بختک‌ چیست

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

بَخْتَک‌، موجودی‌ وهمى‌ و شبرو که‌ صورت‌ جسمانى‌ ندارد و همچون‌ سایه‌ یا شبح‌ شبها به‌ بستر آدمیزادگان‌ مى‌آید و خود را روی‌ خفتگان‌ مى‌افکند. خفتگان‌ در زیر گرانى‌ بختک‌ احساس‌ سنگینى‌ مى‌کنند و حالت‌ خفگى‌ به‌ آنان‌ دست‌ مى‌دهد. بختک‌ را مترادف‌ کابوس‌ ( برهان‌...، نیز داعى‌ الاسلام‌، ذیل‌ بخت‌؛ فیضى‌، ذیل‌ برخفج‌) و کابوس‌ را مظهر و نشانة بختک‌ گرفته‌اند.

ویژگیها: بختک‌ را دیوسِتَنْبه‌، یعنى‌ عفریته‌ (میدانى‌، 64)، یا مادینه‌ دیوی‌ (کوئن‌، به‌ شکلى‌ مهیب‌، و هنگامه‌ آفتى‌ ( غیاث‌...، ذیل‌ کابوس‌) ترسناک‌ و زیانبار تصور کرده‌اند که‌ پیکری‌ سیاه‌ و از قیر (میهن‌ دوست‌، 50) دارد. او را به‌سان‌ سیاهى‌ ( برهان‌، همانجا)، یا سایه‌ (اسدیان‌، 166)، و همچون‌ خرسى‌ ناپیدا (همایونى‌، 242) و بغچه‌ای‌ سیاه‌ و سنگین‌ ( ایرانیکا ) وصف‌ کرده‌اند و او را سایه‌، سیاهى‌ و بینى‌ گِلى‌ هم‌ مى‌نامند.

به‌ پندار عامه‌ بختک‌ صاحب‌ گنج‌ یا 7 گنج‌ است‌ که‌ آنها را در زمین‌ یا زیر رنگین‌ کمان‌ پنهان‌ کرده‌ است‌ (شهری‌، 4/537؛ میهن‌ دوست‌، همانجا؛ آیلرس‌، .(39 در فرهنگ‌ عامة برخى‌ از مناطق‌ ایران‌، بختک‌ گلوبندی‌ دارد که‌ آن‌ را بر درختى‌، یا میخى‌، یا ناودانى‌ مى‌آویزد و از چشم‌ خفتگان‌ پنهان‌ مى‌کند (همو، .(45

خاستگاه‌: بختک‌ را کنیز اسکندر و همسفر او به‌ ظلمات‌ در جست‌ و جوی‌ چشمة جاودانگى‌، یا آب‌ زندگانى‌ پنداشته‌اند. بنابر افسانه‌ای‌، اسکندر پس‌ از دست‌ یافتن‌ به‌ آب‌ حیات‌، مشکى‌ از آن‌ پر کرد و بر شاخة درختى‌ آویخت‌. کلاغى‌ مشک‌ را سوراخ‌ کرد. بختک‌ مُشتى‌ از آب‌ حیات‌ نوشید و بقیة آب‌ مشک‌ بر زمین‌ ریخت‌. اسکندر بینى‌ بختک‌ را به‌ سبب‌ خوردن‌ آب‌ حیات‌ برید. بختک‌ هم‌ از خاک‌ آغشته‌ با آب‌ زندگانى‌ یک‌ بینى‌ گلى‌ برای‌ خود ساخت‌ (هدایت‌، 175؛ نیز نک: آیلرس‌، 43 ؛ ماسه‌، .(II/366 از آن‌ پس‌، بختک‌ عمر جاودانه‌ یافت‌ و در میان‌ مردم‌ به‌ بینى‌ گلى‌ معروف‌ شد و این‌ باور به‌ وجود آمد که‌ بختک‌ از گرفتن‌ و کنده‌ شدن‌ بینیش‌ بیم‌ دارد (هدایت‌، همانجا).

