Lifter- شکاف در زمان - آزمایش فیلادلفیا / بخش 1

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۲ دیدگاه

 

مخترع اولین Lifterها فردی است بنام Thomas Townsend Brown نکته جالبی که درباره این فرد وجود دارد این است که او پس از انجام آزمایشها و تحقیقاتش درباره Lifter به استخدام ارتش آمریکا در آمد و نقشی اساسی در پروژه آزمایش فیلادلفیا را به عهده گرفت.

لذا در این مقاله ابتدا درباره آزمایش Lifter  توضیح داده و سپس به نقش دکتر Brown در آزمایش فیلادلفیا می پردازیم.سعی می کنم تا حدودی فیزیک حاکم بر این آزمایشها و پدیده هایی که در آن مشاهده می شوند را نیز روشن کنم.

THE LIFTER EXPERIMENT

بالابر یا Lifter در واقع یک خازن نامتقارن است که از الکتریسته High Voltage(>20KV) استفاده می کند و در نتیجه نیروی پرتابه ای یا بالابرنده Thrust  ایجاد می کند.

در این وسیله هیچگونه قطعه متحرکی وجود ندارد،این وسیله بسیار نرم و بی صدا پرواز می کند.این وسیله برای پرواز خود فقط از انرژی الکتریکی استفاده می کند و انرژی که در این فرآیند ایجاد می شود قادر است خود آن و وزنه ای اضافه به عنوان بار آن را به هوا بلند کند.

Lifterدر واقع از پدیده ای که بنام Biefeld-Brown معروف شده است،استفاده می کند.این پدیده اولین بار در سال 1928 توسط Townsend Brown  Thomas کشف شد.

اولین بار طرح کامل ساخت   Lifter توسط Townsend Brown تحت شماره ثبت اختراع US Patent N°2949550 filed on Aug 16, 1960 ثبت شد و توصیف شد.

این اختراع عنوان Electrokinetic Apparatus را گرفت.

 

 

 

در این گواهی ثبت اختراع ،توصیف کاملی از قوانین استفاده شده در کارکردن این وسیله  وجود دارد:

"...هدف من در این اختراع ساخت وسیله ای برای تبدیل انرژی پتانسیل الکتریکی مستقیما به نیروی مکانیکی است،تا از این نیرو برای ایجاد حرکت نسبی بین یک ساختار و محیط اطراف آن استفاده شود.

هدف دیگر این اختراع،ساخت وسیله ای جدید برای تبدیل مستقیم و بی واسطه انرژی پتانسیل الکتریکیElectrical Potential به انرژی جنبشی قابل استفاده است.

هدف دیگر این اختراع ساخت وسیله ای جدید برای تبدیل مستقیم و بی واسطه انرژی الکترو استاتیکElectrostatic به انرژی جنبشی است.

هدف دیگر این اختراع،ساخت وسیله نقلیه است که بدون استفاده و دارابودن هیچ قطعه متحرکی از انرژی الکترواستاتیک برای حرکت کردن خود استفاده کند.

هدف دیگر این اختراع،ساخت یک وسیله نقلیه خودروSelf-propelled  است که دارای هیچ فطعه متحرکی نباشد.یکی از خصوصیات برجسته اختراع من ساخت وسیله ای است که بین یک ساختار و محیط پیرامون آن حرکتی نسبی را ایجاد می کند.این وسیله شامل یک زوج الکترود است که دارای شکل منحصربفردی بوده و نسبت به یکدیگر در وضعیت فضایی خاصی قرار گرفته اند و درون یک مدیوم دی الکتریک فرو رفته و بصورت متضاد و مخالف با یکدیگر باردار شده اند.

