شنیدنیهایی از دنیای جن (2)

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

تقاضای دختر جنی

یکی از علمای معروف تعریف کردند: منزل ما در همدان بود اما من در نجف تحصیل میکردم. یک سال برای دیدن اقوام به همدان رفته بودم. کسانی که به استقبال من آمدند گفتند شما امسال به منزلتان نروید ، زیرا جنیان به آنجا سنگ پرتای میکنند و برادرتاننیز دچار جنون شده است.

گفتم من آنرا علاج خواهم کرد ، لذا به منزل خودمان رفتم ، برادم حالت بهت زده داشت . گاهی هم همانطور که گفته بودند به داخل منزل سنگ پرتاب میشد .

من دعایی را که میدانستم نوشتم و در چهار گوشه منزل دفن کردم. پس از چند لحظه دیدم چهار عدد سنگ ، که آن کاغذ هارا روی آن چسبانده بودند ، پشت سر هم به داخل منزل پرتاب کردند .

در این هنگام بسیار ترسیدم و فهمیدم جلوگیری از این عمل کار من نیست. روزی هم برادرم از پشت بام افتاد ولی آهسته روی زمین قرار گرفت . ما تعجب کردیم که چه بود و چرا او صدمه ای ندید ؟ لذا روزی به شخصی که تسخیر جن نموده بود و نزد ما آمد جریان را گقتم.

او گفت : یک دختر جنیه به برادر شما علاقه مند شده به همین جهت دستوراتی داد که آن گرفتاری رفع شد و برادرم هم شفا یافت.

برادرم به من گفت: آن جن گیر راست گفته است ، کسی که همیشه مرا اذیت میکرد و میخواست با من هم آغوش شود ، دخترب بود که زیبایی نداشت و مثل دود سیاه بود.

آن روز که من از پشت بام پرت شدم ، اوروی پشت بام و عقب من بود . وقتی هم که غفلتا از پشت بام افتادم او در بین راه مرا گرفت و آهسته بر روی زمین گذاشت (شبهای مکه ص446 تا 448

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...