تناسخ و قانون کارما در قران

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

سوره غافر آیه 11:

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَینِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَینِ فَاعْترَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِّن سبِیلٍ

آنها مى گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى ، اکنون به گناهان خود معترفیم ، آیا راهى براى خارج شدن (از دوزخ ) وجود دارد؟!

منظور از دو بار میراندن ، مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ است ، و منظور از دو مرتبه احیا، احیاى برزخى و احیاى در قیامت است.

در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که ما غیر از این دو حیات حیات سومى هم در این دنیا داریم و مرگى هم قبل از ورود در این دنیا داشتیم چرا که قبلا موجود مرده اى بودیم ، به این ترتیب سه حیات و مرگ مى شود.

پاسخ این سؤ ال با دقت در خود آیه روشن مى شود، زیرا مرگ قبل از حیات دنیا موت  است نه اماته یعنى میراندن و اما حیات در این دنیا گرچه مصداق احیاء است ولى قرآن در آیه فوق به این جهت به آن اشاره نکرده است که این احیا چندان مایه عبرت براى کافران نبوده ، آنچه که باعث بیدارى و اعتراف آنها به گناه شده نخست حیات برزخى است و سپس حیات در رستاخیز .

در بعضی از تفاسیر منظور از مرگ نخستین را مرگ قبل از وجود  انسان در دنیا دانسته اند ، چرا که قبلا خاک بود، بنابراین زندگى اول نیز زندگى این دنیا مى شود، و مرگ دوم در پایان این جهان است ، و حیات دوم در رستاخیز. کسانى که این تفسیر را برگزیده اند به آیه 28 سوره بقره نیز استدلال کرده اند که مى گوید : کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون : چگونه به خدا کافر مى شوید در حالى که شمامرده بودید او شما را زنده کرد، سپس مى میراند، بار دیگر زنده مى کند، سپس به سوى او باز مى گردید. ولى آیه مورد  بحث سخن  از دو  اماته به معنی میراندن مى گوید در حالى که در آیه سوره بقره یک  موت  است و یک اماته.

اما هدف من از آوردن این آیه و تفسیر آن این بود که بعضى از طرفداران تناسخ خواسته اند از این آیه براى زندگى و مرگ تکرارى انسانها و بازگشت ارواح به بدنهاى جدید در این دنیا استدلال کنند، در حالى که آیه فوق یکى از دلائل زنده نفى تناسخ است ، زیرا مرگ و حیات را منحصر در دو قسمت مى کند، ولى طرفداران عقیده تناسخ خبر از مرگ و حیاتهاى متعدد و متوالى مى دهند و معتقدند روح یک انسان ممکن است چند بار در کالبدهاى جدید و نطفه هاى تازه حلول کند و به این دنیا باز گردد.

 

درباره تناسخ و قانون کارما:

تناسخ به معنی نقل مکان روح از جسم یک مرده به جسمی دیگر و از یک زندگی به زندگی دیگر و تکرار آن است. این عقیده از گذشته بسیار دور تا امروز در تمامی اقوام و ادیان از جمله در مصر باستان ، یونان باستان ، تمدن های بین النهرین ، هند ، شرق دور و حتی سرخپوستان و اسکیموها به نوعی وجـود داشته است . لکن تناسخ به معنـای اخص آن با هنـدوان و فلسفه هندوئیسم و شـاخه های آن ، ریشــه های عمیق دارد .

شبه قاره هند سرزمین بسیار کهنی است که اقوام گوناگونی در آن زندگی میکنند.  اقوامی که در جنوب و مرکز شبه قاره زندگی می کنند در واقع بازماندگان دراویدیهای کهن هستند که معمولاً مردمی سیه چـرده و دارای موهای مجعد هستند . به نظر میرسد این اقوام از پیش از 4000 سال قبل از میلاد در هند ساکن بوده اند و بازماندگان آنها هم اکنون در جنوب شبه قاره هـند فراوان هستند .به جز قبایلی که در جنگلهای جنوبی و مرکزی هـند به صورت بـدوی زندگی می کرده اند ، بـقیه اقوام دراویدی باستان کم و بیش دارای تـمدن و دین بوده اند و بعضی عقاید آنان از جمله ریشه های اولیه تناسخ ، به قوم فاتح بعدی (آریاییان هند) منتقل شده که قــبل از مـیلاد از جـبال هـندوکش و داخل هـند سـرازیـر شدند و پس از نبردهـای فـراوان سراسر شمال و بخشی از مرکز هـند را به تـصرف در آورند.ایـن قـوم جوان ، شـاد و فعال به تـدریـج تـحت تـاثـیر آب و هــوای گـرم و مـرطـوب و نـیز عـقاید اقـوام بومی هند به مردمانی درونـگرا غلتیدند و از دوره اسـاطیری ودائی و وداهای چهارگانه و فلسفه اوپنی شادها رفته رفته به دامن افکار بدبینانه و نفی و انکار زندگی این جهانی در غلتیدند.

در ایـن استحاله فـکری و مذهبی سیستم کاست (طبقات بسته اجتماعی) نقش مهمی ایـفا کرد و عـاقبـت دو عقـیده مهم و اساسی در جامعه هند پیدا شد که به تدریج به دو پـایـه اسـاسـی فـلسفـه هندوئیسم تبدیل شد.یکی عقیده به تناسخ یا انتقال ارواح Transmigration است که هندوان آن را سامسارا Samsara می نامند و دومی اصل علت و معلولی تناسخ  یا قـانون کـارماKarma  است .