یکی دیگر از خصوصیات اختراع من این است که از بدنه ای ساخته شده که خود یکی از الکترودها است.الکترود متضاد دیگری نیز در وضعیت فضایی خاصی نسبت به این بدنه قرار گرفته است.منبع پتانسیل بالای الکتریکی هم به بدنه و الکترود خارجی متصل است...."(برگرفته شده از اختراع با شماره ثبت US Patent N°2949550 filed on Aug 16, 1960 titled "Elektrokinetic Apparatus )

در تصاویری که در ادامه می بینیم،مدلهای مختلفی از LIFTERهای ساخته شده را مشاهده خواهید کرد.

برای دریافت اطلاعات بیشتر  و مشاهده فیلمهای مربوط به هر آزمایش بروی لینکها کلیک کنید:

 

 

 

LIFTER1

 

 

 

 LIFTER2

 

 

The Ion Wind Tests on Transdimensional's Lifter

 The Lifter v3.0 Experiment

 The Lifter v4.0 Experiment

خوب اگر بخواهیم مدلی الکتروسنیتیک از آنچه در این Lifterها روی می دهد را ارائه دهیم،تصویری مشابه زیر خواهیم داشت:

در اطراف و نزدیکی الکترود مثبت(سیم نازکی که در این تصویر با مربع قرمز رنگ نشان داده شده)،گرادیان پتانسیل بسیار بالاست.

الکترونها از اتمها و ملکولهای هوا یا مدیومی که این الکترود را احاطه کرده کنده می شوند.این الکترونها به سرعت به سمت الکترود مثبت رفته و در آنجا جمع آوری می شوند.این تخلیه سریع الکترونها باعث می شود تا اتمها و ملکولهایی که آنها از آنها جدا شده اند دارای بار مثبت شوند.این پدیده باعث می شود تا یک ابر یونی مثبت(به رنگ نارنجی در تصویر) ایجاد شود.

این ابر یونی در اطراف سیم و پس از آن در بالای الکترود منفی(صفحات آلومنیومی ،سبز رنگ در تصویر) ایجاد می شود.به علت نیروی الکترواستاتیکی که ایجاد می شود صفحه آلومنیومی (الکترود منفی) توسط ابر یونی مثبت جذب شده و به سمت بالا حرکت می کند.

علاوه بر این،این ابر یونی مثبت که توسط قطب منفی جذب شده و توسط قطب مثبت دفع می شود در امتداد خطوط میدان الکتریکی به سمت پایین به حرکت خود ادامه می دهد.و امتهایی که بصورت مثبت باردار شده بودند در تماس با الکترود منفی (صفحه آلومنیومی) خنثی می شوند.این برخورد اتمها و ملکولها با صفحات آلومنیومی (قطب منفی) آنقدر شدید اتفاق می افتد که خود نیز باعث می شود تا آنها الکترونهای صفحه آلومنیومی را نیز کنده و دارای بار منفی شوند.این ابر یونی که این بار دارای بار منفی است باز توسط قطب منفی(صفحات آلومنیومی) دفع شده و از پایین این صفحات به سمت پایین دفع می شود.(بادی که بهد رنگ آبی کم رنگمی بینید) و نیروی بالابرنده Thrust صفحات آلونیومی را افزایش می دهد.

ابر یونی مثبت بطور دائم در اطراف سیم نازک ایجاد شده و این فرآیند دائم تکرار و تکرار می شود.به همین دلیل  در این Lifter بطور دائمی انرژی الکتریکی به نیروی Electrokinetic Thrustتبدیل شده و آن را در محیط اطراف خود به جلو می راند.

خوب پس این توضیح برای اینکه چگونه Lifter در یک مدیوم مثلا هوا یا یک طرف روغن حرکت می کند،قانع کننده است.ولی مشاهده شده است که Lifter حتی در خلاء هم نیروی Thrustایجاد می کند.اگرچه این نیرو در خلاء در حد میکرو-نیوتن یا میلی –نیوتن است ولی باز وجود دارد.برای توضیح آنکه چرا این پدیده در خلاء نیز مشاهده می شود این مدل که توضیح دادیم، دیگر کارگشا نیست.

