معاد به طور عام

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

مقدمه:

ادیان از دیدگاه کلی به دو مجموعه تقسیم می‌شوند توحیدی و غیر توحیدی.

مجموعة ادیان توحیدی شامل یهودیت،مسیحیت،اسلام و زرتشت به سه اصل توحید،نبوت،و معاد قائلند.ولی ادیان غیر توحیدی هیچکدام از این سه اصل را قبول ندارند.آن ادیان بجای توحید از شرک،و بجای نبوت از حکمت و بجای معاد از تناسخ سخن می‌گویند.البته توحید مسیحیت با تثلیث و توحید زرتشت با ثنویت همراه است.و پیروان هر دو دین می کوشند تا به نوعی ثنویت و تثلیث خود را با اصل توحید هماهنگ سازند.یکی از مهمترین مباحث در ادیان مسئله معاد است.معاد کلمه عربی برگرفته از«عود»است به معنای بازگشتن و رستاخیز و دوباره برخواستن.باور به رستاخیز یکی از اصول دین اسلام است.ولی برخی معاد را تنها جسمانی میدانند و برخی روحانی و اصل معاد مورد قبول همه مسلمانان است و اختلاف تنها در این باب است.در سایر ادیان نیز چه توحیدی و چه غیر توحیدی بحث معاد به اشکال مختلف مطرح است.در این تحقیق به بررسی معاد از دیدگاه ادیان مختلف می پردازیم.واینکه سرنوشت انسان پس از مرگ در ادیان گوناگون چگونه ترسیم شده است.و آیا جهان دیگری پس از مرگ انتظار انسان را می‌کشد.

معاد از دیدگاه قرآن:

یک نظر اجمالى به آیات قرآن مجید نشان مى‏دهد که در میان مسائل عقیدتى هیچ مسأله‏اى در اسلام بعد از توحید به اهمیت مسأله معاد و اعتقاد به حیات بعد از مرگ، و حسابرسى اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجراى عدالت نیست.وجود حدود 1200 آیه درباره معاد در مجموع قرآن مجید که قریب به یک سوم آیات قرآن را تشکیل مى‏دهد، و اینکه تقریباً در تمام صفحات قرآن بدون استثنا، ذکرى از معاد به میان آمده، و این که بسیارى از سوره‏هاى اواخر قرآن به طور کامل، یا به طور عمده، درباره معاد و مقدمات و علائم و نتایج آن سخن مى‏گوید، شاهد گویاى این مدعى است.در جاى جاى قرآن مجید بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان دیگر آمده و تقریباً در 30 آیه دو موضوع را قرین هم قرار داده. و یؤمنون باللَّه و الیوم الاخر یا تعبیرى شبیه آن فرموده است و در بیش از 100 مورد اشاره به الیوم الاخرة یا الاخرة فرمود است. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا می دهیم:

1-«الله لا إله إلا هو لیجمعنکم الی یوم القیامة لا ریب فیه و من اصدق من الله حدیثا.» (سوره نساء، آیه 87).

2-«زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا قل بلی و ربی لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلک علی الله یسیر.» (سوره تغابن، آیه 7).

3-«و یستنبؤنک احق هو قل إی و ربی الله لحق و ما انتم بمعجزین.» (سوره یونس، آیه 53).

4-«و قال الذین کفروا لا تأتینا الساعة قل بلی و ربی لتأتینکم عالم الغیب.» (سوره سبأ، آیه 3).

5-«ربنا إنک جامع الناس لیوم لا ریب فیه ان الله لا یخلف المیعاد.» (سوره آل عمران، آیه 9)

در آیات فوق مسأله معاد و حیات پس از مرگ با تأکیدات فراوانی به صورتهای مختلف مطرح شده است، و همه بیانگر اهمیت خاصی است که قرآن برای این مسأله قائل است.برای مثال در نخستین آیه، سخن از اجتماع قطعی انسانها در آن روزی که هیچ شک و تردیدی در آن نیست به میان آمده می‌فرماید: «هیچ معبودی جز الله نیست، و به طور قطع همه شما را در روز قیامت که شک و تردیدی در آن راه ندارد جمع می‌کند» «الله لا اله إلا هو لیجمعنکم الی یوم القیامة لا ریب فیه».سپس برای تأکید بیشتر می افزاید: «چه کسی از خدا راستگوتر است»؟! «و من اصدق من الله حدیثا».وآیاتی هم در مورد منکرین معاد آمده. از جمله: «آگاه باشید کسانی که در قیامت تردید می‌کنند در گمراهی عمیقی هستند» «ألا إن الذین یمارون فی الساعة لفی ضلال بعید»(سوره شوری آیه 18.).با توجه به آیات بالا روشن می‌شود که معاد یکی از اصول اساسی و پایه های دین اسلام است.

 

معاد از دیدگاه زرتشت:

دین زرتشتی نیز مانند ادیان دیگر به فناناپذیری روح آدمی که با مرگ جسمانی نابود نمی‌شود باور دارد. بنابراین، دین زرتشتی دارای مبحث آخرت شناسی بسیار زنده و جذابی است. این آخرت شناسی کاملاً با ایمان کامل بشر همخوانی دارد. انسان پس از مرگ چنان زندگی مبنی بر آزادی خواهد داشت داشت که با اعمال درست یا نادرستی که در زندگی زمینی خود انجام داده است مطابقت داشته باشد. انسان درستکار در بهشت جای می‌گیرد که پر از چیزهای دلپذیر و زیباست و انسانهای بدکار به آتش دوزخ گرفتار می‌شوند که مکان رنج و آلام وحشتناک است. در دین زرتشتی با بسط جزئیات آخرت شناسی، اعتقاد بر این است که روح پس از مرگ جسمانی انسان به مدت سه روز با بدن می‌ماند و به اندیشه درباره اعمال خود می پردازد. روز چهارم از بدن جدا گشته و به مکان داوری سفر می‌کند. فرشته اعظم خداوند گزارش کاملی از همه اعمال انسان بر زمین نگاه می دارد و با استناد به گزارش او، خداوند کردار خوب یا بد روح را در ترازو می سنجد. آنانکه اعمال خوبشان بر اعمال بدشان سنگینی می‌کند به بهشت فرستاده می‌شوند و کسانی که اعمال بدشان بر اعمال خوبشان سنگینی می‌کند به جهنم فرستاده می‌شوند. اگر اعمال خوب و بد کم و بیش برابر باشند، روح به نوعی برزخ فرستاده می‌شود. روح برای رفتن به بهشت یا دوزخ باید از روی پلی به نام «چینرات» عبور کند. برای روحی که عازم بهشت است، عبور از آن پل بسیار راحت است. بعلاوه، دختران زیباروی که روح را تا بهشت همراهی می‌کنند به او خیر مقدم می‌گویند. اما روح شریر، تجربه ای کاملاً متفاوت خواهد داشت. برای او پل، باریک و عبور از آن مانند راه رفتن بر لبه شمشیر دشوار می‌شود، به علاوه خوکی پیر او را عذاب می‌دهد و سرانجام از پل به زیر افتاده و در اعماق دوزخ جای می‌گیرد. این آخرت شناسی به شدت مشابه آخرت شناسی یهودی و مسیحی است و البته شباهت آن به آخرت شناسی اسلامی نیز پنهان نیست. اما بر طبق دین زرتشتی تقدیر بهشت یا دوزخ برای ارواح ابدی نیست. ارواح بر حسب اعمال خویش تنها تا زمانی که عالم به هدف نهائی خود برسد، در بهشت یا دوزخ به سر می‌برند. در زمانی معین در آینده، دنیا به پایان نهائی خود می رسد. در لحظه پایان جهان، اهورامزدا به هدف نهائی خود که محو ونابودی هرگونه اثری از شر بر روی زمین و برقراری حکومت خیر کامل ذر سراسر آن است دست یافته است. در آن لحظه ارواح، از دوزخ بیرون آورده شده و از گناهان خود پاک می‌شوند و پس از تطهیر به ارواح درستکار پیوسته و دور جدیدی روی زمین آغاز خواهد شد که در آن هیچگونه شر و رنجی وجود نخواهد داشت. در آن عالم تمام ارواح بی آنکه پیر شوند یا فساد پذیرند تا ابد باقی خواهند ماند و تنها خیر و نیکی وجود خواهد داشت و اثری از شر و و بدی نخواهدبود.

