بشقاب پرنده ها در زمین -قسمت اول

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

 

 در تمامی گزارش های رسیده مبنی بر دیده شدن جسمی پرنده در آسمان، تا به حال هیچ موردی مانند حادثه راسول در سال 1947 جنجال به پا نکرده...

قسمت اول

در میان گزارش های به ثبت رسیده در کتاب آبی، 701 گزارش که شش درصد کل پروژه را شامل می شود، همچنان بدون جواب و ناشناخته باقی مانده است چون به عقیده بسیاری از دانشمندان، مطالعه در مورد یوفوها هیچ پایه و اساس علمی ای ندارد و از حوزه تحقیقات حرفه ای خارج است. از آنجا که در میان هزاران گزارش دریافت شده، هیچ مورد غیرعادی ای از دیده شدن صحیح یوفو توسط افراد که البته از نظر مسؤولان پروژه بلوبوک هم کاملاً اثبات شده باشد، تایید نشد، سرانجام در 17 دسامبر سال 1969 پرونده کتاب آبی بسته شد.

 

مورد عجیب راسول

در تمامی گزارش های رسیده مبنی بر دیده شدن جسمی پرنده در آسمان، تا به حال هیچ موردی مانند حادثه راسول در سال 1947 جنجال به پا نکرده است. نه تنها دیده شدن یوفو در آن زمان تبدیل به خبری داغ شد بلکه هنوز هم هنگامی که گزارش دیده شدن شیء عجیب در آسمان داده می شود آن را با مورد راسول مقایسه می کنند. در بیست و پنجم ژوئن سال 1942، داندانپزشکی با اداره پلیس تماس گرفت و گزارش دیده شدن جسم پرنده ای را که تقریبا یک دوم اندازه ماه کامل بود مطرح کرد. دو روز بعد، شخص دیگری در یکی از شهرهای مکزیک خبر داد که جسم سفید درخشان پرنده ای را در بالای پایگاه نظامی وایت سندز دیده است و دقیقا در همان روز، یکی از کاپیتان های آن پایگاه گزارشی مشابه را به فرمانده خود داد. چند روز بعد، یک متخصص و چند تکنسین همراه او که در همان پایگاه مشغول فعالیت بودند از دیده شدن صفحه بزرگ نقره ای رنگی که بر فراز صحرا به طرف شمال در حال حرکت بود خبر دادند. در دوم جولای یعنی یک ماه بعد، گزارشی مبنی بر دیده شدن یوفو در سه منطقه آلماگرودو، وایت سندزوراسول به دست ماموران پلیس رسید و در همان روز، گزارش خانم و آقای دان ویلمونت از راسول صحه برچنین مطلبی گذاشت. داستان دیده شدن بشقاب پرنده توسط مک از این قرار است: مک همراه دو تن از فرزندانش در استراحتگاهشان خوابیده بودند که ناگهان صدای رعد و برق و توفان همه جا را پر کرد. مک فکر کرد که در آن موقع از سال، بارندگی خیلی دور از ذهن است و به ندرت اتفاق می افتد. خواست بلند شود و به بیرون سری بزند اما هوا بسیار بد بود و ترجیح داد صبح زود به اراضی خود سرکشی کند. صبح که شد پسر یکی از همسایه ها به نام دی پراکتر هم همراه مک به راه افتاد تا به حصار سرکشی کنند تا اگر توفان آنها را شکسته تعمیرشان کنند. هنوز چند صد متری دور نشده بودند که با منظره عجیبی رو به رو شدند. با تعجب ایستادند و به تکه های جسم عظیم ناشناخته ای که انگار با سرعت بسیار به زمین برخورد کرده و در آن فرو رفته بود خیره شدند. مک و پسرک تکه هایی از آن شیء ناشناخته را با خود به خانه بردند. وقتی به خانه رسیدند مک موضوع را با عمویش در میان گذاشت و عموی مک به او گفت که فورا باید پلیس را در جریان بگذارد و مرد دامدار هم همان کاری را کرد که از او انتظار می رفت. بعد از بازشدن پای رسانه ها به این ماجرا، یکی از فرزندان مک در این باره گفت: «چیزی شبیه به فویل آلومینیومی یا تکه های کاغذ واکس زده بود. به نظر می رسید که روی آنها اعداد و حروفی حک شده که خوانا نبودند. روی بعضی از این تکه ها نقش و نگارهایی بود که وقتی در آفتاب نگاهشان می کردیم شبیه گل بودند و روی تکه های دیگر انگار که نواری چسبانده بودند اما نمی شد آنها را جدا کرد. به خاطر این می گویم حکاکی ها شبیه اعداد بود که آنها به شکل ستونی نوشته شده بودند، منظم و زیرهم. من مطمئن هستم که بالن نبود زیرا بارها بالن را چه در هوا و چه از نزدیک دیده بودم. حتی یک بار هم یک بالن اکتشافی ژاپنی در این ناحیه فرود آمده بود و همگی ما برای دیدنش به آنجا رفتیم. تکه های باقیمانده آن شیء ناشناس اصلا شبیه بالن نبود».

