ناراسیما

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

ناراسیما، یکی از نمودهای ویشنو.

 

در متون کهن هندوها ناراسیما (یا ناراسینگ، به معنای شیرمرد، به خط دواناگرای: नरसिंह) چهارمین نمودیافته از نمودهای ویشنو است که به صورت نیم شیر و نیم انسان ظاهر می‌شود. این باززادهٔ خدای ویشنو برای نابودی یکی از دشمنان او به وجود آمده است. او سر شیر و بدن انسانی دارد و او را شیر-مرد هم می‌نامند.

 

داستان ایجاد ناراسیما

آمده است که در روزگاران قدیم اهریمنی قدرتمندی که پادشاه ظالم آسورا (هبران یاکشان) بود به دست صورت دارای ویشنو کشته شد. جای او را برادراش (هیرانیا کاسیپو) گرفت که از او هم ظالم‌تر بود ودر ضمن قدرتمندتر بود و روئین‌تن. او پرستش ویشنو را ممنوع کرد و سزای آن را مرگ قرار داد.

پسر هیرانیا کاسیپو، پرالاد، فدایی ویشنو بود. او از بی‌حرمتی هیرانیا کاسیپو به ویشنو رنج می‌برد. پدر از علاقهٔ او به ویشنو با خبر شد و او را خواست و گفت: «می‌دانی که ویشنو قاتل عموی توست. او دشمن قسم‌خوردهٔ ما است. او همیشه طرف دیواها را گرفته وبر علیه آسورا بود. چطور چنین ترسویی را می‌پرستی؟ خیلی‌ها شاید از ترس او را بپرستند، تو چرا؟ او در مقابل من قدرتی ندارد. یک روز بالاخره او را می‌کشم.»

پرالاد گفت: «پدر، ویشنو ارباب جهان است. بی‌آغاز وبی‌انجام است. همیشه بوده و خواهد بود. او منبع زندگی است و بی‌مانند است. از نفرت بی‌دلیل دست بردار او تو را می‌بخشد.»

پادشاه آسورا خشمگین شد و دستور داد او را بکشند. او را تا گردن در ماسه دفن کردند و فیلی آوردند تا او را لگد کوبد. اما فیل در مقابل او زانو زد. او را از صخره پرت کردند اما ویشنو او را نجات داد.

پادشاه برای برهما قربانی کرد و وقتی برهما در مقابلش ظاهر شد از او عمر جاوید خواست. اما برهما نپذیرفت. سپس او چنین خواست: «باشد که من نه در روز نه در شب بمیرم. نه به دست انسان نه به دست حیوان نه به دست جاودانان. نه روی زمین نه در آسمان و نه در آب بتوان مرا کشت. نه در درون خانه و نه بیرون خانه بمیرم. و با هیچ اسلحه‌ای هم نتوان مرا کشت.» و دعایش بر آورده شد.

او یکبار دیگر پسرش را خواست و گفت: «این ویشنوی تو کجاست تا تو را نجات دهد. شاید پشت دیوارها یا ستون‌ها است. او گفت: ویشنو همه جا هست.در زمین ودر آسمان، حتی در در این ستون‌ها». پدر گفت: «اگردر ستون‌هاست، من لگدی به ستون می‌زنم و او را می‌ترسانم. ببین.» او لگدی به ستون زد. ستون شکست و از درون آن موجودی بیرون پرید. موجودی با سر شیر و بدن انسان. او نعره‌ای زد که تمام قصر را لرزاند: او ویشنو بود در چهرهٔ ناراسیمای خودش. او با یک پرش خود را به نزدیک هیرانیا کاسیپو رساند و او را گرفت روی هوا بلند کرد و به در گاه قصر برد. زانویش را بال بردا وپادشاه را روی زانو گذاشت و با پنجه‌های تیزش او را درید. آن زمان غروب بود (نه شب نه روز) ودر درگاه (نه بیرون و درون خانه) او با پنجهٔ ناراسیما کشته شد (نه با اسلحه) و به دست موجودی که (نه انسان بود نه حیوان) و روی زانوی او (نه در زمین ونه در آسمان).

ناراسیما پیروان پادشاه را هم کشت و فرزندش را جای او گذاشت. پرالاد زمانی طولانی حکم راند و بعد از مرگ به رستگاری رسید.

 

منبع

«مدخل ناراسیما». مشارکت‌کنندگانِ دانش‌نامه‌ٔ هنر و ادبیات گمانه‌زن. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۷ ژوئن ۲۰۰۷.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...