فیلم تلقین ، ایده جهان های متعدد را به مثابه رویا در رویا به تصویر میکشد

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

حکایت رویا، واقعیت و زندگی

Inceptionتلقین، جدیدترین فیلم کریستوفر نولان دارای داستانی بسیار جذاب است که برمحور مساله رویا و نفوذ به رویای دیگران استوار است. این فیلم تاکنون توجه بسیاری از علاقه مندان سینما را به خود جلب کرده است. مطلبی که هم اکنون می خوانید نه به قصد تحلیل فیلم، بلکه با تامل بر برخی مسائل فلسفه ای که با دیدن فیلم احتمالا به ذهن بیننده خطور میکند، نگارش یافته است.

 

مرز میان واقعیت و رویا چیست؟

فرض کنید در اداره محل کارتان هستید که ناگاه زنگ تلفن همراه شما به صدا در می آید. پاسخ می دهید. فردی که با شما تماس گرفته یکی از کارمندان بانکی است که در آن حساب پس انداز دارید. او به شما میگوید در یک قرعه کشی استثنایی حساب های قرض الحسنه، برنده 500 میلیون تومان شده اید. بدون تردید بسیار خوشحال می شوید. کارمندان همکارتان را از این موضوع باخبر می کنید. آنها نیز ابراز خوشحالی می کنند و به شما تبریک میگ ویند. ناگهان خواهرتان را که از قضا با شما همکارست می بینید. اشک در چشمانش حلقه زده است و با شادی به شما می گوید که «حالا میتوانی هزینه عمل جراحی پسرت را بدهی و با مابقی پول، بدهی ات به صاحبخانه را بپردازی.»

ناگهان به فکر فرو میروی و احساس شادی شدیدت که پس از شنیدن خبر برنده شدنت در قرعه کشی در تو ایجاد شد، کمرنگ میشود. به حرف خواهرت فکر میکنی و با خود میگویی: آیا کل این پول فقط به همین دو کار میرسد. یعنی اگر هزینه عمل جراحی پسرم را بدهم مابقی پول فقط به اندازه بدهی ام به صاحبخانه است؟ مگر هزینه جراحی چقدر است؟ مگر پسرم چه بیماری ای دارد؟ اصلا مگر من پسر دارم؟ من بچه ندارم. راستی خواهرم، خواهرم که همکار من نیست.اصلا من کارمند نیستم. اما اینها چه اهمیت دارند. مهم این است که من 500 میلیون تومان برنده شده ام. ولی هیچ بانکی قرعه کشی با جایزه 500 میلیونی ندارد. یک چیز دیگر، من اصلا حساب قرض الحسنه ندارم.

در اینجاست که شما به آنچه دیدید و شنیدید شک میکنید، چرا که اطلاعات و تجربیات کنونی حاصل شده با اطلاعات قبلی شما از اوضاع زندگی خودتان، هم خوانی ندارد. اگر این عدم مطابقت صرفا مربوط به یک منشأ آگاهی باشد، شما صرفا در مورد همان منشأ شک می کنید. مثلا در مورد صداقت فردی که به شما اطلاعات غلط می دهد، تردید می کنید و نهایتا او را انسان دروغگویی خواهید دانست. اما اگر وضعیت همچون مثال بالا باشد، شاید اولین چیزی که به ذهن شما خطور کند این باشد که دارم خواب می بینم.

آگاهی از رویا هنگامی که انسان هنوز از خواب بیدار نشده، براحتی حاصل نمی شود.به راستی، مادامی که ما از خواب بیدار نشدیم، چه چیز می تواند باعث شود ما از اینکه آنچه می بینیم رویا ست و نه واقعیت، آگاه شویم. شاید قانع کننده ترین پاسخ این باشد: نظم.اگر دریافت های ما با نظمی که ما بدان خو گرفته ایم سازگار باشد، آن دریافت ها را واقعی خواهیم پنداشت، ولی اگر هنگامی که با برادرم سخن می گویم، به ناگاه ببینم او تبدیل به یکی از دوستانم که سال هاست او را ندیده ام، شد یا اینکه وقتی در حال رانندگی هستم، ببینم ده ها متر از سطح زمین فاصله گرفته ام و... در واقعیت داشتن آنچه می بینم، تردید میکنم.