یکی از آزمایشهای Lifterکه در خلاء انجام گرفته، آزمایشی است که توسط NASA در مخزن خلاء NASA NSSTC LEEIF واقع در پایگاه فضایی Marshall Space Flight center در Huntsville ایالت آلاباما،انجام شده است.

در این آزمایش خلاء عمیقی به میزان 1.72 x 10^-6 Torr ایجاد شده بود.این خلاء ایجاد شده مشابه فشار موجود در فضای خارج از زمین به فاصله 350 کیلومتری است.جالب است بدانید که طبق استانداردهای متعارف پرواز در ارتفاع 100 کیلومتری را پرواز فضایی در نظر می گیرند.

در این آزمایش که فیلم آن هم موجود است:

http://jnaudin.free.fr/lifters/ascvacuum/ascinvacuum.wmv

دو خازن نامتقارن به یک بازوی چرخان متصل شده اند که به سیمی به عنوان محور چرخش متصل هستند.اختلاف پتانسیل بین این سیم و آرماتور خازنهای نامتقارن به آرامی از 0  تا +45KV افزایش می یابد.این آزمایشها توسط شرکت Gravitec Inc. و NASA در سوم جولای 2003  انجام شد.ولی اطلاعات و مدارک مربوط به دلایل امنیتی و سری به تازگی منتشر شده است.

نتایج این آزمایش:

در فشار اتمسفر و شرایط عادی با افزایش دادن اختلاف پتانسیل از 0  تا +45KV نیروی Thrust بروی مجموعه مشاهده می شود که باعث چرخش ماشین می شود و با کم کردن اختلاف پتانسیل و رساندن آن به صفر سیستم به حالت اولیه خود باز می گردد.

در فشار 1.72 x 10^-6 Torr (شرایط خلاء عمیق) با افزایش اختلاف پتانسیل از 0 تا +45KV ،ماشین شروع به چرخیدن می کند.اگرچه نیروی Thrust  در این حالت بسیار ضعیفتر از حالت قبلی است.در این حالت نیز وقتی اختلاف پتانسیل به 0 بر می گردد ماشین به حالت اولیه خود باز می گردد.

نتایج آزمایش:

این آزمایش نتیجه جالبی دارد و آن این است که

 وقتی که در خلاء(در فشار 1.72 x 10^-6 Torr) به خازنها ولتاژ +45KV اعمال می شود،نیرویی ایجاد می شود.

نیرویی که به خازنهای نامتقارن اعمال می شود دارای دو بخش است:

یک بخش آن نیرودارای طبیعت Electrokinetic است که با جذب مومنتوم ایجاد شده توسط ابرهای یونی ایجاد می شود.این پدیده فقط در فشار اتمسفر روی می دهد.

یک بخش دیگر این نیرو دارای طبیعت Electrogravitic است.این بخش از اهمیت زیادی برخوردار بوده و کل این داستان را جالب می کند.بخشی که حتی در خلاء نیز قابل مشاهده و اندازه گیری است.به این پدیده Biefeld-Brown Effect می گویند.

اگرچه این نیرو نسبت به نیرویی که توسط بادهای یونی در اتمسفر ایجاد می شود ضعیفتر است و اگرچه این نیرو نمی تواند یک Lifter را در شرایط جاذبه و گرانش زمین بلند کند،ولی با همه این اوصاف خاصیت جدید و جالبی را نمایان می کند .اینکه می توان الکتریسیته را مستقیما و بی واسطه بهThrustتبدیل کرد.

از این خاصیت می توان در ساخت فضاپیماهای جدید استفاده کرد.فضاپیماهایی که بدون نیاز به سوختهای جامد یا مایع الکتریسیته را مستقیما به Thrust تبدیل کنند.