 

سرنوشت نهائی بشر:

در آخرت شناسی زرتشتی، انسان در زندگی بعدی خود دقیقاً بر حسب کردارهایش جایی برای شاد بودن یا رنج بردن می‌یابد. هیچ قدرتی نمی‌تواند او را از عواقب اعمال رهایی دهد. در این جا به نظر می رسد دین زرتشتی به چیزی شبیه قانون «کارما»ی هندو، اما بدون باور به «سامسارا»ی وابسته به آن معتقد است. قانون کیفر اعمال دقیقاً در طرح مودنظر اهورامزدا اجرا می‌شود. بنابراین سرنوشت آدمی که شامل زندگی در بهشت یا در دوزخ است به نظر می رسد بر حسب اعمال اوست: «دروغ مجازات طولانی به دنبال می آورد. و حقیقت به زندگی برتر و کاملتر منتهی می‌شود.»

همچنین بر طبق این دین تقریر بهشت و دوزخ، سرنوشت نهائی آدمی نیست. انسان برای همیشه محکوم به عذاب برزخ نیست. مفهوم سرنوشت نهایی بشر آکنده از خوشبینی زایدالوصفی است. حتی گناهکاران در نهایت، فرصت خواهند داشت عضو دنیای پر از خیر، شادی و سعادت باشند. رنج و عذاب دوزخ موقتی است. این عذاب ممکن است بسیار طولانی باشد، اما ابدی نیست. بنابراین دین زرتشتی در تحلیل نهائی به همه پیروان خود نوید رهایی و زندگی بسیار خوش و عالی می‌دهد. سرنوشت نهائی بشر قطعاً نیک و عالی خواهد بود، زیرا اهورامزدا اساساً از سرشتی نیک برخوردار است، اما بر عهده خود انسان است که آیا دوست دارد در دستیابی به سرنوشت نهایی شتاب بخشد یا با اعمال نادرست و گناه آلود خود آن را به تأخیر اندازد.

 

معاد از نگاه مسیحیت:

از آنجا که روح آدمی فناناپذیر است، مرگ پایان نهائی و کامل حیات انسان نیست. زندگی پس از مرگ هم وجود دارد که عناصر اصلی آن عبارتند از روز داوری، رستاخیز مردگان و انتقال افراد به بهشت یا دوزخ بر طبق اعمال نیک یا بد آنها بر روی زمین. بنابراین توصیف مسیحیت از زندگی پس از مرگ اساساً با تبیین یهودیت یا اسلام یا حتی دین زرتشتی تفاوت ندارد. اما جزئیات این مسأله یکسان نیست. چنانکه در جای خود گفته شده است هنگامی که جسم آدمی با مرگ نابود می‌شود، روح باقی می‌ماند و زمانی که عالم به پایان نهایی خود می رسد، رستاخیز مردگان روی می‌دهد. در این رستاخیز، ارواح تمام انسانها با بدنهای آنها متحد شده، افراد انسانی دوباره با تمام ویژگی های خود زنده می‌شوند. اینکه دقیقاً چه زمانی پایان دنیا و در پی آن رستاخیز مردگان فرا می رسد تنها برای خداوند معلوم است و به خواست و اراده او بستگی دارد؛ اما کتاب مقدس اشاره می‌کند که پایان نهائی با ظهور دوباره عیسی به عنوان داور اعمال همه انسان ها و تعلیم جهانی انجیل به وسیله او بعد از گرویدن کامل یهودیان به آیین مسیحیت و وقوع رویدادهای خارق العاده و غیرعادی در طبیعت روی می‌دهد. آخر دنیا، نشان دهنده فرا رسیدن روز نهائی داوری خواهد بود. در روز داوری همه ارواح با اجساد خود متحد شده، در برابر خداوند برای ارزیابی اعمالی که در طول زندگی زمینی شان انجام داده اند، حاضر می‌شوند. کسانی که اعمالشان بر طبق تعالیم عیسی بوده به بهشت و کسانی که بی تقوا و گناهکار بوده اند به دوزخ فرستاده می‌شوند. دوزخ مکان کیفر ابدی و جایگاه جدایی دائمی از خداوند است، در حالی که بهشت مکان یا وضع و حالت سعادت آمیز از طریق قرب و نزدیکی به اوست. مسیحیت در پاسخ به این سؤال که «چه چیزی در دوره میانی، یعنی در طی دوره میان مرگ فرد و روز داوری بر روح فرد عارض می‌شود و ارواح در طول این مدت کجا آرمیده اند؟» به دو نوع داوری معتقد است: داوری خاص و داوری عام. داوری عام، داوری نهائی است که در پایان جهان واقع می‌شود و درباره همه انسان ها صورت می‌گیرد. اما قبل از آن، داوری خاص وجود دارد، یعنی داوری در مورد فرد خاص که بلافاصله پس از مرگ جسمانی او انجام می‌گیرد. این تصور وجود دارد که اگر کسی در راه عشق به خدا و همنوعان خود بمیرد، از گناهان خود پاک شده، بی درنگ به بهشت می رسد و همچنین روح انسانی که زندگی گناه آلودی داشته و آن را در سرپیچی از خداوند به سر کرده، سریعاً به دوزخ فرستاده می‌شود. آن ارواحی که گرچه به گناه آلوده شده‌اند، اما خالصانه توبه و اظهار ندامت کرده‌اند، در ابتدا برای پاک شدن به برزخ و سپس به بهشت فرستاده می‌شوند. برزخ در مسیحیت زیستگاه ارواح کسانی است که به گناه آلوده بوده اند اما با توبه مرده اند و برای تطهیر در آنجا نگاه داشته می‌شوند تا شایستگی قرب خداوند را بیابند.