اگر معیار ما برای تمایز واقعیت از رویا همین چیز(یعنی نظم) باشد(به نظر میرسد معیار بهتری موجود نیست) با یک مساله مواجه خواهیم شد: فرض کنید فرد خوشخوابی بیش از آنکه بیدار باشد، بخوابد و در خواب نیز مرتب رویا ببیند. فرض کنید او همواره و سالیان سال در رویا ببیند که کبوترها قدرت پرواز ندارند و صرفا می توانند راه بروند و اینکه همیشه در رویا انسانها را دارای 3 دست ببیند.حال تکلیف این فرد برای تمایز گذاشتن میان واقعیت و رویا چیست؟ در اینجا اگر نظمی که انسان بدان خو گرفته را ملاک قرار دهیم باید بپذیریم انسان های واقعی برای این فرد انسان های دارای 3 دست هستند و کبوترهایی که قدرت پرواز دارند، کبوترهای خیالی و رویایی اند.

اما به نظر می رسد تفاوت دیگری نیز بین رویا و واقعیت وجود دارد و آن اینکه رویا فقط متعلق به خود انسان است و فی المثل هنگامی که من رویا می بینم، پس از بیدار شدن فقط من هستم که آن صحنه ها و تصاویر را دیدهام، ولی واقعیت متعلق به همگان است و همه انسان ها قدرت تجربه دنیای واحد واقعی را دارند.

پس رویا از واقعیت دو چیز کم دارد: نظم و مشارکت دیگران(یا به قول فیلسوفان، مشارکت بین الاذهانی). با توجه به مثالی که زدیم(مثالِ فرد خوشخواب) اولی (یعنی نظم) برای رویا قابل حصول است. می ماند شرط دوم (یعنی مشارکت دیگران). اگر دیگران وارد رویای من شوند و آنچه در رویا میبینم را آنها هم ببینند و در ضمن رویای من دارای نظمی باشد که بدان خو پیدا کردهام، تمایز آن رویا از واقعیت برایم ناممکن خواهد شد.اینکه چنین وضعیتی واقعا امکان پذیر است یا خیر مساله ای است که فعلا قصد پاسخ بدان را نداریم، ولی اساس و بنیان داستان فیلم Inception بر امکان پذیر بودن این وضعیت استوار است. این فیلم پس از به تصویر کشیدن این وضعیت، تمایز میان رویا و واقعیت را تقریبا ناممکن میکند. شخصیتهای فیلم برای تمایز گذاشتن میان رویا و واقعیت، هر یک معیاری کاملا شخصی را برای خود برگزیدند تا در هر وضعیتی بتوانند به واسطه آن بدانند که رویا می بینند یا واقعیت، ولی با توجه به اینکه فیلم وضعیتی را به تصویر می کشد که افراد در رویا می توانند در ذهن فرد دیگر تغییراتی ایجاد کنند، این ملاک نیز عملا ممکن است برای تشخیص واقعیت از رویا به کار نیاید (همچنان که در مورد مال (همسر کاب) در فیلم Inception به کار نیامد).

 

ایده

اولین دیالوگ کاب (نقش اول فیلمInception ) این جمله است: «خطرناک ترین ویروس چیست؟... ایده...» ایده(Idea) در زبان انگلیسی معانی بسیاری دارد: تصور، تصویر، صورت ذهنی و خیالی، فکر، طرح، نقشه، برنامه، هدف، عقیده، نظر، گمان، حدس و... به عنوان معادل فارسی برای کلمه idea به کار میرود. این کلمه دارای پیشینه فکری و فلسفی عمیقی در میان اندیشمندان غربی است. در بین فیلسوفان نخست یونان باستان، مناقشه جدیای درباره اینکه عنصر اصلی و ثابت در جهان چیست، وجود داشت. افلاطون، متفکر بزرگ یونان باستان گفت در جهان مادی همه چیز در تغییر است و هیچ چیز ثابتی وجود ندارد و موجودات ثابت، ایده ها هستند که در عالم مُثُل قرار دارند. از نگاه افلاطون، موجودات حقیقی همان ایده ها هستند و موجودات این جهان مادی در واقع سایه ای از ایده ها محسوب می شوند.