در تاریخ‌ طبری‌، شاهنامة فردوسى‌ و اسکندرنامة نظامى‌ که‌ داستان‌ سفر اسکندر به‌ ظلمات‌ در آنها نقل‌ شده‌، سخنى‌ از کنیز او بختک‌ و همراهیش‌ با اسکندر و نوشیدن‌ آب‌ حیات‌ نرفته‌ است‌ (بلوکباشى‌، 1052).

بختک‌ در گویشها: از دیرباز، مردم‌ ایران‌ این‌ مادینه‌ دیو را مى‌شناخته‌اند و او را به‌ نامهای‌ گوناگون‌ مى‌خوانده‌اند. در لغت‌نامه‌های‌ فارسى‌ قدیم‌ به‌ شماری‌ از نامهای‌ گویشى‌ بختک‌ اشاره‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ صورتها از آن‌ شمارند: بخت‌، بَرخَفْج‌، خَفج‌، خُفْتَک‌، بَرفَنجَک‌، دَرْفَنْجَک‌ اِسْتَنبه‌ یا دیوسِتَنْبه‌، کَرَنجو، بوشاسْب‌ و سُکاچه‌ (نک: لغت‌ فرس‌، برهان‌، غیاث‌، داعى‌الاسلام‌، نیز لغت‌نامه‌...، ذیل‌ همین‌ کلمات‌).

واژة بوشاسب‌ که‌ در اوستا به‌ صورت‌ بوشیانْسْتا آمده‌، در اوستا ی‌نوین‌ نام‌ دیو مادینه‌ای‌ است‌ که‌ برای‌ آدمیزادگان‌ خواب‌ سنگین‌ و خواب‌آلودگى‌ و تنبلى‌ مى‌آورد. بنابر روایتى‌، بوشاسب‌ در پگاه‌ برخفتگان‌ فرود مى‌آید و آنان‌ را به‌ خواب‌ آغاز روز و تنبلى‌ وامى‌دارد و حالتى‌ از رخوت‌ و سستى‌ شبیه‌ مرگ‌ برای‌ آنان‌ مى‌آورد (نک: نیبرگ‌، 67، 108؛ پورداود، 2/204؛ بهزادی‌، 284). با توجه‌ به‌ ویژگیها و عملکرد بوشاسب‌، این‌ دیو را خلاف‌نظر برخى‌ (مثلاً معین‌، ذیل‌ کابوس‌) نمى‌توان‌ همان‌ بختک‌ و پدید آورندة کابوس‌ دانست‌.

چون‌ شب‌ و تاریکى‌ جولانگاه‌ بختک‌ است‌، در برخى‌ از گویشهای‌ ایرانى‌ او را به‌ شب‌ و سیاهى‌ یا شبح‌ نسبت‌ داده‌اند؛ مثلاً او را لرهای‌ خرم‌آباد شُوی‌ (ایزدپناه‌، 92)، مردم‌ لرستان‌ شُى‌ و مردم‌ ایلام‌ شَوه‌ (اسدیان‌، 166، حاشیه‌)، کُردها و خمینیها شَوَه‌ (مردوخ‌، 2/164؛ ایرانیکا )، اراکیها شِوْلى‌، و افغانها سیاهى‌ (همانجا؛ افغانى‌ نویس‌، 362) مى‌نامند. چون‌ بختک‌ در خواب‌ به‌ سراغ‌ خفتگان‌ مى‌آید، در برخى‌ از گویشها او را به‌ خفت‌ و خواب‌ نسبت‌ داده‌اند، مثلاً یزدیها او را خُفْتُک‌، مردم‌ راور کرمان‌ خُفْتو (افشار، 86؛ کرباسى‌، 1/149)، و مردم‌ سروستان‌ فارس‌ نیز خُفْتوک‌ (همایونى‌، 329)، و تفرشیها خُسِنَک‌، گالشیها و رشتیها فوخوس‌ و لنگرودیها فوقوس‌ (پاینده‌، 117) مى‌خوانند.

