سیمرغ{مُ}:

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

این نام از دو جزء تشکیل شده است و در اصل «سین مرغ» بوده است که هندی باستان آن را کلمه‌ی سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن » ذکر شده است که جزء نخست آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی » خوانده شده است و جزء دوم آن به معنای «مرغ» است. محققان بخش اول این واژه ها که از کلمه «سئنه» را در اوستا به شاهین و عقاب ترجمه کرده اند و با «ورغن

در اساطیر چین نیز پرنده ای به نام «سی – ان – هو» ذکر شده است که نقشی شگفت انگیز و معجزه آسا همانند سیمرغ دارد.

برای این پرنده معادل هایی همچون: مرغ گردن دراز، سیرنگ، مرغ شکاری، درنا، کلنک، کبک دری، مرغ ژیان، عنقا و... آورده اند.

در توصیف این پرنده آمده: مرغی بسیار بزرگ جسته، بلند پرواز، قوی، خردمند، پزشک، چاره گر، آینده نگر، سخن گو و در بند 41 بهرام‌یشت «فرشته عدالت» می‌دانند. این پرنده پرهای رنگارنگ دارد و هر رنگ از پرهای پرندگان دیگر در پرهای اوست. این موجود خارق العاده پرهایش همانند ابر فراخی می‌ماند که در پرواز خود پهنای کوه را فرا می‌گیرد. از هر طرف چهار بال دارد با رنگ های نیکو، منقارش چو منقار عقاب کلفت و صورتش چون صورت آدمیان است. فیل را به آسانی در می‌رباید و از این رو پادشاه مرغان است. 1700 سال عمر دارد و پس از سیصد سال تخم می‌گذارد و در 25 سال بچه از تخم در می‌آید.

برخی آن را سفینه ای فضا نورد می‌دانند که در آن هنگام ها به نقطه‌ای از ایران زمین نشسته است.

آن چه از پندارهای عامیانه بر می‌آید. سیمرغ را دارای «نظر‌یا فره ای ایزدی » و آن را «نظر کرده» می‌دانند و گوشت آن را «تبرک» می‌دانند.

جایگاه این پرنده‌ی موهوم و افسانه ای در کوه «قاف» [مفسران در تفسیر آیه «ق و القرآن مجید » منظور از «ق» را کوه قاف نیز برشمرده اند [،دریای «فرانکرت»، «دریای وروکاشا»، «البرز کوه»، «هره برزئیتی»، «هربرز »، کوه «اپارسن » در سکستان (سیستان) و بر درختی درمان بخش با نام های گوناگونی چون: «ویسپوبیش»‌یا «هروسپ تخمک» و‌یا «هزار تخمه»، «جد بیش » (= ضد گزند)، «گئوکرن» می‌دانند. سیمرغ هر گاه بر این درخت می‌نشیند هزاران شاخه از آن می‌شکند و چون از آن بر می‌خیزد هزاران تخمه از آن گیاه می‌ریزد که مرغی دیگر آنان را بر می‌گیرد و به جای دیگر می‌برد و فرشته‌ی باران سراسر گیتی را بارور می‌سازد.

سیمرغ در شاهنامه دو چهره دارد. چهره‌ی اهریمنی آن هفت خوان اسفندیار و در خوان پنجم است که بیشتر چهره‌ی اژدها گونه دارد اما چهره‌ی قدسی و‌یزدانی آن با تولد «زال» نمود می‌یابد.

نخستین حضور این مرغ قدسی هنگامی‌است که زال بعد از تولد از سوی پدر مطرود می‌گردد، سیمرغ او را به عنوان طعمه برای جوجه های خود می‌برد اما دوستی در بین آنان در می‌گیرد و از آن گاه به بعد سیمرغ از حامیان زال و خاندان او (قوم سکا) می‌گردد. حضور سیمرغ در بار دوم هنگام تولد رستم است که همچون پزشکی رودابه را‌یاری می‌دهد تا رستم را به شیوه ای دگرگونه «رستم زاد‌یا رستمینه » متولد گرداند. سرانجام حضور این مرغ موهوم در نبرد رستم و اسفندیاراست که به‌یاری رستم می‌شتابد - به خون خواهی جفت کشته شده‌ی خود در خوان پنجم اسفندیار - راه و آیین نابودی اسفندیار را به او می‌آموزد.

سیمرغ در آثار دیگر ادب فارسی همچون گرشاسب نامه اسدی توسی، رساله الطیر ابن سینا، ترجمه‌ی رساله الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی، رساله الطیر احمد غزالی، روضه الفریقین ابوالرجاء چاچی، نزهت نامه علایی( نخستین دایره المعارق به زبان فارسی)، بحر الفواید و از همه مهم تر منطق الطیر عطار آمده است.

دیدگاه های مختلف نسبت به سیمرغ:

جنبه پزشکی:

همان طور که ذکر شد نام این پرنده بر گرفته از «سئنه» است و «سئنه» نیز نام پزشکی (روحانی زردشتی) است و حضور این مرغ در هنگام تولد رستم و همچنین بهبود بخشی رستم و رخش در نبرد رستم و اسفندیار نمایان است. در بهرام پشت بند 34- 38 آمده است: «کسی که استخوان‌یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد هیچ کس نمی‌تواند او را براندازد و نه از جای براند. »

در شاهنامه جنبه‌ی پزشکی این پرنده را می‌توان در این گونه ابیات دید:

گیاهی که گویمت با شیر و مشک / بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

بسای و بیالای بر خستگیش / ببینی هم اندر زمان رستگیش

بر آن مال از آن پس‌یکی پّر من / خجسته بود سایه‌ی فّّر من

جنبه نگهبان بودن:

در بندهشن آن را نگهبان دو دروازه‌ی «ماه و خورشید » می‌دانند و همچنین در آیین «مهر» سیمرغ نگهبان پل«چینوت» بر البرز کوه است که گذر از این پل مردمان را به دروازه‌ی خورشید و به گروثمان می‌رساند وآن را مظهر عدل می‌پندارند. برخی دیگر نیز آن را فرشته‌ی نگهبان ‌یا توتم قوم سکا (خاندان رستم) می‌دانند.