عصر آن روز دی پراکتور تکه ها را به والدینش نشان داد. آنها هم نظر مشابهی داشتند: «جنس آن تکه ها کاغذی نبود، چوبی هم نبود چون ما سعی کردیم یکی از آنها را بسوزانیم اما آتش نگرفت. هیچ لبه تیزی نداشت و خیلی نازک و سبک بود. صخامتش شاید کمی از یک مداد بیشتر بود».

پس از دریافت گزارش ها، کشف یوفو توسط ارتش، تیتر اول روزنامه ها شد، اما هنوز 24 ساعت از انتشار آن نگذشته بود که خبر نقض شد و اعلام کردند چیزی که رویت شده، یک بالن اکتشافی بوده که دچار حادثه شده و سقوط کرده است. و بدین ترتیب این خبر به همان سرعتی که در سراسر دنیا پیچید، به همان سرعت هم از اذهان عموم پاک شد. در رابطه با پرونده راسول شاهدان فراوانی وجود دارد تا جایی که یکی از افسران بازنشسته نیروی هوایی تاکید دارد که او اولین کسی بود که بشقاب پرنده را دیده و زنی به نام لیدیا اسلپی می گوید: «من در آن زمان در ایستگاه رادیویی کار می کردم. ارتش به ما دستور داد که به هیچ عنوان از چنین موضوعی صحبت به میان نیاید و حتی پیکرهای مردان کوچک فضایی را که از داخل بشقاب پرنده بیرون آورده شده بودند به سرعت مخفی کردند». پس از این ماجرا اسناد و مدارک بسیاری به رسانه های مختلف فرستاده شد تا وجود چنین جرم آسمانی پرنده ای اثبات شود اما از آنجا که به نظر یوفوشناسان هیچ کدام به صورت رسمی سندیت نداشت، نمی شد به طور کامل به آنها اعتماد کرد.

 

رویت کاروانی از سفینه ها

اگر چه داستان های بسیاری از دیده شدن اجرام آسمانی پرنده سینه به سینه نقل شده اما در عصر جدید و آغاز مطالعات یوفوها، اولین گزارش به 63 سال پیش بازمی گردد؛ گزارشی مبنی بر دیده شدن نُه سفینه فضایی توسط خلبان کنت آرنولد در 24 ژوئن سال 1947.

کنت آرنولد در حال کمک برای یافتن یک هواپیمای گمشده بود که این ماجرای عجیب برایش اتفاق افتاد. او فکرش را هم نمی کرد که دیده هایش را دیگران باور کنند اما در تربیون روزنامه دیلی شیکاگو قسم خورد که گفته هایش عین واقعیت است: «اولین چیزی که که به آن برخورد کردم یک سری نورهای ممتد بود که مستقیم به چشمم می تابید و چشمم را می زد انگار که یک آینه نور آفتاب را در چشمانم منعکس می کرد. من به چشم خودم دیدم که نورها از چند شیء پرنده ای که با سرعت باور نکردنی ای در حال پرواز بودند ساطع می شدند؛ درخشان و نقره ای بودند». آرنولد در آن زمان گزارش کرد که این اجسام پرنده در ارتفاع 2800تا 10 هزار متری از زمین با سرعت بالایی در حال پرواز هستند و حتی سرعت آنها به 1931 کیلومتر در ساعت هم می رسد؛ «اصلا باور کردنی نبود اما باید به چشم هایم اعتماد می کردم». خیلی ها فکر می کنند که آرنولد برای نامیدن این اشیاء از کلمه بشقاب پرنده استفاده کرد اما این فکر اشتباه است. آرنولد در اظهاراتش اعلام کرد که «آن اجسام مانند بشقاب هایی که روی آب سر بخورند در حال حرکت بودند» و نخستین بار بیل باگت - خبرنگار یک روزنامه- در گزارش خود، نام اشیا پرنده دیده شده را بشقاب پرنده نهاد. در ابتدا ارتش آمریکا به هر شکلی سعی کرد تا گزارش های رسانه ها را مبنی بر دیده شدن یوفو توسط کنت آرنولد نادیده بگیرد اما داستان بیخ پیدا کرد و آنها مجبور شدند در هفتم جولای سال 1947 درست پس از حادثه راسول نشستی ترتیب دهند و موضوع را به طور جدی بررسی کنند. نتیجه آن شد که یک گروه محقق جریان را مطالعه کرده و گزارش را سریعا اعلام کرد که البته نتایج به دست آمده به طور مفصل در کتاب بلوبوک به ثبت رسیده است. گزارش آرنولد یکی از گزارش های نخستین در میان 850 گزارشی است که در رسانه های آمریکا منتشر شده است.