بیرجندیها غول‌ و بختک‌ را غیل‌ و قوُل‌ (صبوحى‌، 1/102)، و شوشتریها و رامهرمزیها کابوس‌ را تَپ‌ْ تَپو (نیرومند، 83؛ ایرانیکا ) مى‌نامند.روستاییان‌ جنوب‌ خراسان‌ بختک‌ را على‌ خونگى‌ (میهن‌ دوست‌، 50)، زابلیها نصرتک‌ (روحانى‌، 51)، و برخى‌ مردم‌ آن‌ را عبدالجنه‌ ( برهان‌، ذیل‌ سُکاچه‌؛ غیاث‌، ذیل‌ عبدالجنه‌)، و اصفهانیها بینى‌ گِلى‌ (کلباسى‌، 128) مى‌نامند.

همسانها: از دوران‌ کهن‌، مردم‌ جهان‌ به‌ دیوانى‌ کم‌ و بیش‌ شبیه‌ بختک‌ باور داشته‌اند. یکى‌ از این‌ دیوها در فرهنگ‌ دیوشناسى‌ بابِلى‌ اَلو بود. بابلیها الو را روح‌ یا شبحى‌ شریر و نفرت‌انگیز مى‌پنداشتند که‌ همچون‌ بختک‌ یا کابوس‌ عمل‌ مى‌کرد. الو با پرواز بر فراز بستر خفتگان‌، به‌ ویژه‌ کودکان‌، نیروی‌ زندگى‌ و حرکت‌ را از آنان‌ مى‌ستاند و برای‌ آنان‌ آشفتگى‌، خفگى‌ و مرگ‌ مى‌آورد (مکنزی‌، 69 -68 ؛ نیز نک: ه د، آل‌).

بابلیان‌ به‌ مادینه‌ دیو دیگری‌ به‌ نام‌ لیلیتو باور داشتند و آن‌ را همسان‌ بختک‌ فریبنده‌ و کشندة مردان‌ در خواب‌ تصور مى‌کردند. بنابر نظر اومانسکى‌، دیو بابلى‌ لَمَشْتو که‌ عجوزه‌ای‌ مهیب‌ و رباینده‌ و کشندة نوزادان‌ و مادرانشان‌ تصور مى‌شد (قس‌: ام‌ صبیان‌ و آل‌ در جامعه‌های‌ اسلامى‌ و ایران‌ و لیلیت‌ در جامعة یهود)، در پندار عامة مردم‌ بابل‌ با لیلیتو درآمیخت‌ و دیو و شبحى‌ واحد در فرهنگ‌ دیوشناسى‌ عامه‌ پدید آورد VIII/554) ؛ ER, نیز نک: ه د، ام‌ صبیان‌).

با گذشت‌ زمان‌، میان‌ این‌ دیوان‌ و اشباح‌ زیانبار و نقش‌ و عملکرد آنها درآمیختگیهایى‌ پدید آمده‌ است‌. در فرهنگ‌ دیوشناسى‌ ایران‌ نیز آل‌ (عفریتة دشمن‌ زنان‌ تازه‌زا)، ام‌صبیان‌ (مادینه‌ دیو ربایندة نوزادان‌ و کودکان‌) و بختک‌ گاهى‌ با یکدیگر مى‌آمیزند و ویژگى‌ و نقش‌ و رفتاری‌ مشابه‌ و یکسان‌ مى‌یابند. مثلاً در فرهنگ‌ عامة مردم‌ برخى‌ از شهرها و آبادیهای‌ پیرامون‌ اصفهان‌ مانند نجف‌آباد و کَرْسِگان‌ ایسیچى‌ که‌ مادینه‌ دیوی‌ است‌ با ویژگیها و عملکرد بختک‌، گاهى‌ با آل‌ و گاهى‌ نیز با بختک‌ همسان‌ گرفته‌ مى‌شود (نک: آیلرس‌، .(44-45