درباره عملکرد Lifterها در خلاء و مدل و تحلیل فیزیکی آن نیز مقالاتی وجود دارد که در اینجا  به علت تخصصی بودن و پیچیده بودن آن برای خوانندگان عادی از ذکر آنها صرف نظر می کنم.دوستانی که به فیزیک این اثر علاقمندند این مقالات را از این آدرس مطالعه کنند:

http://jnaudin.free.fr/lifters/theories.htm

در سایت NASA TechFinder گزارشی به تاریخ Nov 6,2001 هست که در آن اینگونه می خوانیم:

"دانشمندان NASA متد و روشی را کشف کرده اند که می توان با استفاده از آن از خازنهای دوبعدی نامتقارن نیروی بالابرنده را استخراج کرد.این دست آورد در مقایسه با سایر تلاشهای انجام شده در این باره از کارایی و اطمینان بسیار بالاتری برخوردار است.

در گذشته،تکنولوژی های قدیمیتر مجبور بودند برای ایجاد نیروی پیش راننده و بالابرنده Thrust از موتورها و حرکت چرخشی استفاده کنند.این تکنولوژی جدید اینکار را با استفاده ازخازنهای نا متقارن پتانسیل بالا و کم جریان (High Potential and Low current asymmetrical capacitors) انجام می دهد.

در این شرایط ماده دی الکتریک خازنها تحت شرایط High Voltage نیرویی را تجربه می کند.با در نظر گرفتن شکل هندسی و طراحی خازن و خصوصیات مواد سازنده آن و شرایط محیط می توان از این نیرو برای حرکت دادن و بلند کردن کل این مجموعه  و حرکت دادن آن در مسیری قابل پیش بینی استفاده کرد. در تئوری اثبات شده بوده که استفاده از این پدیده برای ساخت وسایل نقلیه امکان پذیر و شدنی است ولی نمونه های اولیه ای که تا بخال ساخته شده بود کارآیی چندان بالایی نداشتند.)

امروز پس از آزمایشهای مختلف و مطالعه دقیق این پدیده من به این نتیجه رسیده ام که این تکنولوژی ارزش سرمایه گذاری و توجه جدی را دارد.البته در شرایط جو و اتمسفر نیروی اصلی Thrustاز اثرElectrokinetic بر مدیوم موجود یعنی (هوا) ایجاد می شود ولی در خلاء نیز نیروی Thrust ضعیفی ایجاد می شود.منشاء اصلی این نیروی ضعیف بطور جدی مورد مطالعه و مداقه قرار نگرفته است ولی آنچه که مسلم است در شرایط خلاء هوایی وجود ندارد که با ایجاد بادهای یونی این نیرو ایجاد شود.

این نیروی Thrust ضعیف اخیر در محدوده چند میلی نیوتن می باشد و می توان از آن در فضا برای ایجاد نیروی محرکه سفینه های فضایی بخوبی استفاده کرد.حتی از این نیروی ضعیف می توان در فضا در مدت زمان طولانی استفاده کرده و با شتاب دادن دائمی به سفینه آن را به سرعتهای بسیار بسیار بالایی رساند.

تا بحال صدها مدل از  Lifterها توسط دانشمندان و فیزیکدانان در سرتاسر جهان با موفقیت آزمایش شده است.در تصاویر زیر مدلهای مختلفی از Lifterها که ساخته شده اند را مشاهده می کنید.

 

Thomas Townsend Brown

همانگونه که گفتم اولین کسی که اثر Biefeld-Brown  را کشف کرده و اولین Lifter را ساخت،فردی بود به نام Thomas Townsend Brown.این فرد پدر تکنولوژی مخفی ضد گرانش Secret Antigravity Technology می باشد.درباره او و تاریخچه زندگی و فعالیتهای او اطلاعات زیادی در دسترس نیست.دلیل آن هم واضح است.کارها و فعالیتهای او تحت عنوان پرونده های امنیت ملی طبقه بندی شده اند.

