بشقاب پرنده و موجودات ناشناخته

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

ماجرای بشقاب پرنده هایی که در تابستان پنجاه سال پیش در شهر رازول آمریکا فرود آمدند، همچنان موضوع بحث محافل علمی و غیرعلمی در آمریکا و سرتاسرجهان است. هرچند که دولت آمریکا بارها اعلام کرده است که حادثه رازول یک دروغ است، اما شواهد بسیاری وجود دارد که حکایت از آن میکند که موجودات فضایی واقعاً در سال 1947 در روی کره زمین و در شهر رازول فرود آمدند و مسایلی را آفریدند، فرانک کافمن هشتاد و یک ساله، یکی از ساکنان شهر رازول آمریکاست.

او یکی از اندک شاهدان زنده حادثه «رازول» در تابستان 1947 است او می گوید به چشم خود دیده است که بشقاب پرنده ای سقوط کرد و اجساد سرنشینان فضایی آن را نظامیان آمریکایی جمع آوری کرده و با خود بردند. کافمن در ژوئیه 1947 که کارمند غیرنظامی پایگاه هوایی رازول بود از طرف فرماندهان این پایگاه مأموریت یافت تا ببیند چه چیزی در بستر خشک رودخانه، در شمال غربی شهر سقوط کرده است. او می گوید: «از نزدیک دو جسد موجود فضایی را دیدم که یکی در بقایای خرد شده بشقاب پرنده و دیگری روی سنگی در بستر رودخانه افتاده بود. آنها موجوداتی خوش قیافه، با صورت و پوستی به رنگ خاکستری بودند، صد و شصت و پنج سانتیمتر طول قدشان بود. با چشمانی که اندکی از حدقه بیرون آمده، گوش های کوچک، بینی کوچک بدون مو و ظاهر زیبا بودند.من نظامیان را دیدم که 5 جنازه را در کیسه هایی ریختند و در یک خودروی جیب گذاردند و بردند.»

علاوه بر آقای فرانک کافمن، شاهدان بسیار دیگری وجود دارند که خبر از وقوع اتفاقی خارق العاده در شمال غربی شهر رازول می دهند.

با این وصف، دولت و ارتش آمریکا بنا به دلایلی همیشه این حادثه را انکار کرده است. پایگاه هوایی رازول در روز هفتم ژوئیه سال 1947 در بیانیه ای مطبوعاتی اعلام کرد به یک دیسک پرنده دست یافته است اما ساعاتی بعد در همان روز، یک ژنرال نیروی هوایی در تگزاس گفت، شیء مورد بحث در واقع یک بالون هواشناسی بوده است. در همین ارتباط، خانم گلن دنیس، که در آن زمان یک تکنسین 22 ساله بود نیز می گوید: «در اوایل ژوئیه سال 1947 شاهد فعالیتهای عجیب در پایگاه هوایی ارتش بودم و پرستاری در پایگاه سرم داد زد و گفت: با حداکثر سرعتی که می توانی از اینجا برو.» او می گوید: پلیس نظامی وی را از پایگاه بیرون کرد و به او دستور داد که آرام باشد. اما پرستار روز بعد او را یافت و به او گفت: «موجودات کوچکی را کالبد شکافی کرده که وزن بدنشان به زحمت به 14 کیلو می رسید و چشمها و سربزرگ با چهار انگشت در هر دست داشتند که در انتهای هر انگشت یک زایده مکنده قرار داشت.» (در اینده درباره  شهر رازول باز هم خواهم نوشت )

در سال 1970 لایمادف که یک افسر بلند پایه کا .گ .ب بود به غرب پناهنده شد . او علاوه بر اسرار نظامی . حادثه ای را تعریف کرد که مدتها خبر اول تمام خبرگزاری های بزرگ شد . او پرده از رازی برداشت که برای انسان امروز باور کردنی نبود . او از سقوط بشقاب پرنده ای در جنگلهای سیبری خبر داد, و از ان بدتر چند نفری که خبر سقوط بشقاب پرنده را به ماموران امنیتی داده بودن همانجا کشته شدن تا خبر مخفی بماند . او همچنین از پایگاهای مخفی که در ان دانشمندان علوم مختلف به صورت شبانه روزی مشغول فعالیت هستن سخن گفت . او بعد از افشای این مسائل همیشه در هراس بود تا توسط  ماموران کا .گ . ب گشته نشود .

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...