هر یک‌ از این‌ اشباح‌، یا مادینه‌ دیوان‌ زیانبار را که‌ تصویری‌ از زن‌ در ذهن‌ مجسم‌ مى‌سازند و مجازاً معنای‌ مادر مى‌دهند، نمونه‌ای‌ از مادر مثالى‌ و مظهری‌ از شر و پلیدی‌ در روی‌ زمین‌ دانسته‌اند (نک: VIII/555 ؛ ER, یونگ‌، 25-26). بنابراین‌، مى‌توان‌ بختک‌ را مانند ام‌صبیان‌ و آل‌، از اشباح‌ موسوم‌ به‌ ام‌ اللیل‌ (مادر شب‌) گرفت‌ و آن‌ را مظهر و نمونة مادر مثالى‌ به‌ شمار آورد.

بختک‌ زُدایى‌: مردم‌ برای‌ رماندن‌ بختک‌ از خانه‌ و دور نگهداشتن‌ گزند این‌ دیو زیانبار از تن‌ و جان‌ خود، از بعضى‌ رماننده‌های‌ دافع‌ جن‌ و دیو و شیطان‌ استفاده‌ مى‌کنند. قرار دادن‌ قرآن‌ در خانه‌، خواندن‌ آیه‌های‌ 110 و 111 از سورة اسراء (17) به‌ هنگام‌ رفتن‌ به‌ بستر خواب‌ (آشتیانى‌، 205-207)، خواندن‌ 3 بار سوره‌های‌ فلق‌ و ناس‌ در شب‌ و 100 یا 50 بار سورة اخلاص‌ (کلینى‌، 4/429-430)، گفتن‌ بسم‌الله‌، ذکر نام‌ مریم‌ مقدس‌(ع‌)، یا آویختن‌ و همراه‌ کردن‌ نام‌ او و ذکر، یا همراه‌ کردن‌ بعضى‌ از دعاها و اوراد و تعویذات‌ و طلسمات‌ مخصوص‌ دفع‌ جنها و شیاطین‌، از جمله‌ رماننده‌هایى‌ هستند که‌ آدمیزادگان‌، و به‌ ویژه‌ خفتگان‌ را از هر نوع‌ دیوانگى‌ و جن‌زدگى‌ و پیشامدهای‌ ناگوار دور نگه‌مى‌دارند.

کاربرد آهن‌ و اشیاء فلزی‌، سوزاندن‌ و دود کردن‌ گیاهان‌ و دانه‌های‌ مقدس‌ و بودار گندزدا مانند اسفند و کُندر و جز آن‌، همراه‌ داشتن‌ ریشه‌ و دانه‌های‌ گیاه‌ عودالصلیب‌ یا فاوانیا نیز از زمرة رماننده‌هایى‌ هستند که‌ برای‌ پاک‌ ساختن‌ فضای‌ خانه‌ از هوام‌ و اشباح‌ و دور کردن‌ بختک‌ یا کابوس‌ به‌ کار مى‌رفته‌اند (برای‌ تفصیل‌، نک: ابوالقاسم‌ کاشانى‌، 241؛ انطاکى‌، 1/246؛ وجدی‌، 6/777؛ حکیم‌ مؤمن‌، 629 -630؛ غسانى‌، 354؛ نیز نک: ه د، آل‌، نیز ام‌ صبیان‌).

