پدیدهٔ عجیب: خودسوزی زمین

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

برای عکاسی رفته بودم. پدیده‌ی عجیب و خاصی بود! خاک خود به خود می‌سوخت و به اصلاح دچار خودسوزی شده بود. از نفت و گاز واین‌جور چیزها هم خبری نبود؛ خود خاک بود که می‌سوخت. برای اینکه هم عکسروز رو داشته باشم و هم شب رو، نزدیک به غروب حرکت کردم؛ جایی پشت شهرکصنعتی شیراز، منطقه‌ی سلطان آباد و به طور خاص روستای اسلاملو+

چند نفری دور آتشی که درست کرده بودن نشسته بودن و خودشون رو گرممی‌کردن. احوالی ازشون گرفتم و از ماجرای خاک و آتشی که گفته می‌شدپرسیدم. اشاره کردن به پشت سر خودشون؛ دود دیده می‌شد، اما آتشی در کارنبود. از علت ِ آتش پرسیدم که هر کدوم چیزی می‌گفتن. یکی می‌گفت گاز، یکیدیگه می‌گفت معلوم نشده، دیگری می‌گفت خاک منطقه باروتی ِ! البته در موردمدت سوختن منطقه هم با هم‌دیگه اتفاق نظر نداشتن. بیش‌تر بین یک تا چهارماه رو شنیدم. معلوم شد که آتش کم و بیش بوده، اما با سنگین شدن هوا درفصل سرما، دود در ارتفاع کم باقی می‌مونه و دودگرفتن منطقه به خصوص شب‌هااین یکی دو ماهه رو برای مردم روستا پررنگ‌تر کرده.

حرکت کردم به سمت منطقه‌ای که نزدیک هم بود. اولین نقطه‌ی مناسب برایعکاسی کمتر از پنجاه متر با اون چند نفر فاصله داشت. جایی بود که پیش‌ترسوخته بود و الان آتش و دودی نداشت. درخت خشکیده‌ای که روی زمین افتادهبود نظرم رو جلب کرد و به سمت‌ش رفتم. قدم اول و دوم رو برداشتم که قدمسوم ناگهان پام تا ساق رفت پایین! پا رو بلند کردم و بی‌اعتنا قدم بعدی روهم برداشتم. باز هم کمی پام در زمین فرو رفت؛ تعجب کردم که این چه وضعیاست! در همین حین صدای همون چند نفر رو –که معلوم بود داشتن من رومی‌پاییدن- شنیدم که فریاد می‌زدن: “نرو… نرو… برگرد… خطرناکه… برگرد…” ومن متعجب، از مسیر رفته برگشم؛ اما این‌بار با احتیاط.

برام توضیح دادن که زمین منطقه در اثر آتش پوک شده؛ ظاهر محکمی داره،اما زیر ِ اون خالیه و وقتی پا میذاری زیر پاهات خالی می‌شه و می‌کشهپایین! [من بعدتر این پایین کشیدن رو خودم هم دیدم] و البته خاک این‌جا بهدلیل اینکه قبلا سوخته بود و الان آتشی نداشت، سرد بود و کم‌خطر. جاهایدیگه خاک‌های زیرین بسیار داغ‌اند و آتشین. به محض فرو رفتن پا، پیش ازاینکه فرصت کنی پا رو بیرون بکشی در اثر حرارت بسیار زیاد پاها حتی تا حدکباب شدن خواهند سوخت! خطری بود که شکر خدا از بیخ گوشم گذشت. بعد از اینبود که یکی از اهالی که به منطقه و خطرات‌ش آشنا بود حاضر شد من روهم‌راهی کنه که از این بابت هم خوشحال شدم.

باور کردنی نبود! شیارهایی در زمین به‌وجود آمده بود و ترک‌هایی خورده،گاه به عمق نیم متر که از داخل آن دود خارج می‌شود. دودی بدون آتش که بویچوب سوخته می‌داد. دست که بالای آن می‌گرفتی داغ بود و مرطوب. دشتی بودهمه از دود؛ حتی بی‌آنکه شیاری باشد. وارد منطقه‌ی در حال سوختن نمی‌توانشد. فقط در مرز؛ آن هم با احتیاط بسیار.

یکی از شیارهایی که در زمین ایجاد شده و از آن دود خارج می‌شود!

دشتی که در حال سوختن است

هر جا که سوخته بود خاک ِ هموار، ناهموار شده بود. گُل‌گُل زمین فرونشسته بود! واقعا این خاک بود که می‌سوخت. نه رو، که زیر خاک می‌سوخت. حتیجاهایی خارهای خشکیده خود سالم بودند و زیر داشت می‌سوخت.

پوک شدن خاک در اثر سوختن لایه‌های زیرین و بلایی که سر ِ زمین آمده

مناطق در حال سوختن به شدت خطرناک‌اند؛ در کناره‌ها نیز بسیار احتیاط باید کرد

هوا رو به تاریکی که رفت در برخی شیارها می‌شد سرخی خاک را هم دید. بس عجیب بود؛ کوره‌ای بود در زیر زمین که داشت می‌سوخت.

در برخی از شیارهای ایجاد شده می‌شد سوختن کوره‌ی زیرزمینی را دید

همان شیار بالایی را از نمای نزدیک که ببینیم، کوره‌ی زیرزمینی بهتر دیده می‌شود

در مورد گذشته‌ی منطقه که تحقیق کردم دانستم باتلاقی بوده و نی‌هایمردابی در آن فراوان. در خشکسالی‌های این چند ساله سطح آب چند متری فرونشسته و منطقه خشک شده. باقی مانده‌ی ریشه‌ی گیاهان از یک سو، گاز متانایجاد شده هم از سوی دیگر؛ یک آتش روی خاک که ایجاد شود خودش را تا بهاعماق می‌کشاند و می‌سوزاند. سوختنی که گاه تا عمق سه متری زمین ادامهدارد. پوکی ِ خاک ِ آب از دست داده و شیارهای ایجاد شده و ساقه‌های نی‌هانیز شده‌اند راه‌های هواخور ِ این آتش. و حالا چند میلیاردی هزینه لازماست تا بتوان آتش این دشت ِ خشکیده‌ی باران ندیده را مهار کرد؛ دشتی کهخودسوزی می‌کند و دود و خاک ِ مُرده تحویل مردمان منطقه می‌دهد.

خودسوزی زمین اطراف روستای اسلاملو در منطقه سلطان‌آباد شیراز – این خاک است که می‌سوزد

یک تکه کاغذ را در محل خروجی گازهای داغ گرفت، فوراً بدون شعله سوخت و قهوه‌ای شد

برای مهار این آتش ِ زیرزمینی خندقی حفر کرده‌اند و داخل آن را آب ریخته‌اند؛ مؤثر است!

آب ِ داخل خندق چنان گرم شده که از آن بخار بلند می‌شود

روستایی همراه من کنار یکی از حفره‌ها ایستاده بود که ناگهان زیر پایش خالی شد و او را پایین کشید

صبح روز بعد هم رفتم، آنچه شاید از همهبدتر بود، دودی بود که هر شب تا ساعتی بعد از صبح مثل یک مه ِ غلیظ تماممنطقه را می‌پوشاند و تنفس را مشکل می‌کرد!

روستای اسلاملو و خانه‌هایی که زیر لایه‌ای از دود غلیظ قرار گرفته‌اند

دودی که بوی چوب سوخته می‌دهد و منطقه را فرا گرفته

در همین روزها همه با تمام امکانات به جنگ آلودگی ِ هوای تهران می‌روند؛ کاش اسلاملو هم تهران بود

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...