اما با تمام این وجود آنچه مسلم است این است که تکنولوژی ضدگرانش در اوایل دهه 1920 توسط او پایه گذاری شد.کاری که در واقع قبل او توسط نیکولای تسلا آغاز شده بود را او دنبال می کرد.

البته در باره تسلا با تمام پیچیدگیهای شخصیتی و زندگی او اطلاعات بیشتری در دسترس است.اکثر دوستان شاید از آزمایش فیلادلفیا و نقش تسلا در این آزمایش چیزی شنیده باشند.

البته همیشه جای سئوال وجود دارد که آیا واقعا این آزمایش حقیقی بوده و یا فریبکاری است که بحث درباره آن فرصت دیگری را می طلبد.مدتی پیش فیلمی از History Channel دیدم که ادعا می کرد که تمام د استانهایی که درباره این آزمایش گفته شده فریب و دروغ بوده و برای خودش هم دلایلی آورده بود ،اما من خودم این احتمال را رد نمی کنم که با توجه به امنیتی بودن و نظامی بودن این پروژه این داستان نیز می تواند برای رد گم کردن باشد.از قدیم گفتند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.البته بد نیست نظر دوستان را درباره این آزمایش بدانیم و کل این داستان را بیشتر بررسی کنیم .البته این کار مجال دیگری می طلبد.بگذریم.

دکترT.Townsend Brown  میدان مغناطیسی کشف کرده بود که اثر ضدگرانشی داشت.کار او به مرور زمان توجه ها را به خود جلب کرد.در این تصویر یکی از اولین نمونه هایی که او ساخت را مشاهده می کنید که شکل یک استوانه را دارد.

البته اینکه این پدیده دقیقا چگونه اتفاق می افتد و تئوری پشت آن چیست ،هنوز دقیقا مشخص نیست.

(یا لا اقل در سطح عمومی اطلاع رسانی نشده است)

در اینجا سعی می کنم آنچه را که من فکر می کنم واقعا از نظر فیزیکی اتفاق می افتد،توضیح دهم:

اگر ما بتوانیم جریانی به اندازه کافی قوی را بین یک قطب منفی و مثبت برقرار کنیم،نیرویی ضدگرانشی بدست خواهیم آورد که باعث رانده شدن وسیله ما در راستا و بسوی قطب مثبت می شود.

بر پایه نظریه نسبیت عام اینشتین اگر بخواهیم این پدیده را توضیح دهیم،در واقع ما در حال مشاهده کردن جریان یافتن بافت فضا –زمان هستیم.در واقع این یک قانون ساده فیزیکی است که اتحاد بین گرانش و الکترومغناطیس را نمایان می کند.

تنها چیزی که لازم داریم تا این پدیده را مشاهده کنیم،High Voltage است.چیزی که زیاد در زندگی روزمره خود با آن سر و کار نداریم.

در مدلی که Brownطراحی کرده بود قطب منفی بسیار بزگتر از قطب مثبت است.اگر فرض کنیم که بخواهیم UFO ای را با استفاده از این نیرو بسازیم کل کف این سفینه باید قطب منفی را شامل شود.و کره کوچکی را در نظر بگیرید که در بالا و نوک سفینه قرار گرفته و قطب مثبت آن است.

اگر کف سفینه(قطب منفی) را به قطعات مجزایی(شبیه پای) تقسیم بندی کنیم ،می توانیم با تغییر دادن شدت جریان بین قطبها و این قسمتها ،سفینه را هدایت کرده و کنترل کنیم.

قبلا درباره پروژه Disclosure در مطالب قبلی توضیحاتی دادم.فردی به نام Mark McCandish که عضو این پروژه است،اینگونه توضیح می دهد که طرحی را که در تصویر فوق مشاهده می کنید،با دقت زیادی مشابه سفینه هایی است که توسط نیروهای مختلفی در دولت مخفی ساخته شده و مخفیانه از آن استفاده می شود.البته او اینگونه ادعا می کند که این وسیله را از مهندسی معکوس و تقلید از روی سفینه های بدست آمده از بیگانگان فضایی ساخته اند!!