به‌ پندار عامة مردم‌، اگر کسى‌ در خواب‌ بختک‌ را به‌ گرفتن‌ و کندن‌ بینیش‌ تهدید کند، یا اگر بتواند بینى‌ او را بگیرد، بختک‌ نه‌تنها او را رها مى‌کند، بلکه‌ جای‌ گنج‌ پنهانى‌ خود را هم‌ به‌ او نشان‌ مى‌دهد (هدایت‌، 175؛ کرباسى‌، 1/149؛ میهن‌ دوست‌، 50؛ شهری‌، 4/537؛ نک: آیلرس‌، 46 .(39,

بختک‌ و طب‌ قدیم‌: در طب‌ قدیم‌ و سنتى‌، بختک‌ یا کابوس‌ را نوعى‌ بیماری‌ مى‌دانستند که‌ سبب‌ آشفتگى‌ ذهن‌ و روان‌ و اختلال‌ اندامهای‌ تن‌ مى‌شد. ابن‌ ربن‌ این‌ بیماری‌ را نوعى‌ تاریکى‌ وصف‌ مى‌کند که‌ مغز آدمى‌ را مى‌گیرد و روان‌ او را به‌ وحشت‌ مى‌اندازد (ص‌ 94).

کابوس‌ یا بختک‌ زدگى‌ را مقدمة بیماری‌ صرع‌، سکته‌ و مانیا (شیدایى‌) تصور مى‌کردند و باور داشتند که‌ دوام‌ کابوس‌ در بیمار، به‌ این‌ بیماریها منتهى‌ خواهد شد (ابن‌ سینا، 2/904- 905؛ اخوینى‌، 248).

نشانه‌ و علت‌ بیماری‌: احساس‌ سنگینى‌ در اندامهای‌ بدن‌، تنگى‌ نفس‌، حالت‌ خفگى‌ و اختناق‌، بند آمدن‌ زبان‌ به‌ هنگام‌ خواب‌، ناتوانى‌ و سستى‌ اندامها در راه‌ رفتن‌ و سخن‌ گفتن‌ پس‌ از بیداری‌ را، از علامات‌ بختک‌ زدگى‌ یا بیماری‌ کابوس‌ شمرده‌اند (ابن‌ سینا، همانجا؛ نیز نک: کریزل‌، 411).

اطبا علت‌ کابوس‌ زدگى‌ را برآمدن‌ بخار سیاه‌ غلیظ خون‌ یا بلغم‌ یا سودا از معده‌ به‌ سوی‌ دماغ‌ (مغز) مى‌پنداشتند (ابن‌ سینا، همانجا؛ اخوینى‌، 248-249؛ ابن‌ هندو، 122) و مى‌گفتند این‌ بخار همچون‌ ابری‌ عارض‌ بر رخسار خورشید، بین‌ مغز کابوس‌ زده‌ و اعمال‌ او حایل‌ مى‌شود (همانجا). به‌ گفتة اخوینى‌، سردی‌ مزاج‌ دماغ‌ و رسیدن‌ خون‌ سرد به‌ رگهای‌ دماغ‌ نیز از علتهای‌ مهم‌ پدید آمدن‌ کابوس‌ در کسانى‌ است‌ که‌ طبیعتى‌ سرد دارند (همانجا). رازی‌ بدی‌ گوارش‌ و آشوب‌ و اختلال‌ در گواریدن‌ غذا (1/131) را عامل‌ کابوس‌ دانسته‌ است‌.