 

واشنگتن دی سی سال 1952

درسال 1952 که مطالعه درمورد یوفوها به اوج خود رسیده بود، درست روز نوزدهم جولای، فرودگاه ملی واشنگتن و پایگاه هوایی اندرو روی صفحه نمایش رادار خود اجرام آسمانی ناشناخته ای را که در آسمان واشنگتن بر فراز کاخ سفید و پنتاگون با سرعت 100 مایل در ساعت و حتی به گفته شاهدان 7200 مایل در ساعت در حال پرواز بودند، مشاهده کرد. برج مراقبت فرودگاه واشنگتن به محض دیدن این اجرام در آسمان و دریافت گزارش های دیگر از پایگاه های مختلف، فورا به پایگاه هوایی اندرو چنین مخابره کرد: «برج اندرو، آیا کاملا روی صفحه رادارت پوشش داری؟ در قسمت باند شرقی پایگاه هواپیمایی در حال پرواز می بینی؟»

از برج اندرو به برج مراقبت واشنگتن: «نه، هنوز چیزی معلوم نیست اما تماس های زیادی در این مورد مخابره شده. در حال جست و جو هستیم».

-«چطور نمی بینید هدف بسیار بزرگ است؟ اکنون به لبه غربی باند شما نزدیک شده، به شمال غربی باند شرقی. انگار قصد دارد از محوطه شمالی پایگاه عبور کند و به سمت شرق برود. تقریبا یک چهارم مایل از شمالی غربی باند سمت راست فاصله دارد.»

-«اکنون هدف در چه وضعیتی قرار دارد؟»

-«الان درپنج مایلی شرق قابل رویت است.»

- «از کجا آمده؟».

-«به طور ناگهانی آن را در هفت مایلی شرقی یافتیم و از آن موقع در حال تعقیبش هستیم».

- «میدان حرکتیش چگونه است؟»

«تاکنون که با سرعت یکنواختی در حال حرکت است.»

این دوبرج مراقبت همچنان در حال مخابره اطلاعات بودند که ناگهان برج اندرو چنین گزارش داد: «از پایگاه اندرو، از پایگاه اندرو... رادار، هدف بزرگی را به طرف شمال شرقی پایگاه اندرو نشان می دهد، بیشتر از دو عدد در محوطه جنوبی».

-«به نظر می رسد چهار یا پنج تایی باشند مثل شهاب سنگ یا چیزی شبیه به آن هستند. چهار تا پنج عدد از آنها را در اطراف پایگاه اندرو نشان می دهد. اوه خدای من، باور نکردینه! یکی از بال هایش که تقریبا پنج کیلومتر طول دارد در زاویه دید قرار گرفته. خیلی زیاد هستند، خیلی هم سریع حرکت می کنند.»

«ارتفاعشان چقدر است؟»

«تقریبا 2438/4 متر ارتفاع دارند. دیگر در صفحه رادار قابل رویت نیستند.»