 

سرنوشت بشر:

«رستگاری»، «فناناپذیری»، «حیات ابدی» و «نجات» واژه هایی است که در مسیحیت اغلب برای اشاره به ماهیت سرنوشت نهائی بشر به کار می‌روند. بنابراین برای ادراک سرنوشت نهائی انسان، در واقع باید معنای یک به یک یا همه این واژه ها را ادراک کنیم. دو کلمه «رستگاری» و «نجات» بیشتر بار معنایی منفی دارند تا مثبت.

این دو کلمه به مفهوم خلاصی از چیزی یا آزاد بودن از چیزی هستند. دو کلمه دیگر، یعنی «حیات ابدی» و «فناناپذیری» بیشتر به حالتی مثبت اشاره دارند تا خلاصی از چیزی، اما مفهوم مسیحی سرنوشت نهائی را باید از تلفیق هر دو معنای مثبت و منفی درک کرد. سرنوشت نهائی انسان در خلاصی از وضعیت کنونی و رسیدن به مرتبه ای است که می‌توان آن را مرتبه زندگی ابدی یا فناناپذیر نامید. موقعیت کنونی، موقعیت ابتلاء به رنج و آلام است. این موقعیت عمدتاً از دوری و بیگانگی ما از خدا و هبوط به زمین به سبب کیفر خداوند برای عصیان و نافرمانی ناشی می‌شود. در مسیحیت همه این ها در هبوط آدم، یعنی نخستین انسان نماد یافته است. بنابراین رستگاری ما در خلاصی از رنج نهفته است. برای این کار انسان باید راه عیسی را دنبال کند. رهایی از رنج به یک معنا متضمن رهایی از دنیاست، زیرا به نشانه کیفر بود که خداوند، آدم و فرزندانش را برای رنج بردن به این جهان فرستاد. رستگاری حقیقی انسان، در احیای شأن و منزلت اولیه وی در اقامتگاه روحانی او در باغ «عدن» در جوار خداوند است.

در حقیقت زندگی ابدی در مسیحیت به معنای همنشینی ابدی با خداوند یا پیوستن با اوست. و معنای دیگر آن متضمن عضویت در ملکوت خداوند است. باور مسیحیان به بهشت و دوزخ، انسان را به پذیرش این نکته وامی دارد که ملکوت خداوند واقعاً در آسمان قرار دارد و قلمرویی ورای این عالم است. با وجود این الهیات مسیحی پروتستان، رهایی از دنیا را به عنوان عنصر ضروری زندگی ابدی تلقی نمی‌کند. به اعتقاد آنها، ملکوت خداوند در همین عالم تجلی خواهد نمود و لازم نیست از این جهان بگریزد. تنها به پیروی از عیسی نیاز است و زندگی ابدی روی خود زمین نمایان خواهد شد.... با دستیابی به زندگی ابدی، انسان کمال روحانی آغازین خویش را باز می‌یابد، با این همه بشر همواره محدود باقی می‌ماند، اما از همه رنجها و گناهان آزاد و از شادی و آرامش کامل در جوار خداوند بهره مند خواهد شد و این را زندگی ابدی یا فناناپذیر می نامند؛ اما باید متوجه بود که دستیابی به این موهبت هدیه ای جادویی نیست که همه در آن به یکسان سهیم باشند، بلکه جایزه ای است که با کوشش های اخلاقی خود انسان به دست می‌آید. این درست است که از دیدگاه بشر، زندگی ابدی را هر کسی می‌تواند تنها با عشق خالصانه خداوند، و همنوعان خویش به دست آورد، اما در نهایت این امر، ثمره لطف الهی است و بدون آن رستگاری هرگز ممکن نیست. البته این لطف با کوشش های فردی حاصل می‌شود و ارزان به دست نمی‌آید و از این رو برای نیل به رستگاری کوشش و مجاهده امری است ضروری و حتمی.

 

معاد از دیدگاه یهودیت:

به نظر نمی رسد که اندیشه های یهود درباره زندگی پس از مرگ چندان روشن باشد، با وجود این، یهودیت آخرت شناسی خاص خود را دارد و بر اساس آن به نظر نمی رسد که زندگی پس از مرگ جسمانی به پایان می رسد. یهودیت معتقد به رستاخیز مردگان و جهان آخرت است که ارواح برخاسته از گور، در آن سهیم خواهند بود. اما با وجود این عقیده دیگری در یهود وجود دارد که بر طبق آن به نظر می رسد امتیاز برخاستن از گور و زندگی پس از مرگ فقط باید از آن درستکاران باشد و شریران باید برای همیشه با مرگ جسمانی خود نابود شوند (بلاشک این از موارد تحریف یافته آموزه های موسی علیه السلام است)، همانگونه که موسی بن میمون، متفکر بزرگ یهودی می‌گوید: «عمل نیکی که برای درستکار ذخیره می‌شود، زندگی پس از مرگ او را در عالم بعدی تشکیل می‌دهد، حیاتی که مرگی همراه آن نیست و جهان خیری که شری در آن وجود ندارد... مجازات افراد شریر آن است که آنان شایسته چنین حیاتی نخواهند بود، بلکه کاملاً با مرگ خود از بین می‌روند، کسی که استحقاق چنین حیاتی را نداشته باشد وجود مرده ای است که هرگز زندگی نخواهد کرد بلکه به دلیل شرارت خود همانند حیوانات از حیات دیگر محروم و نابود خواهد شد.در این دیدگاه جهان آینده در زندگی پس از مرگ جهانی است که فقط برای نیکان و پرهیزگاران در نظر گرفته شده است که در آنجا آنان اجازه خواهند یافت برای همیشه در قرب خداوند و فرشتگان در شادی و نعمت زندگی کنند که کم و بیش مانند زندگی در بهشت است. بنابراین به نظر نمی رسد که هیچ گونه تصوری از جهنم در این دیدگاه وجود داشته باشد. بدکاران برای همیشه بامرگ خود نابود می‌شوند. در واقع به نظر نمی رسد که در خود کتاب مقدس هیچ گونه تصور روشنی از جهنم و بهشت وجود داشته باشد، بلکه این تصور مربوط به تحولی است که بعدها رخ داده است. همانطور که «هرتزبرگ» در کتاب خود «یهودیت» می‌گوید: «در کتاب مقدس پهنه زندگی انسان همین دنیاست. هیچگونه نظریه ای درباره بهشت و دوزخ وجود ندارد و تنها ایده در حال رشدی از رستاخیز نهایی مردگان در آخر زمان درآن وجود دارد. نظریه رستاخیز در دوران بعد از کتاب مقدس مطرح شد و دیدگاه هنجار، به دیدگاهی تبدیل شد که فریسیان به آن اعتقاد داشتند مبنی بر اینکه رستاخیز مردگان تحقق خواهد یافت در نتیجه اندیشه داوری درباره فرد در زندگی پس از مرگ بعد از برخاستن از قبر، و انتقال به بهشت یا دوزخ نضج گرفت. مطلب پیش به خوبی نشان می‌دهد که تصور بهشت یا دوزخ در دین یهودی تا حدی مربوط به تحولی متأخر می‌شود. به هر حال دین یهود آنگونه که آن را می شناسیم به نظر می رسد که باورهای قاطع به اموری مانند روز داوری نهایی، رستاخیز مردگان و بهشت و جهنم دارد و به نظر می رسد که اینها ایمان کلی همةهودیان باشد. «سعدیا» در قرن نهم میلادی اظهار داشت که اصل اعتقادی رستاخیز را تمام یهودیان باور دارند و بیشتر آنان آن حادثه را، با آخرالزمان یکی می‌دانند.