 تناسخ به باور هـندوان چنین است که روح هـر آدمـی به هنگام مـرگ بـه پـیـکر یا جـسم جدیدی انتقال می یابد و دوباره به این جهان باز می گردد تا زندگی دیگری را آغازکند.بنابراین روح آدمـی یک سلسله تولد و تجدید حیات را در قالبها و جسمهای دیگر تجربه می کند و مرتبا از یک جسم به جسم دیگر منتقل می شود و به عبارت ساده تر ، هر انسانی که می میرد ،روح

او پس از ترک جسم ،در کالبد نوزادی جای می گیرد و متولد می شود،به این ترتیب هرانسانی، تـنها در قـالب و جـسـم فـعـلی خود زندگی نکرده است ، بلکه در دورانهای مختلف زندگیهای متعددی را تـجربه کرده است. به عقـیده هـندوان روح هر انسـانی (به جز ارواح پاک و متعالی که پس از مـرگ یکسـره و مسـتقیم به برهـمـا (خـدای بـزرگ) مـی پـیـونـدنـد و بـه سعادت جاودان می رسند و یا ارواح ناپاک ،پست،شریرو شقی که یـکسره به درکـات دوزخ سـرنگـون می شوند) پس از مرگ در جسم موجود زنده دیگری به این جهان باز می گردد . عقیده تـناسـخ تـنها به انتـقال روح در بین آدمـیان بسنده نمی کند ، بـلکه طبق این عقیده روح آدمی بسته به درجه تعـالی و یا پستی نکبت ،ممکن است به صورت انسانی خوب ویا شریر و یا در کالبد خوک،گـاو،کـفـتار،سـگ،و دیگر جـانـوران حتی حشرات و کرمها و یا گیاهان به دفعات به این جهان بازگردد ،تا تعالی پذیرد و به بهشت رود یا تنزل پیدا کند و به دوزخ افکنده شود.

نظریه یا عقیده دوم ،قانون علت و معمولی تناسخ یا کارما است که علت انتقال روح را از کالبدی به کالبد دیگر بیان می کند. بنابرقانون کارما، رفتار و گفتار و کردار هر آدمی نوع حیات بعدی و کالبد آتی او را تعیین می کند.قانون کارما نیز ریشه در اعتقادات اقوام قـبلی آریاییان دارد و اولین نشانه های آن را مـی تـوان در فـلسفه اوپـانـیـشادها دید ، آنجا که می گوید : آدمـیانی کـه در زندگانی خود افرادی وارسته با رفتار و گفتار نیک هستند ، روح آنها پس ازمرگ ، در زهدان پاکیزه زنی از طبقات بالا جای می گیرد و بر عکس ، ارواح انسانهای شریر و بدکردار ، در رحمهای کـثیف و نا پسند زنانی از طبقه نجس (پاریا) و یا خوک ، سگ و گرگ جای گیر می شوند.قانون کارما بسیار هولناک و شدید است،طبق این قانون ،حتی گناهان کوچک موجب کیفرهای سخـت و هـراس آور می شود فرد گناهکار در زندگی بعدی تنزل مییابد و رنج و شکـنجه می بیند و دوبـاره در کـالبد پسـت تـری جای می گیرد و این سیر تسلسل تا مرحله تبدیل به جـانوران ،حـشرات،کـرمـها و حتـی گیاهان ادامه می یابد و روح آدمی زجر می کشد و لا جرم آن قـدر از تـعـالی دور می شود کـه پـس از زایش و مرگهای بی شمارعاقبت به شقـاوت کـامل تبدیل می شود و در ژرفای دوزخ سرنگون می گردد.

در عقیده تناسخ و قانون اعلی آن یعنی کـارما ، روز داوری ، دعـا ، تـوبـه و انـابه ، شفاعت ، ثـواب و عـقـاب ، عـفـو و رحـمت پـروردگار جایی ندارد . ارواح آدمیـان در یک دور تسـلـسل بی پایان از جسمی به جسم دیگر و از زندگی به زندگی دیگر نقل مکان می کنند و در حیاتهای گـوناگون زجـر و شکنجه می بینند ، بخش کوچکی از آنها که متعلق به طـبقـات بـالای اجـتماع هستند معمولا در زنـدگیـهای متـعـدد به نـیکی مطلق می رسند و به برهما می پیوندند اما بیشتر ارواح در زیر فـشارفـقر و بدبختیهای مـتوالی و پایان ناپـذیـر ، در هر دوره زندگـی تـنـزل پیدا می کنند و آن قـدر در راه شقـاوت پـیش مـی رونـد تـا عاقبت به قعر جهنم سرنگون می شوند.

این دوره تسلسل خشن که امید رستگاری در آن اندک است،رفته رفته چنان روح بدبینی ویاس

در هندوان ایجاد کرد که عاقبت به انکار دنیا و لزوم ترک لذات و نـعمتهای آن انجامید و حـتـی دو شاخه سر بر کشیده از هندوئیسم یعنی جینیزیسم (Jainism) و بودائیسم (Buddhism) کـه در راه کاستن از هراس آدمیان ازعاقبت هولناک تـناسخ و کـارما گامهایی برداشتند ، نتوانستند این دو عقیده جزمی و بی رحمـانه را تلطیف کنند و آنان را به صورتی انسانی تر و مشفقانه تر تغییر دهند.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...