به محض ردوبدل شدن چنین گزارش هایی بین دو برج مراقبت، نیروی هوایی آمریکا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده را صادر کرد اما به دلیل اینکه باند فرودگاه در دست تعمیر بود، این دو جنگنده با تاخیر به پرواز درآمدند. زمانی که در آسمان از اجسام سحرآمیز خبری نبود و آنها به آشیانه بازگشتند. همین که دو خلبان هواپیماهای خود را فرود آوردند، ناگهان همان علائم روی صفحه رادار نمودار شد و این بار جنگنده ها سریعا به پرواز درآمدند و با سرعت به سمت یوفوها حرکت کردند. هیچ کس نفهمید که نورهای پرسرعت چه بودند و بحث برسر آنها بسیار داغ بود که یک هفته بعد، این اشیای پرنده بار دیگر در 26 جولای در همان منطقه دیده شدند و مانند دفعه قبل، جنگنده ها برای یافتن راز نورهای مبهم در آسمان واشنگتن به پرواز درآمدند. اما باز هم مانند مورد قبلی تا به آنها نزدیک می شدند هیچ چیز نمی دیدند و همه جا تاریک می شد و به محض اینکه به آشیانه باز می گشتند، باز دیگر رادارها وجود اجرام پرنده را در آسمان علامت می دادند. یکی از خلبان ها هنگام تعقیب وگریز آن قدر ترسیده بود که به برج مراقبت چنین گزارش کرد: «آنها هواپیمای مرا احاطه کرده اند، چه کار کنم؟» در 29 جولای، کنفرانس خبری با حضور سرلشکر جان ای سامسفورد ترتیب داده شد و منابع رسمی اعلام کردند که اختلالات آب و هوایی و دما موجب شده تا نور زمین به درون ابرها ساطع شود و ابرها شبیه به اجسام شناور در آسمان به نظر برسند. اما این توضیح از نظر متخصصان شناسایی اجسام آسمانی پرنده و یوفوشناسان به هیچ عنوان قابل قبول نبود و حتی در پرونده بلوبوک هم توجیه اختلال دما رد شده است. یکی از مسؤولان کنترل رادار در مورد این نظریه چنین اظهار نظر کرده است: «علائم تغییرات دما روی صفحه رادار همیشه ضعیف هستند و به راحتی قابل تشخیص، زیرا به آرامی حرکت می کنند. متخصصان ما به خوبی می دانند که در هر شرایط آب و هوایی ای، آسمان به چه صورت خواهد شد و حتی وجود پرندگان هم در صفحه رادار به خوبی قابل تشخیص است. اما این علائم ناشناخته بسیار واضح بودند و با سرعتی باور نکردنی حرکت می کردند».

 

لولند تگزاس

یکی از موارد حیرت آور و باور نکردنی مشاهده یوفو، مورد لولند سال 1957 است. تقریبا هشت مورد گزارش مستند از دیده شدن شیء با مشخصات مشابه و گزارش تعدادی از ماموران اداره پلیس لولند و هفت مورد اثبات نشده توسط افراد ناشناخته در رابطه با این پرونده به ثبت رسیده است.

دوم نوامبر سال 1957، ساعت 11 شب درست یک ساعت پس از آنکه دولت روسیه دومین ماهواره داگ کرینگ خود را مخفیانه به فضا فرستاد، حوادثی غیرعادی در شهر کوچک لولند واقع در تگزاس به وقوع پیوست. در یک سوی شهر، نگهبان شب، ای جی فولر اولین تماس از 15 تماس غیرعادی را دریافت کرد و ماجرا از این قرار بود؛ تقریبا چهار مایل دورتر در غرب لولند، پدروسوچدو و یکی از دوستانش، به نام جو سالانز سوار ماشین بودند که ناگهان متوجه شدند شیء استوانه ای شکلی که نور بسیار قوی ای هم دارد به طرف آنها در حال حرکت است. هنگامی که جسم ناشناخته به آنها نزدیک شد، ناگهان چراغ های جلو و موتور ماشین پدرو از کار افتاد و ماشین خاموش شد. چند دقیقه بعد پدرو که بسیار ترسیده بود با اداره پلیس تماس گرفت و دیده شدن جسمی ناشناخته به ارتفاع 60 متر را خبر داد اما فولر توجهی به تماس تلفنی آن دو نکرد زیرا حدس زد که شاید آنها در حالت طبیعی خود نباشند و فقط قصد مزاحمت داشته باشند.