او در کتاب «الامانات و الاعتقادات» می‌نویسد: « نویسنده این کتاب اعلام می‌کند که تا آنجا که به اصل اعتقادی رستاخیز مردگان مربوط می‌شود – که سرور ما از وقوعش در آن دنیا به ما خبر داده تا اعمال مجازات را میسر گرداند – موضوعی است که امت ما درباره آن کاملاً اتفاق نظر دارند. در نتیجه ما هیچ یهودی را نمی شناسیم که با این عقیده مخالف باشد.» نویسنده در همان کتاب در جای دیگر می‌گوید: «خداوند همچنین ما را مطلع کرده که در طول اقامت موقت ما در این عالم عمل، گزارشی از اعمال هر کس را نگاه می دارد. لیکن او جزای آن اعمال را برای عالم دیگر نگاه داشته که عالم جزاست، آن عالم دیگر را او به وجود خواهد آورد؛ زمانی که تمام موجودات ذی شعور که حکمت او آفرینش آنها را مقدر فرموده به کمال خود برسند. در آنجا او از همه انسانها بر طبق اعمالشان بازخواست خواهدکرد. این نقل قول به خوبی نشان می‌دهد که دین یهود به روز داوری نهایی اعتقاد دارد، روزی که خداوند به اعمال نیک و بد همه رسیدگی خواهد کرد و همه بر طبق آن مجازات و کیفر خواهند یافت. اشاره روشنی از عقیده به بهشت و دوزخ در کلمات «ربی یوحنان بن زکائی» خطاب به ملاقات کنندگانش به هنگام بیماری، وجود دارد. وقتی آنان به ملاقات ربی بیمار آمدند، او شروع به گریه کرد، در آن وقت ملاقات کنندگان پرسیدند چرا مرد حکیمی مانند او گریه می‌کند؟او جواب داد: «اگر در مقابل پادشاهی از نوع انسان حاضر می شدم می گریستم، حتی اگر خشم او، در صورتی که از من خشمگین بود، دائمی نبود؛ اگرچه زندان او – در صورتی که مرا زندانی می‌کرد – تا ابد مرا در خود نگاه نمی داشت؛ اگرچه نمی‌توانست مرا به مرگ ابدی محکوم کند و اگرچه می‌توانستم با سخنان خود و دادن رشوه به او خشم او را فرو نشانم؛ و حالا در پیشگاه شاه شاهان حاضر می شوم، آن قدوس سبوح که حیات و بقا ابدی دارد. اگر او از من عصبانی است، خشم او ابدی است. اگر مرا زندانی کند، زندانش ابدی است. او می‌تواند مرا به مرگ ابدی محکوم کند و من نمی‌توانم خشم او را نه با سخنان خود و نه با رشوه دادن به او فرو نشانم. بعلاوه، دو راه پیش پای من است، یک راه به باغ عدن و یک راه به جهنم. و نمی دانم به کدامین راه هدایت می شوم. در این صورت آیا نباید بگریم؟» نظری در دین یهود وجود دارد که طبق آن دوره ای که افراد شریر در جهنم می مانند تنها دوازده ماه طول می‌کشد. بنابراین ایمان دین یهود به موضوعات آخرت شناسی خیلی روشن و واضح نیست، با این همه از آنچه تاکنون مشاهده کردیم، می‌توان استنباط کرد که دست کم در دوره بعد از کتاب مقدس، آخرت شناسی یهود معمولاً ایمان به روز داوری، رستاخیز مردگان، سنجش اعمال انسانها به دست خداوند و فرستادن آنان به بهشت یا جهنم بر طبق میزان یا ترازوی اعمال نیک است. اما افزون بر این به نظر می رسد که دیدگاه دیگری نیز در دین یهود درباره زندگی پس از مرگ وجود دارد و آن این است که پس از زنده کردن تمام مردگان در روز جزاء خدا همه آنها را جز شمار اندکی که به دیگران صدمه زده اند، شفا می بخشد. با وجود این روشن نیست که منظور از شفا در اینجا چیست؟ شاید منظور از آن برطرف کردن نقص ها، کاستیها یا امراضی است که فرد در طول زندگی اش داشته است. انسانی که با تمام نقص ها و بیماریهایی که در این عالم داشته، به فرمان خدا عمل کرده، هنگامی که پس از مرگ، حیات دوباره می‌یابد، بلافاصله پس از رستاخیز، خداوند بیماریهایش را شفا می‌دهد. فقط گروه اندکی که بسیار ناصالح بوده اند از این لطف و رحمت محروم می ماننداما روشن نیست که آیا شفا دادن، آمرزش را هم شامل می‌شود یا نه؟ اگر این طور باشد آن گاه مهم اینکه کیفر و مجازات، در ایمان یهود به چه معناست، دشوار خواهد شد و اگر نه، در این صورت انسان قادر نخواهد بود مدلول های کامل مفهوم شفابخشی خداوند را یابد.                                                                                    

 

سرنوشت بشر:

در مجموع از تصویر کلی آخرت شناسی یهود می‌توان استنباط کرد که سرنوشت نهایی بشر این است که در بهشت سکونت گزیند که در آنجا تا ابد در شادی و سرور کامل با خداوند و فرشتگانش به سر خواهد برد. در این زندگانی نهایی که درستکاران به آن دست می‌یابند، نه جسم انسانی وجود دارد و نه هیچ کارکرد جسمانی. موجودات انسانی در آنجا به صورت های روحانی محض خود در صلح و آرامش و آسودگی کامل زندگی می‌کنند. خداوند، وجودی روحانی است و هر انسانی، بارقه ای الهی در کنه روح خود دارد و در زندگی اش در بهشت تا ابد به شکل روحانی محض زندگی می‌کند. بهشت تنها شامل جمعی از ارواح است. این ارواح در آنجا به صورت ابدی و مداوم در جوار خداوند به سر می‌برند.                                

