آنانی که مرگ را تجربه کردند !!!

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

خیلی‌ها می‌گویند دنیای پس از مرگ سرزمینی رنگارنگ پر از نور و موسیقی است.

زنی می‌گفت: وقتی یک دختر بچه بودم دلم می‌خواست بهشت را ببینم، تصمیم گرفتم دعا کنم و از خدا بخواهم شاید بهشت را به من نشان دهد. مدتها از صمیم قلب دعا می‌کردم تا این‌که یک شب صدایی زنگ مانند را در گوشم شنیدم. صدا بلند و بلندتر شد تا این‌که تمام مغزم پر از این صدا و ناگهان سکوت حکمفرما شد. همه‌جا تاریک بود گویی مخملی سیاه همه‌جا را پوشانده بود.

احساس می‌کردم هیچ دیوار و کف و سقفی دور و برم نیست. با این‌که نمی‌دانستم چه اتفاقی در شرف وقوع است ولی احساس امنیت می‌کردم. یک نقطه نورانی را بالای سرم دیدم. نور، بزرگ و بزرگ‌تر شد و من لحظه‌به لحظه‌ احساس بهتری پیدا می‌کردم. احساسی دوست‌داشتنی مرا در برگرفت. کلمات به هیچ وجه قادر به توصیف حالات من نیستند. راحت و شادمان بودم. نور مرا در بر می‌گرفت. گویی پا به درون ابر گذاشته بودم. حس می‌کردم پرده‌ای در برابر من گسترده شده است که در پس آن انسان‌هایی ایستاده‌اند که مرا می‌شناسند و لبخند گرمشان را نثار من می‌کنند.

می‌خواستم آنها را ببینم. مهم نبود آنها که هستند، فقط می‌خواستم آنها را ببینم... ناگهان شتابان به عقب برگشتم. آن احساس ملکوتی جای خود را به حسی معمولی و زمینی داد. چشم باز کردم. هنوز کنار تختم بودم.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...