ساعت 11:45دقیقه، دومین تماس تلفنی با نام آقای دبلیو برقرار شد.این مرد هنگامی که در چهار مایلی شرق لولند رانندگی می کرد، ناگهان با جسم نورانی ای که در پیاده رو خیابان وایت فیس ایستاده بود، برخورد کرد. چراغ های جلوی ماشین آقای دبلیو هم خاموش شد و موتور آن از کار افتاد. او که بسیار ترسیده بود از ماشینش پیاده شد و پس از چند دقیقه، جسم نورانی تا ارتفاع 60 متری بلند و ناپدید شد.جالب اینجاست که در هر دو مورد بعد از دورشدن شیء ناشناخته، هر دو خودرو دوباره شروع به حرکت کردند. ساعت 12 شب مردی که در 11 مایلی شمال لولند در حال رانندگی بود، با شیء ناشناخته پرنده ای که در جاده بود برخورد کرد اما برخلاف دیگران اصلا نترسید و همچنان در ماشینش ماند و تا زمانی که شیء به پرواز درآید، آن را تماشا کرد.10 دقیقه از 12 گذشته بود که دانشجوی 19 ساله ای از دانشگاه فنی تگزاس در نه مایلی شرق لولند هم گزارش دیده شدن جسم ناشناخته پرنده ای را در وسط جاده به فولر داد. این جوان 19ساله در ابتدا تصور کرده بود که ماشنینش دچار مشکل شده و زمانی که در حال دستکاری سیم های ماشین بود، متوجه شد که شیء متحرکی در پیاده رو درست رو به روی او ایستاده است. به نظر او ارتفاع یوفو به 38 متر می رسید و سبز و آبی بود. او از ترس در ماشینش نشست و دعا می کرد که ماشین دیگری را ببیند اما همان اتفاق همیشگی افتاد؛ جسم بسیار آرام محل را ترک کرد. این دانشجوی 19 ساله از ترس چیزی به کسی نگفت و هنگامی که به خانه رسید موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت. والدینش او را تشویق کردند که به دفتر کلانتر برود و هر چه را که دیده برای او توضیح دهد. و بدین ترتیب گزارش های او در همان پروژه بلوبوک به ثبت رسید. پنج دقیقه بعد، یعنی ساعت 12:15 فولر باز هم تماسی مانند تماس های پیشین داشت. او که از این تماس ها گیج و گنگ شده بود تصمیم گرفت تا از دیگر نگهبانان شب بپرسد که آیا گزارش مشابهی داشته اند یا خیر. دو تن از این نگهبانان دیده شدن شیء نورانی را به چشم خود تایید کردند اما ماشینشان از کار نیفتاده بود. به ترتیب در ساعات 12:45، 1:15، 1:30، باز هم تماس هایی دقیقا مشابه تماس های پیشین با فولر گرفته شد و 15 گزارش منبی بر مشاهده جسم نورانی ناشناخته دریافت کرد. اگر چه محققان زیادی روی این گزارش ها تحقیقات بسیاری انجام دادند اما هیچ توضیحی برای آن نیافتند و پرونده لولند هم وارد بلوبوک شده و در دسته ناشناخته ها جای گرفت.

 