ابن میمون در این باره می‌گوید: «در دنیای آینده هیچ چیزی که به بدن مربوط باشد مانند نشستن، ایستادن، خوابیدن، مرگ، غم و شادی، و غیره اتفاق نمی افتد. از این روی حکیمان اولیه می گفتند: نه خوردن و نه آشامیدن در جهان آینده وجود دارد و نه آمیزش جنسی، اما انسانهای پرهیزگار با تاجهایی بر سر نشسته اند و از درخشندگی «شخینا» (نوری که از یهوه در بهشت تجلی می‌کند.) لذت می‌برند. روشن است که در آنجا هیچ بدنی وجود ندارد، زیرا در آنجا نه خوردن وجود دارد و نه نوشیدن؛ و گفته حکیمان که «درستکاران در آنجا می نشینند» تمثیل است، درستکاران در آنجا نه کار می‌کنند و نه استراحت. این گفته که تاج هایشان بر سرشان است به این معنی است که دانشی را که آنان دارا بودند و به واسطه آن به دیدار جهان آخرت نایل شدند در آنجا با آنان همراه است و این دانش همان تاج آنها است.                                          

اما گناهکاران در زندگی زمینی خود مستوجب تحمل عذاب الهی می‌گردند، آنانی که احکام تورات و فرمانها را رعایت نکرده‌اند به دوزخ فرستاده می‌شوند. اما باز هم، همان طور که قبلاً بیان شد، روشن نیست که آیا عذاب جهنم ابدیه یا موقت؟ گاهی به نظر می رسد که مانند دین زرتشتی، دین یهود نیز به زندگی نهایی توأم با سعادت برای همه معتقد است؛ این نظر گاه در این باور یهود تأیید می‌شود که می‌گویند روزی مسیح علیه السلام به زمین خواهد آمد که عالم به عالم واحدی تبدیل خواهد شد که در آن فقط درستکاری و خیر وجود خواهد داشت. مسیحیان، عیسی را همان مسیحای نجات بخش می خوانند اما یهودیان چنین باوری ندارند و هنوز منتظر ظهور مسیحای نجات بخش هستند که قوم بنی اسرائیل را از تمام محدودیت ها و مشکلات و آلامش نجات می‌دهد.

 

معاد از نگاه هندوئیسم:

دین هندوئی، مانند تمام ادیان دیگر معتقد است که زندگی بشر با مرگ جسمانی اش تمام نمی‌شود. روح فناناپذیر بشر حتی بعد از مرگ جسمانی او نیز به حیات خود ادامه می‌دهد. اما پس از مرگ بدن چه اتفاقی برای روح می افتد؟ روح پس از مرگ جسمانی به چه شکلی یا حالتی پایدار می‌ماند؟ هندوئیسم پاسخی برای این پرسشها دارد که با پاسخ ادیان سامی بسیار متفاوت است. هندوئیسم در این مورد داستانی دارد که کاملاً آنرا از ادیان سامی متمایز می گرداند. این داستان درباره تناسخ یا تولد دوباره است. بر طبق ایمان هندو، روح پس از مرگ بدن کنونی بر حسب اعمال گذشته خود، به بدن جدید دیگری وارد می‌شود. روح برای تولد مجدد از بدن قدیمی به بدن تازه انتقال می‌یابد.

عبارت معروف «گیتا» در این باره چنین است: «درست همانطور که آدمی جامه های کهنه خود را بیرون می آورد و جامه تازه ای بر تن می‌کند، ارواح تجسد یافته نیز بدن های کهنه را به دور افکنده و بدنهای جدیدی می‌یابند».

این نظریه تولد دوباره، واقعاً از ویژگی های بسیار مهم دین هندویی است.زنژ آن را وجه مشخصه دین هندویی می‌داند و می‌گوید: «آنچه دقیقاً دین هندویی و دین بودایی منشعب از آن را از ادیان سامی متمایز می‌کند، پذیرش بی چون و چرای نظریه تولد مجدد، تجسد دوباره و تناسخ ارواح است.

مفهوم تولد دوباره، در دین هندویی اساساً با عقیده به «کارما» پیوند تنگاتنگ دارد. اعتقاد به «کارما» به این معناست که هر کس هر چه می کارد همان را درو می‌کند. در واقع هر کس باید نتایج آنچه را عمل می‌کند ببیند. هیچ عملی به هدر نمی رود و بدون جواب نمی‌ماند، بلکه ثمره خود را دیر یا زود به بار می آورد و عامل آن باید بدون تردید، آن را درو کند. اگر کسی نتایج اعمال خود را در این زندگی به دست نیاورد، باید در زندگی پس از مرگ منتظر نتایج اعمال خود باشد.

بنابراین تولد مجدد نتیجه اعمال زندگی گذشته فرد است، نتایجی که در آن زندگی قادر به تحمل آنها نبوده است. تا زمانی که فرد ثمرات اعمال خود را به تمامی دریافت نکرده باشد، باید در زنجیره بی وقفه تولد و تولد دوباره اسیر باشد. کارماها، سمسکاراهایی را به وجود می آورند که موجب می‌شوند روح تولد دوباره بیابد. روح همراه با همه سمسکاراها و کارماهای گذشته خود به بدن دیگری وارد می‌شود. چگونگی تولد مجدد مشروط به ماهیت اعمالی است که شخص در زندگی گذشته خود انجام داده است. تبیین زندگی خویش یا ناخوشی که فرد در حیات کنونی خود از آن برخوردار است باید بر اساس اعمال خوب یا بدی استوار باشد که او در زندگی پیشین خود انجام داده است. فقط نیشکاما کارما (فعلی که بدون دلبستگی انجام شده) سمسکارا، تولید نمی‌کند و بنابراین عامل این افعال ناچار نیست دوباره تولد یابد. او به «موکشایار»هایی دست می‌یابد که مرتبه روحانی کمال محض است. تمام اعمالی که با دلبستگی انجام شود، سبب حلول روح از بدنی به بدن دیگر می‌شود و این زنجیره تا زمانی که فرد درگیر چنین اعمالی است، ادامه می‌یابد. تنها زمانی که آدمی ثمرات چنین «کارما»هایی را به طور کامل به دست آورد، آنوقت از زنجیره تولد و تولد مجدد آزاد می‌شود و به رهایی نهایی دست می‌یابد.با این همه، به ندرت می‌توان اثری از عقیده به تولد مجدد را در «وداها» یافت. به نظر می‌آید که «وداها» عقیده به بهشت و دوزخ را می پذیرند، اما عقیده به تناسخ را قبول ندارند. تنها زمانی که به او «اوپانیشادها» می رسیم به این نظریه تولد دوباره برمی خوریم که بعدها نقشی بسیار محوری در دین هندوئی بازی می‌کند. وداها، معتقدند که انسان در نتیجه اعمال نیک یا بدی که در زندگی زمینی انجام داده به بهشت یا دوزخ می رود. اگرچه مطالب اندکی درباره عذاب های دوزخ در وداها بیان شده، از بهشت و لذات آن سخن بسیار رفته است. لذت های بهشتی معمولاً به صورت مادی تصویر می‌شود. در آنجا روح، بدن ظریف تر و جدیدی پیدا کرده و از تمام نقص ها مبرا می‌شود. غذاها و نوشیدنی های بهشتی برای خوردن و آشامیدن وجود دارد. شادی و شعف و فعالیتی بدون محدودیت، نسیم ملایم و لطیف و آب گوارا و جویهایی از شیر و غیره وجود دارد. همه چیز در آنجا فراوان است و هیچ چیز کمیاب نیست. در آنجا نه بیماری وجود دارد و نه پیری و نه نقص و عیبی. همه در آنجا در کمال سعادت و شادی به سر می‌برند.