شیوة درمان‌: برای‌ دفع‌ کابوس‌ از تن‌ و روان‌ بیمار و درمان‌ وی‌، طبیبان‌ قدیم‌ از شیوه‌های‌ درمانى‌ رایج‌ در طب‌ سنتى‌ استفاده‌ مى‌کردند. خون‌ گرفتن‌ از قیفال‌ (رگى‌ که‌ خون‌ را به‌ سر و روی‌ مى‌برد)، فصد ساق‌ پا، کم‌ خوردن‌ غذا، به‌ خصوص‌ در شب‌ و روشهای‌ معالجة صرع‌ ناشى‌ از فزونى‌ بلغم‌ (اخوینى‌، 249) را از جمله‌ شیوه‌های‌ درمان‌ کابوس‌ زدگى‌ یاد کرده‌اند. نوشاندن‌ شربتى‌ از ترکیب‌ فاوانیا یا عودالصلیب‌ و ماءالعسل‌ (عقیلى‌، 645؛ حکیم‌ مؤمن‌، 629)، یا آمیزة نبات‌ خَربَق‌ سیاه‌ و سَقْمونیا (رازی‌، 1/132) و خوراندن‌ داروهای‌ مسهل‌ مانند حب‌ یاره‌ به‌ تنهایى‌، یا همراه‌ با حب‌ قاقایا (حکیم‌ میسری‌، 58) را برای‌ درمان‌ کابوس‌ تجویز مى‌کرده‌اند. گذاشتن‌ عودالصلیب‌ در خانه‌ و همراه‌ کردن‌ آن‌ با کودکان‌ (غسانى‌، همانجا) هم‌ از جمله‌ راههای‌ پیشگیری‌ این‌ بیماری‌ بوده‌ است‌.