ارسطو، جهان مُثُل افلاطون را منکر شد و ایده ها را درون ذهن انسان دانست. ایده ها به باور او، تصاویری بودند از موجودات همین جهان که در ذهن انسان نقش می بندند.بر این اساس، ایده در واقع همان تصویر ذهنی است، تصویری که منشأ آن موجودات واقعی این جهانی است و ذهن همچون یک دوربین عکاسی از آنها تصاویری را در خود ایجاد می کند.ذهن میتواند این تصاویر را با یکدیگر ترکیب کند و از ترکیب آنها اموری را بسازد که در جهان واقعی موجود نیستند. مثلا میتواند موجودی را تصور کند که اندامش شبیه اندام شیر و سرش همچون سر انسان است؛ هرچند این موجود در دنیای واقعی وجود ندارد، ولی اجزای آن را ذهن از جهان واقعی تصویر برداری کرده است.

به وضعیتی که قبلا از آن سخن گفتیم و فیلم Inception براساس آن ساخته شده، بازگردیم. افراد قادر بودند داخل رویای یکدیگر شوند و حتی درون آن تغییر ایجاد کنند. در یکی از صحنه های فیلم، آریادنی وارد رویای کاب میشود و تصور مکانی را که واقعیت دارد درون ذهن کاب ایجاد میکند. کاب در این صحنه به آریادنی میگوید، هیچ گاه در رویاپردازی از مکان های واقعی استفاده نکن، بلکه صرفا از جزئیات یک مکان واقعی استفاده کن و مکان های غیرواقعی را بساز، چون در غیراینصورت، تمایز واقعیت و خیال برایت ناممکن میشود.

 

ایده رویا بودن این جهان

مال، همسر کاب پس از اینکه با وی از رویایی طولانی و مشترک بیدار می شود، واقعیت این جهان را منکر می شود و باور دارد این جهان نیز یک رویاست و همچنان که در رویاهای عادی نیز فقط در صورت مرگ فرد در رویا او از خواب بیدار میشد، به نظر او باید او و شوهرش در این جهان خودکشی کنند تا از رویای این جهان رها و در جهان واقعی تر بیدار شوند.کاب شدیدا با این ایده مخالفت می کند و سعی دارد همسرش را منصرف کند، اما نهایتا موفق نمی شود و همسرش خودکشی می کند. کاب خود را در مرگ مال مقصر میداند چرا که اظهار می کند خودش(یعنی کاب) بوده که ایده واقعی نبودن جهان را در یک رویا و با نفوذ به ذهن مال، در ذهن او ایجاد کرده است.