عقیده به داوری نهایی پس از مرگ که ما آن را به طرز چشم گیری در ادیان سامی می یابیم، اولین بار در «برهمنه ها» آمده است. در آنجا اشاره می‌شود که اعمال بشر در ترازویی سنجیده می‌شوند و افراد به تناسب سنگینی اعمال نیک و یا بدشان پاداش داده یا مجازات می‌شوند. (برای مثال اگر عمل نیک بر بد فزونی یابد یا اعمال بد بر خوب) در حضور «یاما» (خدای سرزمین مردگان)مؤمنان از غیرمؤمنان جدا می‌شوند و افراد مؤمن به بهشت و گروه دوم به جهنم روانه می‌شوند. اصل اعتقاد تولد دوباره برای اولین بار در سنت هندوئی در «بریهدارآرانیاکااوپانیشاد»مطرح می‌شود، در آنجا سه گروه از هم تمیز داده می‌شوند – آنانکه به ازلیت «آتمن» اعتقاد دارند، کسانی که آئین قربانی و دایی را به نحو احسن انجام می دهند و کسانی که از هر دو طریقه سر باز می زنند، گروه اول از گردونه تولد و مرگ رهائی می‌یابند، گروه دوم دوباره به شکل انسان زاده می‌شوند و گروه سوم محکوم به زندگی به صورت حشرات و خزندگان می‌شوند.

از این رو از مرحله تألیف اوپانیشادها به بعد، آخرت شناسی هندوئی، عمدتاً شامل اعتقاد به حلول ارواح از بدنی به بدن دیگر است، اما در نظر هندوهای عوام، تصور بهشت و دوزخ نیز وجود دارد و به درستی معلوم نیست که چگونه هندوها عقیده به بهشت و دوزخ را به مفهوم تولد دوباره ربط می دهند

 

سرنوشت بشر از دیدگاه هندوئیسم:                  

مطابق دین هندوئی سرنوشت بشر به طور کلی همان رسیدن به «موکشا» است، اگرچه عقیده به بهشت و دوزخ به عنوان منزلگاه نهایی آدمی تماماً از آن حذف نمی‌شود. با رسیدن به «موکشا»، انسان از دور تولد و مرگ رهایی یافته و به مرتبه روحانی محض می رسد. «موکشا» به معنی رهایی یا آزادی است که در مقابل «بانرهان» یا اسارت قرار دارد. بردگی و اسارت همان زندانی بودن در چرخه دائمی تولد و مرگ است و بنابراین آزادی از این دور و تسلسل را رهایی می نامند. در جریان های مختلف سنت هندوئی به گونه ای یکسان و به روشنی معلوم نمی‌شود که انسان پس از رسیدن به «موکشا» واقعاً به چه مقامی دست می‌یابد و یا دقیقاً ماهیت «موکشا» چیست. غالباً گفته می‌شود که ماهیت یا مقام «موکشا» چنان است که نمی‌توان آن را به هیچ زبانی بیان کرد. «موکشا» در ذات خود از موقعیتی یگانه و منحصر به فرد برخوردار است و تنها از طریق تجربه مستقیم می‌توان آن را شناخت به هر حال تقریباً در همه نظام های تفکر هندوئی اعتقاد بر این است که «موکشا» نفیاً رهایی از هر گونه قید و بندی و اثباتاً نیل به مقام و مرتبه روحانی محض است که ورای محدودیت های زمان و مکان، و مرتبه صلح و آرامش کامل و طمأنینه قلبی است. «موکشا» نیل به زندگی روحانی، ابدی، فناناپذیر و آزاد است.                     .

می‌دانیم که بنا بر اعتقاد هندوها، هر فردی در کنه وجود خود از روحی برخوردار است که بسان بارقه ای الهی در اوست. روح بالقوه از تمام جهات کامل، و آزاد از هر نوع محدودیتی است. اینکه روح واقعیت و ماهیت الهی واقعی خود را از دست می‌دهد و مقید می‌شود، ناشی از جهل است؛ اما زمانی که رهایی از قیود دنیوی حاصل می‌شود، بار دیگر روح ماهیت حقیقی خود را درک کرده، به کمال ذاتی خویش نایل می‌شود، به عقیده برخی دست یابی به این کمال همانا رسیدن به عدم تناهی است. برای مثال «شانکارا» روح فردی را برابر با برهمن نامتناهی می‌داند، و بنابراین به نظر وی هنگامی که روح پس از آزادی به ماهیت واقعی خود دست یافت، در واقع به مرتبه نامتناهی آغازین خود می رسد. اما برخی دیگر نیز مانند «رامانوجا» معتقدند که در مقایسه با برهمن یا خدا، روح بشر همیشه محدود و متناهی خواهد بود و از این رو حتی بعد از آزادی نیز همانند خدا نامتناهی نمی‌باشد.البته از لحاظ کیفی به مرتبه ای مشابه خداوند می رسد، اما هرگز مثل و مانند او نمی‌شود. در تصور «رامانوجا» و «بهگودگیتا» از «موکشا» چیزی شبیه عقیده مسیحیان درباره اتحاد ازلی با خداوند می‌توان یافت. روح فردی پس از رهایی، از لحاظ طبیعت شبیه و مانند خداوند می‌شود و در قرب ابدی و اتحاد با او به سر می برد.