وستال سال 1966

در ششم آوریل سال 1966 بچه های دو مدرسه در وستال، یکی از شهرهای حومه ملبورن استرلیا مشغول درس خواندن بودند. یکی از دانش آموزان سرش را بلند کرد تا از پنجره کلاس بیرون را تماشا کند که ناگهان فریاد زد: «نگاه کنید، نگاه کنید، بشقاب پرنده! آنجاست پشت درخت های کاج». با فریاد او همه سرشان را به طرف پنجره برگرداندند تا بشقاب پرنده را تماشا کنند و در یک چشم برهم زدن بیش از 200 دانش آموز و تقریبا همه کادر دو مدرسه سراسیمه از کلاس ها خارج شدند و به طرف محل حادثه دویدند. اما وقتی که به چراگاه رسیدند شیء پرنده دوباره به پرواز درآمده و ناپدید شده بود و تنها اثری که از خود بر جای گذاشته بود، شکلی دایره وار از علف های سوخته بود. نه تنها دانش آموزان و کارمندان مدرسه، شاهدان عینی این ماجرا بودند. بلکه شهروندان بسیاری هم دیده شدن جسم پرنده در آسمان را به پلیس گزارش کردند. بعد از این ماجرا در مورد عکس العمل پلیس و گزارش های به دست آمده حرف های ضد و نقیض بسیاری زده شد. به گفته برخی از مردم، پس از حضور پلیس در محل حادثه، مقامات دستور از بین بردن اثر برجای مانده از شیء ناشناخته را دادند و بعضی ها هم می گویند که پنچ هواپیما را دیده اند که همراه یوفو در حرکت بودند و صداهای عجیب و غریب از سمت آنها می آمد، در حالی که برخی ادعا کردند هیچ صدایی را در جریان دیده شدن یوفو نشینده اند. اما در این بین یکی از روزنامه های استرالیا به نام داندنانگ که دو هفته تمام دیده شدن یوفو خبر اولش بود، در یکی از شماره های خود در صفحه اول چنین نوشت: «مقامات به دانش آموزان و کادر مدرسه وستال دستور دادند تا مهر سکوت بر لبان خود بزنند». هر چند در ابتدای ماجرا هیچ کس حاضر به گفت و گو نشد اما در این بین اندرو گرین وود- یکی از معلم های مدرسه- روزنامه را در جریان جزئیات ماجرا قرار داد؛ جزئیاتی که تا آن زمان از زبان هیچ کس فاش نشده بود. اندرو در این باره چنین گفت: «جسم پرنده نقره ای خاکستری رنگ بود و به نظر می رسید که در هر ثانیه به قطرش افزوده می شود؛ مثل اینکه سطح یک دیسک مرتب کوچک تر می شد تا قسمت زیرین آن مشخص شود». به همین دلیل در سال 2005، شان راین، یکی از اساتید دانشگاه کامبرا تصمیم گرفت تا تحقیقاتی در مورد این بشقاب پرنده اسرارآمیز به عمل آورد و با 30 شاهد که خود ماجرا را از نزدیک دیده بودند، گفت و گو کند تا در چهلمین سال انتشار این خبر، کتابی در این زمینه منتشر کند. راین در این باره چنین گفته: «مورد وستال شاهدان معتبر بسیاری دارد و برعکس دیگر پرونده های یوفو در این ماجرا جزئیات جالبی نهفته است و چون سال 2006 این یوفو دیده شده 40 ساله می شد، تصمیم گرفتم که در این زمینه تحقیقات کاملی به عمل آورم». راین در این تحقیق تقریبا با بیش از 30 دانش آموز و معلم و کادر دفتری دبستان و دبیرستان وستال گفت و گو کرد که همگی متفق القول می گفتند: «شیء نورانی نقره ای را که شبیه به بشقاب پرنده یا چنین چیزی بود دیده اند. انگار که فنجانی را برعکس روی بشقابی قرار داده باشند». همگی کسانی که راین با آنها گفت وگو داشته ادعا می کنند که کاملا با هواپیما و نور آن آشنایی دارند زیرا در نزدیکی این دو مدرسه فرودگاه مورابین واقع شده که هر روز هواپیماهای بسیاری در آن پرواز می کنند یا فرود می آیند. بنابراین همگی آنها مطمئن هستند که جسم پرنده ای که دیده اند، نه هواپیما بوده و نه بالن. در این بین راین به سراغ خانواده ای رفت که در آن زمان چراگاه را برای نگهداری اسب هایشان اجاره کرده بودند.شاون متیوس- پسر خانواده- درست هنگام ماجرا در چراگاه بود و در مورد آنچه با چشم خود دیده بود چنین گفت: «من شیئی را دیدم که از سمت افق آمد و پشت درخت های کاج به زمین افتاد. نمی توانم دقیقا بگویم که چه بود اما مطمئنم که هواپیما و چیزی شبیه آن نبود». متیوس، پدر 51 ساله شان هم که یکی دیگر از شاهدان حاضر در محل بوده به راین گفت: «من با چشم خود دیدم که شیء پرنده پشت درخت های کاج افتاد و دوباره پرواز کرد. از آنجایی که مدت زیادی از این حادثه می گذارد نمی توانم دقیقا بگویم که چقدر طول کشید تا دوباره به پرواز درآمد اما یادم می آید که خیلی سریع حرکت می کرد. وقتی پشت درخت ها رسیدم اثری از بشقاب پرنده نبود اما به اندازه دایره بزرگی چمن ها از بین رفته بودند. بچه های مدرسه وستال هم خودشان را سریعا به محل رسانده بودند تا از نزدیک، شیئ مرموز را ببینند و مرتب چمن های زرد شده را به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند اینجا را نگاه کن، اینجا را نگاه کن. یادم هست که تا چندین روز دیده شدن یوفو نقل مجلس همه بود». متیوس بر این باور است که آن شیء ناشناخته، درخشان و در هاله بنفش رنگی به نظر می رسید. به اندازه دو ماشین بود و مسافتی به طول چهار زمین فوتبال را در یک چشم برهم زدن طی کرد و در چند ثانیه ای متوقف شد، افتاد و سپس سریع با زوایه خاصی بدون کوچک ترین صدایی به پرواز درآمد. در جریان این گفت وگوها تنی کوک- منشی انجمن تحقیقات و مطالعات روی پرونده های دیده شده یوفو- براین باور است که پرونده وستال یکی از حادثه های مهم استرالیا محسوب می شود که هیچ توضیح قانع کننده ای در مورد آن وجود ندارد. معروف ترین پرونده در این رابطه، ناپدید شدن فردریک والنتیچ 20 ساله، خلبان ملبورن است که با چشمان خودش شیء ناشناخته پرنده ای را بالای سرش هنگام پرواز دید و حتی مکالمه آن در واپسین لحظات پرواز او به ثبت رسیده زیرا فردریک پس از ارسال این گزارش هیچ گاه دیده نشد و برای همیشه ناپدید شد.