جنبه‌ی فرشته بودن:

دکتر پورنامدارین معتقد است سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل» است چرا که تقریبا تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آن ها (بزرگ پیکری، شکوه وجمال، پرو بال) به هم شباهت دارد و بنابر آیه‌ی‌یک سوره «فاطر» فرشته ها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ، سیمرغ واسطه‌ی نیروی غیبی است و زال هم سیمای پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی شباهت به ارتباط جبرئیل (فرشته‌ی وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهگ اسلامی‌وجود دارد ؛ جبرئیل نگهدارنده‌ی کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آن ها را از ترس فرعون در غارها پنهان کرده اند. مشابه عمل التیام بخشی زخم های رستم توسط سیمرغ را در فرهنگ اسلامی‌در واقعه شکافتن سینه‌ی رسول خدا در ارتباط با واقعه‌ی معراج می‌بینیم. همچنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد. جبرئیل نیز ساکن درخت «سدره المنتهی » است.

جنبه‌ی ربانی و معنوی:

در منطق الطیر سیمرغ برای تعبیر از وجود نامحدود و بی نشان حق آمده است.

بر آن جای سیمرغ را لانه بود / که آن جای ز خلق بیگانه بود.

آقای دکتر شفیعی کدکنی سیمرغ را رمزی از وجود حق تعالی می‌داند و سیمرغ را رمز آن مفهوم می‌داند که نام دارد و نشان ندارد. ادراک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». در دیدگاه صوفیان نیز نماد جان بهتر والا، نماینده‌ی جان جانان - که‌یگانه است - ذکر شده است. در اشعار مولانا آن را نماینده عالم بالا و مظهر عالی ترین پرواز روح می‌بینیم و سرانجام آن که برخی آن را همچون کیمیا می‌دانند:

چیزی که هست، هست / نه کم می‌شود نه بیش

و آن خود که نیست، نیست / چو سیمرغ و کیمیاست

«ابن‌یمین»

وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنوی

بهر طالب سیمرغ و کیمیا می‌باش

«حافظ»

سیمرغ در اشعار شاعران:

گفت (فردوسی) چون رستم بجست از ضربت اسفندیار

باز گشت از جنگ و حاضر شد به نزد زال و زر

زال کرد افسون و سیمرغ آمد از افسون او

رو رستم به شد چو سیمرغ اندر و مالید پر

«امیر معزی»

چنین گفت کآن جای سیمرغ راست / که بر خیل مرغان همه پادشاست

«اسدی»

سیمرغ میان مردم آید / گر بوی برد ز غمگساری

«عمادی شهریاری»

سیمرغ و مردمی‌بهمند از برای آنک / ز آن جز حدیث و زین بجز از نام مانده نیست

«محیرالدین بیلقانی»

به عون زال و رخش و پرّ سیمرغ / ز یک تن کرد رستم پاک کشور

ترا سیمرغ و تیر گز نباید / نه رخش جادو و زال فسونگر

«ازرقی»

کز درون جان بر آمد نخوت و حقد و حسد / تا گر و سیمرغ [و] رستم گشت بر اسفندیار

«سنایی»

گر زال نهاد پّر سیمرغ / بر تیر هلاک صفدران را

«خاقانی»

عید همایون فر نگر سیمرغ زرین پر نگر / ابروی زال زر نگر بالای کهسار آمده

«خاقانی»

عشق سیمرغی است کورا دام نیست / در دو عالم زو نشان ونام نیست

«عراقی »

ز افسون جهان، سیمرغ دانست / که جز آتش بگرد آشیان نیست

«معینی کرمانشاهی »

نگیرد در قفس آرام سیمرغ بیابانی / مشعبد باز وقت این جا دمی‌صد مهره غلتاند

«عراقی » cyena) = باز) و ارمنی cin) = باز) می‌دانند. در فوردین‌یشت بند 97 آمده «فروهه پاک دین«سئنه »پسر«اهوم ستوت» را می‌ستاییم نخستین کسی که با صد پیرو در این سرزمین ظهور کرد». در کتاب هفتم دینکرت فصل ششم بند 5 آمده: «در میان دستوران درباره‌ی سئنه گفته شده است که صد سال زندگانی کرد و با صد تن از مریدان خویش به روی زمین آمد». در دینکرت کتاب نهم فصل 24 بند 17 وی از شاگردان زردشت معرفی شده است. سئنه به صد سال پس از ظهور دین زردشت متولد شد و دویست سال پس از ظهور دین درگذشت و او نخستین پیرو مزدیسبنایست.varayan» اوستایی‌یکی دانسته اند. بی شک بین دو مفهوم سئنه و سیمرغ‌یعنی اطلاق آن به مرغ مشهور و نام حکیمی‌دانا رابطه ای وجود داشته است. بخش دوم این نام «مرغ» نام عام پرنده و از خانواده ماکیان می‌باشد.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...