البته در دین هندویی، آزادی به معنای خلاصی از تمام قیود دنیوی و مخصوصاً رهایی از دایره تولد و مرگ است. اما لزوماً به معنای انقطاع بی درنگ از بدن جسمانی نیست. دین هندویی به همراه دین بودایی، معتقد به «جیوان – موکتی» یعنی آزادی از این زندگی است. لحظه ای که فرد هوای نفس را رها ساخت، یعنی از هرگونه جاذبه دنیایی (نیشکاما) خود را رهانید، حتی علیرغم حضورش با جسم مادی در این عالم، او به راستی به انسانی از عالم دیگر یعنی عالم روحانی مبدل و آزاد می‌شود. آزادی لزوماً به معنی رهایی از تن نیست. بلکه به معنی رهایی از امیال و هواهای نفس است. در این صورت انسان علیرغم حضورش در این دنیا، دیگر به این عالم تعلق ندارد. از این رو اگرچه در دین هندوئی در تحلیل نهایی، آزادی به معنای رهایی از قیود دنیا است، لزوماً رها کردن ناگهانی آن نیست. آنچه ضروری است عدم تعلق به این دنیاست. در دین هندوئی اسارت معلول جهل یا (اویدیا) و بنابراین به طور طبیعی، آزادی ثمره معرفت (جنانا) است. اگرچه در متن برخی نظام های هندویی، حتی این گفته که «موکشا» ثمره معرفت یا «جنانا» است، نادرست شناخته می‌شود. به عقیده آنها «جنانا» همان «موکشا» است، زیرا «موکشا» چیزی غیر ادراک ماهیت واقعی خود فرد نیست. به یک معنا انسان با دستیابی به «موکشا» چیز جدیدی به دست نمی آورد. او به سادگی مالک چیزی می‌شود که همیشه آن را داشته است. «موکشا» مانند یافتن گردنبندی است که بر گردن انسان بسته است. در هر صورت با از بین رفتن جهل و متعاقب آن کسب معرفت، آدمی به «موکشا» دست می‌یابد. با این همه در دین هندویی نقش اعمال اخلاقی و عشق و ایمان به خداوند در رسیدن به آزادی نادیده گرفته نمی‌شود، بلکه هندوئیسم به اهمیت و تأثیر تمام راههای سه گانه – جنانا (معرفت)، بهکتی (عشق به خدا) و کارما (اعمال اخلاقی) – در تحقق «موکشا» واقف است و به توصیه آنها می پردازد. کتاب مقدس و مشهور هندوئی، «بهگودگیتا» بارها بر نقش «نیشکاماکارما» در دستیابی به «موکشا» تأیید می‌کند و همچنین برای نیل به آزادی از اهمیت تسلیم بی چون و چرا به خداوند سخن می‌گوید. «رامانوجا»، فیض و رحمت خداوند را که تنها با عشق و ایمان به او به دست می‌آید، شرط لازم نیل به «موکشا» می‌داند. حتی «شانکارا» که «جنانا» را تنها راه نیل به «موکشا» می‌داند، اهمیت اعمال اخلاقی و عشق به خداوند و اخلاص را در این مورد نادیده نمی‌گیرد و حتی بر اهمیت آنها در هموار کردن راه «جنانا» تأکید می‌کند در اینجا در پرتو آنچه در مورد مفهوم اسارت و آزادی هندویی گفته شد، می‌توان به تقابل آشکار میان نگرش مسیحی و هندوئی پی برد. دین هندوئی، جهل را علت اسارت و معرفت را ابزار اصلی یا طریق نیل به آزادی می‌داند؛ اما در مسیحیت، معرفت (خوردن میوه درخت معرفت علی رغم اینکه خداوند آدم را از این کار منع کرده بود)، علت اصلی هبوط آدم است. اما این اختلاف خدشه ای بر تشابه ذاتی میان این دو دین وارد نمی‌کند. اینکه مسیحیت، معرفت را علت هبوط آدم می‌داند، به این معنا نیست که رستگاری بشر منوط است به بازگشت به حالت جهل. در اینجا نکته مهم تر، هبوط آدم یا اسارت اوست که در سرپیچی از اراده خداوند، نهفته است، تا خوردن میوه درخت معرفت. بنابراین رستگاری شامل خشنود ساختن خداوند و کسب لطف و رحمت او با انجام دادن اعمال اخلاقی مانند عشق و مهربانی و نیز تسلیم صادقانه به خدا است. در هندوئیسم نیز این طرق اخلاقی و مذهبی برای نیل به رستگاری توصیه می‌شوند، زیرا در اینجا اسارت در ذات خود، ناشی از توجه نکردن به ماهیت حقیقی خود به عنوان موجودی الهی و روحانی است. ایجاد شکافی غیرضروری و ناخواسته میان انسان و خدا، علت واقعی اسارت آدمی است و می‌توان آن را با معرفت واقعی به موجودات، با اعمال اخلاقی، با عشق و مهربانی و با نیایش و تسلیم به خداوند پرکرد.

 

معاد و حیات پس از مرگ در دین بودایی:

