و رجعت برای او باشد... تا آنگه که سد یاجوج و ماجوج بگشایند و قصه ایشان رفته است . حذیفةبن الیمان گفت رسول علیه السلام گفت اول آیتی و علامتی از علامات آخر زمان خروج دجال بود آنگه خروج دابة الارض آنگه خروج یاجوج و ماجوج آنگه عیسی علیه السلام از آسمان فرود آید و این عند خروج مهدی باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 572). در شاهنامه فردوسی در وصف یاجوج و ماجوج آمده است :

همه رویهاشان چو روی هیون

زبانها سیه دیده هاشان چو خون

سیه روی و دندانها چون گراز

که یاردشدن نزد ایشان فراز

همه تن پر از موی و رخ همچو نیل

برو سینه و گوشهاشان چو پیل

بخسبند و یک گوش بستر کنند

دگر بر تن خویش چادر کنند

ز هر ماده ای بچه زاید هزار

کم و بیش ایشان گذشت از شمار

بگرد آمدن چون ستوران شوند

تک آرند و بر سان گوران شوند

بهاران کز ابر اندر آید خروش

همان سبز دریا برآید بجوش

چو تنین از آن موج بردارد ابر

هوا برخروشد بسان هژبر

فروافکند ابر تنین چو کوه

بیایند از ایشان گروها گروه

خورش آن بود سال تا سالشان

که آگنده گردد تن و یالشان

گیاشان بود زین سپس خوردنی

بپویند هرسو به آوردنی

چو سرما شود سخت لاغر شوند

به آواز گویی کبوتر شوند

بهاران چو آید به کردار گرگ

بغرند به آوازهای بزرگ.

(شاهنامه ).

یادار سلمی بین دارات العوج

جرت علیها کل ریح سیهوج

هوجاء جات من جبال یاجوج

من عن یمین الخط او سما هیج .

_((تاج العروس ): l05k)_

ز یاجوج و ماجوج خسته دلیم

چنان شد که دلها ز تن بگسلیم .

فردوسی .

پارسیان به حسب مملکتها به هفت کشور قسمت کرده اند: نخستین کشور هندوان ... ششم کشور ترک و یاجوج و ماجوج ... (التفهیم بیرونی ). اقلیم پنجم از زمین ترکان مشرقی ابتدا کند و جای یاجوج اندر سد بسته و بر گروههای ترکان و قبیله های معروف از آن ایشان بگذرد. (التفهیم بیرونی ). دلالت هر برجی بر شهرها و ناحیتها... اسد: ترک تا به یاجوج و ماجوج و سپری شدن آبادانی آنجا. (التفهیم بیرونی ).

راست گفتی سپاه یاجوجند

که نه اندازه شان پدیدو نه مر.

فرخی .

فلک مر قلعه و مر باغ او را

بپیروزی برافکنده ست بنیان

یکی را سد یاجوج است دیوار

یکی را روضه خلد است بالان .

عنصری (از لغتنامه اسدی ).

گر سکندر بر گذار لشکر یاجوج بر

کرد سد آهنین آن بود دستان آوری .

عنصری .

ز یاجوج و ماجوجمان باک نیست

که ما بر سر سد اسکندریم .

ناصرخسرو.

یک فوج قوی لاجرم بدان مرز

از لشکر یاجوج مرزبان است .

ناصرخسرو.

سوراخ شده ست سد یاجوج

یکچند حذر کن ای برادر.

ناصرخسرو.

پس این کشتی ما برسید به کوه یاجوج و ماجوج یعنی در این حالت اندیشه های فاسد و حب دنیا در خیال من می گشت و در آن وقت پیش من بودند پریان . یعنی قوت خیال و فکر. و در حکم من بود چشمه مس روان یعنی حکمت . پس بفرمودم پریان را، یعنی قوا را تا بدمیدند در آن مس که آتش شد. پس از آن سدی ببستم میان من و یاجوج و ماجوج ، یعنی اندیشه های فاسد. (قصة الغربة الغربیة تالیف شیخ شهاب الدین سهروردی چ کربن ص 286).

مهدی چو بیاید بشود آفت یاجوج

عیسی چو بیاید برود فتنه دجال .

معزی .

پیش یاجوج نفس خود سد باش

پیش افعیش چون زمرد باش .

سنایی .

از اقصی بلاد روم و... تا سد یاجوج و ماجوج و حدود دیار سومنات یک تسو مسلمان است ... (کتاب النقض ص 492).

به شب شهر غوغای یاجوج گیرد

به روزش سکندر دهائی نیابی .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 416).

یاجوج ستم گم شد کز پیش چو اسکندر

هم زآهن تیغ او دیوار کشد عدلش .

خاقانی .

چون سکندر پس ظلمات چه ماندیم کنون

سد خون پیش دو یاجوج بصر بربندیم .

خاقانی .

بفرساید ز سوز دولت تو جان اسکندر

چه باشد جان یاجوجی که از آتش نفرساید.

خاقانی .

همه شهر یاجوج گیرد دگر شب

که سد زنان را بقائی نیابی .

خاقانی .

اسکندر آمد و در یاجوج درگرفت

عیسی رسید و نوبت دجال درگذشت .

خاقانی .

خصمش به مستی آمد از ابلیس همچنانک

یاجوج بود نطفه آدم به احتلام .

خاقانی .

لشکر عادند وکلک من چو صرصر از صریر

نسل یاجوجند و نطق من چو صور اندر صدا.

خاقانی .

شش جهت یاجوج بگرفت ای سکندر الغیاث

هفت کشور دیو بسته ای سلیمان الامان .

خاقانی .

یاجوج ظلم بینم جز رای روشن او

از بهر سد انصاف اسکندری ندارم .

خاقانی .

سوی میمنه رومی و بربری

چو یاجوج در سد اسکندری .

نظامی .

اگر کوه پولاد شد پیکرت

و گر خیل یاجوج شد لشکرت .

نظامی .

گروهی در آن دشت یاجوج نام

چو ما آدمیزاده و دیوفام .

نظامی .

دفع یاجوج ستم را در بسیط مملکت

عدل تو حصن حصین چون کوه خارا ساخته .

مبارک شاه غزنوی .

کردی ز مرگ سدی یاجوج فتنه را

آری بلند پایه تر از صد سکندری .

محمدبن علی کاشانی (از لباب الالباب ج 1 ص 187).

که بار دگر دل نهد بر هلاک

ندارد ز پیکار یاجوج باک .

سعدی .

سکندر به دیوار روئین و سنگ

بکرد از جهان راه یاجوج تنگ

ترا سدیاجوج کفر از زر است

نه رویین چو دیوار اسکندر است .

سعدی .

وجودم به تنگ آمد از جور تنگی

چو یاجوج بگذشتم از سد سنگی .

سعدی (خواتیم ).

مملکت وقتی شود ایمن که از پولاد تیغ

پیش یاجوج بلا سدی کشی اسکندری .

سلمان ساوجی .

یاجوج حادثات جهان را چه اعتبار

با من که در شکوه چو سد سکندرم .

؟ (از تذکره دولتشاه ).

یک طرف یاجوج ظلم و یک طرف ملک امان

تیغ شه را در میان سد سکندر کرده اند.

قنبری نیشابوری .

چاره در دفع خواطر صحبت پیر است و بس

رخنه بر یاجوج بستن خاصه اسکندر است .

جامی .

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...