مآخذ: آشتیانى‌، اسماعیل‌، ادعیة قرآن‌ یا احسن‌ الادعیه‌، تهران‌، 1343ق‌؛ ابن‌ ربن‌، على‌، فردوس‌ الحکمة، به‌ کوشش‌ محمد زبیر صدیقى‌، برلین‌، 1928م‌؛ ابن‌ سینا، القانون‌، به‌کوشش‌ ادوارقش‌، بیروت‌، 1412ق‌/1993م‌؛ ابن‌ هندو، على‌، مفتاح‌ الطب‌ و منهاج‌ الطلاب‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ و محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1368ش‌؛ ابوالقاسم‌ کاشانى‌، عبدالله‌، عرایس‌ الجواهر و نفایس‌ الاطایب‌، به‌کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1345ش‌؛ اخوینى‌، ربیع‌، هدایة المتعلمین‌، به‌ کوشش‌ جلال‌ متینى‌، مشهد، 1371ش‌؛ اسدیان‌ خرم‌آبادی‌، محمد و دیگران‌، باورها و دانسته‌ها در لرستان‌ و ایلام‌، تهران‌، 1358ش‌؛ افشار، ایرج‌، واژه‌نامة یزدی‌، به‌ کوشش‌ محمدرضا محمدی‌، تهران‌، 1368ش‌؛ افغانى‌ نویس‌، عبدالله‌، لغات‌ عامیانة فارسى‌ افغانستان‌، کابل‌، 1369ش‌؛ انطاکى‌، داوود، تذکرة اولى‌ الالباب‌، قاهره‌، 1372ق‌/1952م‌؛ ایزدپناه‌، حمید، فرهنگ‌لری‌، تهران‌، 1343ش‌؛ برهان‌ قاطع‌، محمدحسین‌ بن‌ خلف‌ تبریزی‌، به‌کوشش‌ محمدمعین‌، تهران‌، 1357ش‌؛ بلوکباشى‌، على‌، «بختک‌»، دانشنامة جهان‌ اسلام‌، تهران‌، 1375ش‌؛ بهزادی‌، رقیه‌، یادداشتهایى‌ بر بندهش‌ هندی‌، تهران‌، 1368ش‌؛ پاینده‌، محمود، فرهنگ‌ گیل‌ و دیلم‌، تهران‌، 1366ش‌؛ پورداود، ابراهیم‌، ادبیات‌ مزدیسنا، تهران‌، 1347ش‌؛ حکیم‌ مؤمن‌، محمد، تحفه‌، تهران‌، 1402ق‌؛ حکیم‌ میسری‌، دانشنامه‌ در علم‌ پزشکى‌، به‌ کوشش‌ برات‌ زنجانى‌، تهران‌، 1366ش‌؛ داعى‌الاسلام‌، محمدعلى‌، فرهنگ‌ نظام‌، تهران‌، 1362ش‌؛ رازی‌، محمد بن‌ زکریا، الحاوی‌، حیدرآباد دکن‌، 1374ق‌/1955م‌؛ روحانى‌، محمدرضا، «شایست‌ ناشایست‌ نزد مردم‌ زابل‌»، خوشه‌، تهران‌، 1346ش‌، شم 1؛ ستوده‌، منوچهر، فرهنگ‌ گیلکى‌، تهران‌، 1332ش‌؛ شهری‌، جعفر، طهران‌ قدیم‌، تهران‌، 1371ش‌؛ صبوحى‌، على‌ اشرف‌، گویش‌ بیرجند، به‌ کوشش‌ جمال‌ رضایى‌، تهران‌، 1344ش‌؛ عقیلى‌ علوی‌ شیرازی‌، محمد حسین‌، مخزن‌ الادویه‌، تهران‌، 1371ش‌؛ غسانى‌ ترکمانى‌، یوسف‌، المعتمد فى‌ الادویة المفردة، به‌ کوشش‌ مصطفى‌ سقا، بیروت‌، 1402ق‌/1982م‌؛ غیاث‌ اللغات‌، غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری‌، تهران‌، 1337ش‌؛ فیضى‌ سرهندی‌، الله‌ داد، مدار الافاضل‌، به‌ کوشش‌ محمدباقر، لاهور، 1337ش‌؛ قرآن‌ کریم‌؛ کرباسى‌ راوری‌، على‌، فرهنگ‌ مردم‌ راور، تهران‌، 1365ش‌؛ کریزل‌، امراض‌ عصبانیه‌، ترجمة على‌ بن‌ زین‌العابدین‌ همدانى‌، تهران‌، 1297ق‌؛ کلباسى‌، ایران‌، فارسى‌ اصفهانى‌، تهران‌، 1370ش‌؛ کلینى‌، محمد، اصول‌ کافى‌، به‌ کوشش‌ هاشم‌ رسولى‌، تهران‌، 1387ق‌؛ لغت‌ فرس‌، اسدی‌ طوسى‌، به‌ کوشش‌ محمد دبیرسیاقى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ مردوخ‌ کردستانى‌، محمد، فرهنگ‌، تهران‌، چاپخانة ارتش‌؛ معین‌، محمد، فرهنگ‌ فارسى‌، تهران‌، 1357ش‌؛ میدانى‌، احمد، السامى‌ فى‌ الاسامى‌، تهران‌، 1345ش‌؛ میهن‌ دوست‌، محسن‌، «پدیده‌های‌ وهمى‌ دیرسال‌ در جنوب‌ خراسان‌»، هنر و مردم‌، تهران‌، 1355ش‌، شم 171؛ نیبرگ‌، ه.س‌.، دینهای‌ ایران‌ باستان‌، ترجمة سیف‌الدین‌ نجم‌آبادی‌، تهران‌، 1359ش‌؛ نیرومند، محمدباقر، واژه‌ نامه‌ای‌ از گویش‌ شوشتری‌، تهران‌، 1355ش‌؛ وجدی‌، محمد فرید، دائرة المعارف‌ القرن‌ العشرین‌، بیروت‌، 1971م‌؛ هدایت‌، صادق‌، نیرنگستان‌، تهران‌، 1334ش‌؛ همایونى‌، صادق‌، فرهنگ‌ مردم‌ سروستان‌، تهران‌، 1348ش‌؛ یونگ‌، کارل‌ گوستاو، چهار صورت‌ مثالى‌، ترجمة پروین‌ فرامرزی‌، تهران‌، 1368ش‌؛ نیز:

Cohen, A., Everyman's Talmud, London/New York, 1943; Eilers, W., Die P l, ein persisches Kindbettgespenst, M O nchen, 1979; ER; Iranica; MacKenzie, D.A., Myths of Babylonia and Assyria, London, 1974; Mass E , H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...