دین بودایی نیز مانند تمام ادیان دیگر معتقد است که زندگی آدمی با مرگ جسمانی پایان نمی پذیرد، و حتی پس از مرگ نیز سرنوشت دیگری دارد. اما آن سرنوشت چیست؟ به طور خلاصه بر طبق دین بودایی این سرنوشت؛ یا سرنوشت تولد دوباره یا «نیروانا» است. بنابراین آخرت شناسی بودایی کم و بیش شبیه آخرت شناسی هندویی است، البته به استثنای مفاهیم بهشت و دوزخ که ما گاهی آنها را با دین هندوئی مرتبط می نامیم. بر طبق دین بودایی و همچنین دین هندو، انسان پس از مرگ بدن کنونی خود، برحسب اعمال خود در زندگی با بدنی دیگر به حیات خود ادامه می‌دهد. اما فقط کسانی که اعمال را از روی دلبستگی انجام داده اند، باید با درآمدن به بدن دیگری دوباره متولد شوند. آنانی که اعملشان را بدون دلبستگی انجام می دهند، لازم نیست دوباره تولد یابند. آنان به «نیروانا» یعنی به مقام یا مرتبه ای از وجود که کاملا روحانی و آزاد از انواع رنج های زندگی جسمانی است، می رسند. طبق نظر بودا، هر عملی که کسی با حس دلبستگی انجام می‌دهد، نیرویی را به وجود می آورد که موجب تولد دوباره می‌شود، اما اعمالی که بدون دلبستگی و وابستگی انجام گیرند، مانند دانه های سرخ شده ای هستند که هیچ گونه گیاهی تولید نمی‌کنند. بنابراین ملاحظه می کنیم که آخرت شناسی بودایی بسیار ساده، صریح و روشن است. در آن هیچ اشاره ای به بهشت و جهنم وجود ندارد. همه چیز بسیار علمی و واقعی به نظر می‌آید. اعمالی که از روی دلبستگی انجام می‌شوند نیرویی بد به وجود می آورند که سبب می‌شود انسان زندگی دیگری بیابد تا نتایج عمل خود را ببیند. اگر انسان چنین عملی را انجام ندهد و زندگی نوع دوستانه ای را پیشه کند، از زنجیره تولد و تولد دوباره رها می‌گردد. از این رو زندگی پس از مرگ انسان عمیقا متأثر از نوعی قانون اخلاقی مستقل است. در دین بودایی خدایی وجود ندارد که درباره اعمال خوب و بد انسان قضاوت کند و پاداش یا جزای مناسب اعمال او را بدهد. اما علاوه بر همه این نکات، دین بودایی باید با مسأله ای بسیار مهم رو به رو شود، و آن این است که اگر روحی ثابت در بشر وجود نداشته باشد، چه کسی از یک بدن به بدن دیگر انتقال می‌یابد و به «نیروانا» می رسد. ما دیده ایم که دین بودایی نظریه عدم روح (آن آتماوادا) را در مقابل ما قرار می‌دهد که بر طبق آن آنچه را ما روح می نامیم، چیزی جز سیلان لحظات متغیر آگاهی نیست. اگر چنین باشد، مسأله تولد دوباره و رهایی چه می‌شود. چه کسی دوباره متولد می‌شود و چه کسی به نجات و رستگاری دست می‌یابد؟ هم چنین مسأله این نیست که شخص واحدی در زندگی آینده دوباره تولد یابد و به «نیروانا» نایل شود، زیرا در صورت فقدان جوهر روحی ثابت، نمی‌توان به هویت شخصی اعتقاد داشت یا از آن دفاع کرد. نظریه بودایی گذرا بودن امور به ما این اجازه را نمی‌دهد که حتی برای یک لحظه فکر کنیم که شخص واحدی همان شخص باقی خواهد بود. بنابراین اینکه بگوئیم انسان طبق اعمال خود در این زندگی، یا تولدی دوباره می‌یابد و یا رهایی پیدا می‌کند، چه معنایی دارد؟ از این رو به نظر می رسد که کل باور فرجام شناختی بودایی، غیرواقعی و بی اساس است. اما دین بودایی اجازه نمی‌دهد کل این موضوع پندار محض باقی بماند و توضیح متقاعدکننده ای در حمایت از عقلانیت باور به تولد دوباره و «نیروانیا» حتی در فقدان جوهر روحانی ثابت، ارائه می‌دهد. البته جوهر روحانی ثابتی وجود ندارد، فقط یک رشته آنات و لحظات متغیر آگاهی وجود دارد، اما این رشته ای بدون انقطاع است که در آن هر لحظه بعدی معلول لحظه قبلی و مشروط به آن است. بنابراین این رشته دارای نوعی استمرار و یا تداوم بلاانقطاع است. مانند شعله ای است که در شب می سوزد یا مانند رودخانه ای جاری است که هر لحظه بعدی، آب لحظه قبل را در خود ندارد، اما با وجود این در جریان گذرای آب، گونه ای تداوم بلاانقطاع وجود دارد. درست همانطور که هیچ رودخانه ای دقیقا نه همان رودخانه لحظه قبلی است و نه رودخانه ای کاملا متفاوت، همین طور شخصی که می میرد و دوباره متولد می‌شود، نه کاملا همان شخص است و نه مطلقا شخصی متفاوت.تغییر وجود دارد، اما تداوم نیز وجود دارد. آخرین لحظه اندیشه این زندگی، لحظه اندیشه نخست در زندگی بعدی را ایجاد می‌کند و این تداوم استمرار دارد. درست همانطور که شعله ای سوزان ممکن است قبل از خاموشی، شعله ای دیگر را روشن کند، به همین طریق آخرین لحظه آگاهی زندگی کنونی، سبب برانگیختن اولین لحظه آگاهی زندگی آینده می‌شود. بدین معنا زندگی بعدی چیزی جز تداوم همان رشته قبلی نیست و بنابراین تولد دوباره حتی بدون روحی ثابت و پایدار ممکن است. به همان طریق عقلانی بودن«نیروانا» را می‌توان توضیح داد. با درک این موضوع که اگرچه روح جریان لحظه های متغیر آگاهی است، در این جریان، لحظه قبلی آگاهی، لحظه بعدی آن را مشروط می‌کند و موجب برانگیختن آن می‌شود، و این جریان به مشکل استمراری بی وقفه ادامه می‌یابد، مسأله هویت شخصی خود به خود حل می‌شود. وقتی نظریه منشأ وابسته به خوبی درک شود، تمام پیچیدگی این راز نیز حل می‌شود. بر طبق دین بودایی سرنوشت نهایی بشر، «نیروانا» است که ماهیت آن در سومین حقیقت شریف بودا بیان شده است. زنجیره علیت است. اما «دوکا – نیرودها» همان «نیروانا» است. بنابراین نیروانا، توقف همه رنجهاست. نیروانا باز ایستادن دروازه زنجیره چرخه علت و معلول و چرخه تولد و مرگ و بنابراین پایان همه رنجهاست. اما نیروانا مقام سلبی محض است، یعنی مرتبه نفی همه رنجها؛ آیا نیروانا جنبه مثبت نیز دارد؟ یا به مرتبه حالتی مثبت از هستی می انجامد که در آنجا نه تنها چیزی انکار می‌شود بلکه چیزی مثبت نیز به دست می‌آید؟ این مسأله واقعا در دین بودایی محل بحث و اختلاف است. به نظر می رسد که پیروان «هینایانا» صرفا بر جنبه منفی نیروانا تأیید می‌کنند، اما به نظر نمی رسد که این مسأله حتی در پرتو تعالیم اصلی بودا صادق باشد. البته بودا در جواب سؤال ماهیت نیروانا سکوت اختیار می‌کرد، اما این سکوت لزوما به عدمی بودن نیروانا اشاره نمی‌کند، بلکه به سادگی اشاره می‌کند که نیروانا غیرقابل توصیف است. این در واقع موضوعی است که«شونیاوادیها» هنگامی که نیروانا را« شونیاتا » می خوانند بر آن تأکید می‌کنند. «شونیاتا» به معنای غیرقابل توصیف است، از این رو نیروانا قطعا مرتبه ای مثبت است، اگرچه معمولا به وصف درنمی‌آید. هنگامی که پادشاه ملیندای یونانی از ناگاسند راهب مشهور بودایی خواست تا ماهیت نیروانا را به او نشان دهد، راهب بودایی به او گفت که نیروانا به ژرفای اقیانوس و به بلندای کوه و به شیرینی عسل است. اما این توصیف صرفا برای این بود که به توصیف ناپذیری ماهیت نیروانا اشاره کند. نیروانا، آن گونه که عموما راهبان گوناگون بودایی و بودی

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...