به عقیده هاتنی کوک پرونده والنتیچ کاملا مستند و از مهم ترین پرونده های یوفوست زیرا در این مورد یک شخص ناپدید شده است. او همچنین می گوید: «مردم معمولا هر چیز ناشناخته ای را که در آسمان می بینند و نمی توانند آن را تشخیص دهند فورا موضوع را به یوفو ربط می دهند اما ادعای دیده شدن یوفو حرف کمی نیست. هر چند تقریبا همه افراد ادعا می کنند که جسم پرنده دیده شده هواپیما یا چرخبال نبوده اما فرودگاه مورابین تنها شش کیلومتر با وستال فاصله دارد وآن شیء پرنده هم از شمال به سمت جنوب حرکت می کرد، یعنی به طرف فرودگاه».

در این بین استیو رابرتس، یکی از منتقدان بررسی پرونده های یوفو معتقد است که شیئی که همه آن را یوفو خوانده اند، هواپیمای در حال آزمایشی بیش نبوده زیرا اگر گزارشی به پلیس رسیده باشد باید جایی پرونده ای از آن در اف بی ای وجود داشته باشد. اما راین پس از تمام این تحقیقات نظر متفاوتی دارد و اصرار او بر این است که اگرپرونده ای وجود ندارد جای هیچ تعجبی نیست زیرا پلیس به دانش آموزان و معلمان دستور داده بود که سکوت اختیار کنند و به هیچ عنوان حرفی به کسی نزنند. او می گوید: «هر چقدر که پیرتر می شوم اشتیاقم برای جمع آوری اطلاعات در مورد این حادثه بیشتر می شود؛ حادثه ای که رمز ورازهای بیشماری در آن نهفته است.

 

اسکله شگ

شگ روستای کوچکی واقع در قسمت جنوبی نوا اسکوتیا، منطقه ای در کاناداست که چندان شناخته شده نبود و حتی گاهی اوقات در نقشه ها هم نشان داده نمی شد و از قلم می افتاد. در نزدیکی این روستا اسکله ای با همین نام قرار داشت که روستاییان بسیاری با ماهیگیری در آنجا روزگار می گذراندند. اما حادثه عجیبی که در سال 1967 در این اسکله رخ داد، موجب شد تا نام لنگرگاه کوچک شگ سرزبان ها بیفتند و اهالی روستا میزبان یکی از مستندترین حوادث یوفو در40 سال گذشته باشند. اگر پای صحبت قدیمی های دهکده بنشینی آنها این حادثه را با افسانه ها آمیخته اند ادعا می کنند که مار عظیم الجثه ای را در آب های اسکله دیده اند. به غیر از پدربزرگ ها و مادربزرگ های دهکده باقی کسانی که شاهد حادثه بودند بر این باورند که جسم اسرارآمیز پرنده ای را با چشم خود دیده اند که اصلا معلوم نشد از کجا و برای چه کاری به آن منطقه آمده بود.

درشب چهاردهم اکتبر سال 1967ساکنان دهکده، نورهای نارنجی رنگ عجیب و غریبی را دیده اند که به ادعای پنج نوجوان به ترتیب و یکی پس از دیگری ظاهر می شدند و سپس ناگهان 45 درجه به سوی آب تغییر زاویه می دادند؛ گویی که در نیم مایلی ساحل روی سطح آب شناورند.

