فرضیاتی درباره سنت فرانسیس

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

شکل اول:

« پیرمردی رو فرض کنید که شهرت ناشی از رئیس یه فرقه مهم مذهبی بودن براش کافی نیست. میخاد هر طوری شده، حتی با تقلب، ایمان مردم رو قویتر کنه و به سمت فرقه خودش بکشونه. فکر میکنه اگه سر مردمو کلاه بذاره، سر وجدان خودش رو هم میتونه کلاه بذاره. یه مدتی رو در کوهستان میگذرونه تا اینکه یه روز یه میخ بر میداره، باهاش کف دستشو سوراخ میکنه و در حالی که دستش داره شدیدا خون ریزی میکنه، اون یکی دستش رو هم میزنه سوراخ میکنه. اما هنوز تموم نشده، پاها مونده. با دو دست مجروح میزنه یه پاشو سوراخ میکنه، بعد سر پای بعدیشم همین بلا رو میاره. اما نه کافی نیست، مردم باورشون نمیشه، با نیزه میزنه پهلوی خودشو هم زخمی میکنه و ... »

شکل دوم:

« این پیرمرد از جامعه دل میکنه و به تنهایی و آرامش کوهستان پناه میبره. هر روزشو به روزه و عبادت میگذرونه. مسیح رو پیغمبری میدونه که میخاد تمام وجودشو نثارش کنه. احساس میکنه وقتی اونو به صلیب میکشیدن و میخها رو تو تنش فرو میکردن، چه حالی داشته.

با این تصورات هر روز میخوابه و بیدار میشه. تا اینکه یک روز هنگامی که روزه اس، به حالت تمرکز عمیقی میره، تصویر مسیح رو جلو خودش مجسم میکنه، فکر میکنه که اون میخها، به پوست و تن خودش فرو میره. این تجسم اونقدر قویه که این سوزش و زخم واقعا به طور فیزیکی روی بدنش ظاهر میشه. »

شکل سوم:

« ... چیزی به نظرم نمیرسه. خودتون سعی کنید یه حالت منطقی تر و قابل قبول تر برای شکل سوم حدس بزنید...»

هدف ازایجاد این بحث بالابردن اطلاعات عمومی خوانندگان و وادار کردن اونا به کمی تفکر بود و بس. لزومی نمیبینم که بیشتر از این مطلبی در این مورد بنویسم. نتیجه گیری رو به عهده خودتون میذارم. خرافات و تقلبهای زیادی معمولا تو این موارد هست و بوجود میاد، اما امیدوارم این بحث تونسته باشه سر نخ رو برای مطالعات بیشتر بهتون بده تا بتونین اصل واقعیت رو پیدا کنید...

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...