فیلم در اینجا زیرکانه و بدون صراحت، یک ایده دینی و فلسفی را از زبان شخصیت های فیلم روایت می کند: ایده وجود جهانی دیگر ورای این جهان که در زبان ادیان به مثابه جهان اخروی شناخته می شود و در مرتبه ای والاتر از این جهان و وسیع تر از این جهان است، به نحوی که این جهان در مقابل عالم آخرت همچون رویایی بیش نیست. در حدیثی آمده که «انسانها خوابند. هنگامی که مردند، بیدار میشوند.»1 ابن عربی که او را پدر عرفان اسلامی می دانند نیز این جهان را یک رویا و از جنس خیال می داند.به نظر او موجودات این جهان، نمادهایی نیازمند تعبیر هستند(همچون چیزهایی که ما در خواب می بینیم و آنها را نماد می دانیم و تعبیر خواب در واقع پیدا کردن معانی این نمادهاست). اسقف بارکلی، فیلسوف شهیر مسیحی نیز واقعیت مادی این جهان را منکر شد2 و اظهار داشت آنچه وجود دارد عبارت است از اولا ادراکات ما (یعنی تصورات و ایده هایی که در ذهن داریم) و ثانیا ادراک کننده(که ذهن ماست). بنابراین نه اجسام مادی و نه بدن ما وجود خارجی ندارند. اینها همگی تصورات و ایده هایی درون ذهن ما هستند.بارکلی در پاسخ به این سوال که اگر چنین است که اشیای مادی صرفا تصورات ذهنی ماست، پس چرا ما همگی اشیای یکسانی را می بینیم؟ اظهار کرد که خداوند درون ذهن ما این تصاویر و ایده ها را به شکل یکسان نهاده(یا به بیانی الهام کرده) است. در واقع جهان، ادراکی است که ما از سوی خداوند به شکل یکسان دریافت می کنیم و خداوند خود نیز همچون یک ادراک کننده است، البته ادراک کنندهای با قدرت مطلق و توانایی ادراک را او به ما عطا کرده است. بارکلی بر این اساس قصد داشت از آموزه های دینی چون وجود خدا، وجود روح و جهان آخرت دفاع کند.

بنابراین، براساس ادیان آخرت باور و همچنین اندیشه های فلسفی افلاطونی، این جهان در مقابل جهان آخرت (به تعبیر ادیان) و جهان مثل(به تعبیر فلسفی) چندان واقعیت ندارد و جهان واقعی همان جهان آخرت در ادیان یا جهان عقول یا مثل در فلسفه است.

ما می توانیم دو موضع گیری را در بین شخصیتهای فیلم Inception نسبت به این ایده دینی و فلسفی ببینیم. یکی موضع مال(همسر کاب) و دیگری موضع کاب. موضع مال، موضعی آخرت باور(و آن هم از نوع دنیا گزیر آن) است. او آنقدر به جهانی دیگر در پس این جهان و رویایی بودن ها باور دارد که زندگی در این جهان برایش میسر نیست. او این جهان و زندگی درون آن را طرد می کند. در مقابل او، کاب قرار دارد که به زندگی درون این جهان می اندیشد و به آن آری می گوید.(در آخرین صحنه فیلم، آری گویی کاب به زندگی و اغماض او برمسائل متافیزیکیای چون واقعیت و خیال مشهود است.) او این جهان را واقعی می پندارد و می پذیرد و ایده ای که همسرش از آن پیروی می کند را ساختگی می داند و معتقد است خود او این ایده را در ذهن همسرش ساخته است. موضع کاب در واقع یک دیدگاه نیچه ای در قبال ایده های دینی و متافیزیکی است. نیچه قائل بود که چنین ایده هایی ساخته خود انسان هستند؛ یعنی انسانها خود چنین ایده هایی را م یسازند.

موضع نهایی فیلم در قبال این مساله چیست؟ آیا این جهان تنها جهان واقعی است یا اینکه ما در این جهان نیز در حال رویا دیدن هستیم و پایان این رویا، مرگ ما در این جهان و ورود ما به جهانی دیگر است؟ به نظر می رسد فیلم در پایان پاسخی لا ادری گرایانه به این مساله میدهد و احتمال رویا بودن این جهان و وجود جهان اخروی را تصدیق می کند؛ یعنی در صحنه آخر که فرفره ای که دیکاپریو می چرخاند (فرفره ای که ایستادن آن نشانه این است که فرفره در جهانِ واقعی است و نه رویایی) همچنان به چرخش ادامه می دهد، هرچند به محض اینکه بیننده احساس میکند فرفره می خواهد از چرخیدن بازایستد، فیلم به پایان می رسد.