دست برقضا پاند- یکی از ماموران محلی- هنگام رانندگی نورهای ساطع شده از شیء پرنده را دید و به سرعت به طرف اسکله حرکت کرد. پاند و دو مامور دیگر همزمان با هم به اسکله رسیدند. منظره عجیبی بود؛ تمامی اهالی روستا در اسکله جمع شده بودند و جسم پرنور زرد رنگ متمایل به نارنجی ای را که به آرامی در آب حرکت می کرد و گویی داشت در آب فرو می رفت، به یکدیگر نشان می دادند. برخی از صیادان قایق هایشان را به راه انداختند تا به جسم نزدیک شوند و به دستور پلیس منطقه گاردهای ساحلی#101 به سرعت به سمت نور راندند. بسیار حیرت آور بود. زیرا کسانی که در ساحل حضور داشتند هنوز نور را می دیدند اما قایق های نزدیک به شیء قادر به مشاهده آن نبودند و این بدان معنی بود که چیزی زیر آب وجود داشت. ماموران هر چه گشتند هیچ چیز نیافتند و جست و جو ساعت سه صبح خاتمه یافت. روز بعد به دستور مرکز هماهنگی و نجات اسکله، غواصان به زیر آب رفتند تا جسم ناشناخته را پیدا کنند. آنها تا چند روز مشغول جست و جو بودند اما هیچ اثر از آن پیدا نکردند و این موضوع هم مانند دیگر ماجراهای دیده شدن جسم پرنده ناشناخته آسمانی از ذهن ها پاک شد. پس از این حادثه و فروکش کردن ادعای مردم مبنی بر دیده شدن یوفو، تئوری های بسیاری در مورد این حادثه شکل گرفت. برخی ها می گفتند که زیردریایی روسی در منطقه شگ ورود کرده و بعضی دیگر هم ادعا داشتند که نیروهای آمریکایی در منطقه در حال تجسس بودند اما هیچ مدارک مستندی دال بر اثبات این دو ادعا به هیچ عنوان یافت نشد. مسوولان در جریان تحقیقات متوجه شدند که پس از اتمام کار غواصان، پروند شیء فضایی هنوز بسته نشده بود و شاهدان ماجرا چنین توضیح دادند: «شیئی که به درون آب های منطقه افتاد خیلی زود بندر را ترک کرد و تقریبا پس از پیمودن 40 کیلومتر به محلی به نام گاور منت پوینت رسید». در همان لحظه این شیء توسط ردیاب های صوتی شناسایی شد و کشتی های نظامی دریایی برای شلیک در زمان اضطراری رادارهای خود را روی آن قفل کردند. پس از چند روز یوفوی دریایی دیگری به اولی پیوست و ارتش از ترس اینکه مبادا حمله ای صورت پذیرد عملیات نجاتی را طرح ریزی کرد اما تصمیم گرفت تا عکس العملی از سوی اجسام ناشناخته صورت نپذیرفته است، ارتش هم دست به کاری نزند تا ببیند چه اتفاق خواهد افتاد. پس از تقریبا یک هفته زیر نظر داشتن یوفوها به برخی از کشتی های نظامی دستور داده شد تا در تعقیب زیردریایی روسی ای باشند که احتمالا بدون اجازه وارد آب های کانادا شده است. دقیقا همزمان با صادر کردن چنین دستوری، این دو یوفوی دریایی هم به سمت خلیج ماین به حرکت درآمدند و با فاصله گرفتن از قایق های گشتی ناگهان به سمت آسمان به پرواز درآمدند. اگر چه این اتفاق عجیب و باورنکردنی هم از طرف شهروندان منطقه و هم از سوی نظامیان مورد تایید واقع شد اما متاسفانه نظامیان از بیم اینکه مبادا مقرری شان قطع شود یا از کار بیکار شوند، هیچ گزارشی را در این مورد به ثبت نرساندند. شهروندان هم از بیم به سخره گرفته شدن و برهم نخوردن آرامششان حرف زیادی در مورد این مطلب با کسی نزدند، اما حادثه چهارم اکتبر سال 1967 موجب شد تا اسکله شگ به یکی از مکان های مهم برای مطالعه پرونده یوفوها تبدیل شود.

 

سائوپائولوی برزیل

دیده شدن جسم ناشناخته پرنده در برزیل به سال های 1945، 1977و 1986 برمی گردد. در پی اولین گزارش، یک فروند هواپیمای جنگی به پرواز درآمد تا جسم ناشناخته را که برفراز ساحل اقیانوس در ایالت پارانا دیده شده بود، تعقیب و هویت آن را مشخص کند. اما وقتی هواپیما به پرواز درآمد هیچ اثری از جسم پرنده نبود. دومین مورد به سال 1977 بازمی گردد. در پرونده این سال، اسناد بسیاری همراه با عکس های جالبی وجود دارد که در طول «عملیات بشقاب پرنده»- برنامه ای که مقامات رسمی نظامی برزیل به منظور تحقیق روی یوفوها از سپتامبر تا دسامبر 1977 اجرا کردند- گرفته شد و در بسیاری از شبکه های تلویزیونی برزیل هم روی آنتن رفت. سومین ماجرای دیده شدن یوفو میان برزیلی ها به «شب یوفوها در برزیل» شهرت دارد؛ شبی اسرارآمیز در ماه می سال 1986که 21شیء ناشناخته برفراز آسمان شهرهای ریودوژانیرو، سائوجوز و سائوپائولو نمایان شدند و در پی آن تعداد زیادی جت به آسمان پرواز کرد تا بکله اجسام پرنده را شناسایی کنند؛ اما به محض اینکه رادارها موقعیت اجسام را شناسایی می کردند و به آنها نزدیک می شدند، در کمال تعجب ناپدید می شدند؛ به همین دلیل ماموریت آن شب ناموفق گزارش شد. پس از این ماجرا و بی نتیجه ماندن ماموریت، محققان تحقیقات بسیار را روی این پرونده انجام دادند و چند ماه بعد نتیجه این طور گزارش داده شد: «اجسام پرنده، ذراتی بودند که در نتیجه برخورد ایستگاه فضایی سوویت با اتمسفر به وجود آمده و به شکل جسم پرنده در آسمان ظاهر شده بودند».

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...