 

رازهای فضا و مکانیک کوانتوم

اثر Brown به مکانیک کوانتوم نیز مستقیما ارتباط دارد.اگر یک اتم را نیز بصورت مجزا در نظر بگیریم،در اتم نیز هسته ای با بار مثبت داریم که در اطراف آن ابر الکترونی با بار منفی احاطه شده است.

در حقیقت در خود اتم نیز آنچه که باعت می شود الکترون به هسته حمله کند همان اثرBiefield-Brownاست.در واقع برای آنکه فیزیک اتمها و ملکولها را درک کنیم،باید آنها را بصورت دروازه هاPortals  یی در نظر بگیریم که انرژی عظیمی به درون و خارج آنها در جریان است.در واقع در تمام مواد اتمها باید در هر لحظه و آن به آن این انرژی عظیم را به درون خود کشیده و خود را شارژ کنند و اگر به هر دلیلی این جریان انرژی قطع شود،بلافاصله اتم آن ماده از هم می پاشد.

قبلا هم گفتیم که اینشتین اینگونه در نظر گرفته بود که در واقع فضا و زمانTime-Space  حقایق واحدی هستند و به یکدیگر متصلند و که همانند پارچه و بافتی تمام عالم با آن پوشیده شده و مفروش شده است.با این دید اتمها در واقعی یک جابجایی Displacementیک Vortex)  )در بافت فضا-زمان هستند.

تمام آنچه که در یک اتم وجود دارد فقط یک جریان درون بافت فضا-زمان است.در واقع اتم چیزی جز یک روزنه یا سوراخ یا مدخلی نیست که از طریق آن این جریان اتفاق می افتد.

 

 

بیایید یک آزمایش ذهنی را با هم مرور کنیم.

در ابتدا فضا-زمان تخت و صاف و بدون هیچ انحناء و پیچشی است و با شتاب دادن به آن و رسیدن سرعت آن به سرعت نور انحناء ها و پیچشها در فضا-زمان افزایش می یابد.

در مقیاس کوانتومی(در حد اتمها) این پیچیدگی های فضا-زمان آنقدر کوچکند که ما نمی توانیم آنها را درک کنیم.به همین دلیل است که آن را نیروی ضعیف می نامند.

در سرعت نور ما یک Torus (تورم حلقه ای) ایجاد خواهیم کرد.همانگونه که در تصویر مشاهده می کنید.در این حالت فضا سطح خارجی این Torus(تورم حلقه ای) و زمان سطح داخلی و درونی آن خواهد بود.

حال اگر به شتاب دادن ادامه داده و از سرعت نور هم بگذریم چه می شود؟این حلقه متورم از بافت فضا-زمان مجددا از همدیگر باز شده و شکافته می شود ولی این بار سطح داخلی و درونی آن برو آمده و سطح بیرونی آن به زیر می رود.

زمان که تا قبل از آن سطح داخلی Torus را می ساخت الان سطح بیرونی آن را می سازد.در حقیقت آنچه تا بحال زمان بود از اکنون دیگر مکان است. ... (قبول دارم درکش برای ما خیلی خیلی سخت است!!!!!)

همه چیز تغییر کرده و وارونه می شود.هرچه سرعت(از منظر ما) باز بیشتر شود یا کمتر(از دید ناظر سمت دیگر) شود،torus  مجددا صاف شده و شرایطش ثابت می شود و قابل سکنت Inhabitable.

بله با اینکار شما وارد عالمی شده اید که حال برای شما قابل سکونت است.