 

نفوذ به ذهن دیگران

از جمله نکات قابل تامل دیگر در فیلم، نفوذ به ذهن دیگران است.پیش از هر چیز باید به خاطر داشت که پذیرش امکان این ایده(نفوذ به ذهن دیگران، چه در خواب و چه در بیداری) از حیث فلسفی مستلزم پذیرش غیرمادی بودن ذهن است.توضیح اینکه در قبال چنین مساله ای که ذهن چیست و اینکه ذهن آیا از جنس مادی است(که در این صورت ذهن همان مغز است) یا اینکه ذهن دارای حقیقتی غیرمادی است که جنس آن، نه ماده بلکه روح است بین متفکران اختلاف وجود دارد. پذیرش نفوذ به ذهن دیگران و الهام به آنها(یعنی انتقال مطلبی به دیگران به شیوه ای غیر از شیوه تجربی و حسی) مستلزم این است که بپذیریم ذهن چیزی غیر از مغز مادی ماست (چرا که مسلما ماده مغز ما به درون ماده مغز دیگران نفوذ نمیکند).

اما در اینجا یک نکته وجود دارد و آن اینکه هر چند با پذیرش دیدگاه دینی درباره چیستی ذهن، نفوذ به ذهن دیگران از حیث نظری امکان پذیر می شود، ولی ادیان ابراهیمی عمدتا نظر مثبتی نسبت به این مطلب(اگر آن را امکان پذیر بدانند) ندارند و الهام به انسان صرفا از سوی مراتب عالی تر هستی (مثلا از سوی خداوند به انبیا که وحی نامیده می شود) مطلوب است و نه از سوی انسانها به یکدیگر.

 

پانوشت ها:

1ـ البته ایده رویا بودن جهان در نگرش اسلامی به معنای واهی بودن آن نیست، بلکه در سنجش و مقایسه این جهان در مقابل عالم آخرت و مشاهده حقایق عظیم تر در مقایسه با آنچه انسان در این عالم دیده است، مطرح می شود.

بنابر این در اندیشه اسلامی زندگی این جهان مذموم نیست، بلکه از این حیث که محلی برای آزمون الهی است، اصالت دارد.

2ـ مساله رویا بودن این جهان به عنوان یک احتمال، در شک دکارت (فیلسوف فرانسوی که در قرن 17 می زیست) نیز مطرح شد، ولی دکارت نگاه مثبتی به این فرضیه نداشت و آن را رد کرد، چرا که باور داشت اگر این جهان یک رویا باشد و واقعیت نداشته باشد ما انسان ها فریب بزرگی خورده ایم و این مطلب با عدل خداوند سازگار نیست. توضیح اینکه کم و بیش با شک دکارتی آشنا هستیم. دکارت برای رسیدن به معرفت یقینی در هر معرفتی که صددرصد یقینی نیست، شک کرد. او واقعیت عالم خارج و حتی صحت احکام منطقی و ریاضی را نیز مورد تردید قرار داد و یقینی ندانست، چرا که گفت شاید دیو پلیدی، با احاطه وجودیای که بر ما دارد، ما را فریب داده و ما پنداشته ایم که مثلا همیشه حاصل ضرب دو بر دو، چهار می شود. دکارت نهایتا به دو علم یقینی دست مییابد (و به وسیله این دو علم یقینی، شک خود را ابطال می کند): یک وجود خودش (من فکر می کنم، پس هستم) و دو، وجود خدا، چرا که خدا یعنی کامل ترین موجود و کامل ترین موجود حتما وجود دارد وگرنه او کامل ترین موجود نبود (یعنی در مفهوم کامل ترین موجود، تناقض درونی رخ می داد) و از آنجا که خداوند کامل ترین موجود است، کامل ترین صفات اخلاقی نیز دارد، پس خداوند عادل نیز است و اگر ما یک عمر کامل فکر کنیم جهان واقعیت دارد، ولی جهان واقعیت نداشته باشد، فریب بزرگی خورده ایم که با عدالت خداوند سازگار نیست، پس خداوند ضامن این است که ما دچار چنین فریب های بزرگی نشویم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...