در واقع شما با اینکار دروازه ای به درون فضا-زمان ایجاد کرده اید.شما موفق خواهید شد از این دروازه عبور کرده و به حقیقت یا عالمی وارد شوید که در آنجا سه بعد زمان و یک بعد مکان دارید.

در واقع در آن جهان همانند جهانی موازی با جهانی است که الان در آن زندگی می کنیم و آن را تجربه می کنیم.در آن جهان موازی، سه بعد زمان فضایی می شود که شما در آن حرکت کرده و جابجا می شوید در طول مکان آن را تجربه می کنید.یک بعد مکان نیز مشابه جریان یافتن زمان در حال حاضر برای ماست.

قبول دارم درک این پدیده برای ما بسیار بسیار سخت و عجیب است.چون ما غالبا تجربه ای اینچنینی را در طول عمر خود نداشته ایم ،نمی توانیم آن را درک کنیم.تمام درک ما بستگی به تصورات و تجربیات ما دارند و کلمات به تنهایی نمی توانند این مفاهیم را منتقل کنند.

تا اینجا من شما را با کلماتی چون فضا-زمان بمباران کردم ولی درک آن واقعا چیز دیگریست.البته همه ما شاید تجربیاتی این چنینی هم داشته باشیم.البته من ترجیح می دهم درباره تجربیا خود صحبتی نکنم و بحث را علمی ادامه دهم.ولی ایا برای شما هم پیش آمده که مثلا در رویایی فردای خود را ببینید و بعد در بیداری آن را دقیقا همانند رویایتان تجربه کنید؟؟؟؟!!!

در حقیقت با گشودن این دروازه ما به جایی می رویم که صفحه اتریک Aetheric plane و صفحه علوی-آسمانی Astral plane قرار دارد.در واقع آنجا دقیقا وارونه شده دنیایی است که در حال حاضر من و شما تجربه می کنیم.همه چیز وارونه شده است.یک ذره در اینجا یک موج در آنجاست و بالعکس یک موج در اینجا یک ذره در آنجاست.(دو گانگی موج ذره را بیاد دارید؟)

مثلا اگر سعی کنیم ماده ای را از این دنیا سریعا به آن دنیا ببریم،بلافاصله خصوصیات مکانی-زمانی آن وارونه شده و از هم می پاشد.او در آنجا به ضد ماده تبدیل می شود در آن صفحه زمان-مکان که معکوس صفحه مکان-زمان ماست بجای مواد ضد مواد زندگی می کنند.

با استفاده از جریان High voltage به اندازه کافی بزرگ قادر خواهیم بود تا از این نقطه بحرانی یا محل تقاطع Crossing point گذر کنیم و در این نقطه گذرگاهی به زمان-مکان ایجاد کنیم.با اینکار اگر جسمی یا فردی در این حالت بتواند از این گذرگاه عبور کند از دید و منظر ما ناپدید می شود.

چنین گردابی که شما را به صفحه زمان-فضا  می خواند در مقابل دیدگان شما همانند یک سیاهچاله به نظر می رسد.همانند یک لنز که درون آن سرابی در حال قل قل زدن است.

شما با واردن شدن به صفحه زمان-فضا می توانید بلافاصله به هر جایی در صفحه فضا-زمان فعلی سفر کنید.البته در واقع و عملا مشکلات زیادی در این رابطه وجود خواهد داشت و این همان چیزی است که در آزمایش فیلادلفیا اتفاق افتاد.آنچه که ما تا بحال گفته ایم مانند این است که خراش کوچکی را بروی سطح ایجاد کرده باشیم و هنوز عمق واقعی این داستان بر ما پوشیده است.

  • Jina

    Jina

    • ۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۲۲:۱۱:۳۴

    I have read so many posts concerning the blogger lovers but this post
    is truly a pleasant piece of writing, keep it up.

  • Dannielle

    Dannielle

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۴ - ۲۱:۳۰:۲۹

    I like reading an article that will make men and women think.
    Also, thanks for allowing for me to comment!