دختری که دو بار زندگی کرد

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

دختر جوان مدعی بود که قبلا زندگی کرده است و دانشمندان کنجکاو که او رامورد آزمایش قرار دادند ، باید به شکست خود اعتراف می کردند . این موردیبود که آنها نه قادر به توضیحش بودند و نه می توانستند آن را رد کنند . والدین « شانتی دووی » که از طبقه متوسطی بودند در شهر دهلی زندگی ساده وآرامی را سپری می کردند .

«شانتی» در سال 1926 بدنیا آمد و هیچ چیز غیرعادی در تولد او وجود نداشت ،تا والدینش را از آنچه در پیش بود ، آگاه سازد . زمانیکه دوران کودکی راپشت سر گذاشت ، مادرش متوجه سردرگمی او شد و در اعمال و رفتارش دقت بیشتریکرد و بنظرش آمد که « شانتی » در موقع صحبت با یک فرد خیالی گریه می کند . وبعد از آن بود که والدینش در مورد سلامت عقل او نگران شدند . در همان سال « شانتی » کوچولو به مادرش گفت که قبلأ در شهری بنام « موترا » زندگی میکرده و خانه ای را که مدعی بود در آن زندگی می کرده ، برای مادرش توصیف کرد . مادر این موضوع را با پدر شانتی در میان گذاشت و او نیز به نوبه خود ،دخترش را نزد پزشکی برد . بعد از اینکه دختر داستان عجیبش را برای دکترتعریف کرد ، او تنها سرش را تکان داد . اگر دختر دچار مشکل عقلی بود ، موردبسیار نادری به شمار می رفت و در غیر اینصورت ، دکتر جرأت بیان حقیقت رانداشت . دکتر به پدر توصیه کرد که گاه بگاه سوالاتی را از دختر بپرسد وپاسخهای او را یادداشت کند و اگر بچه باز هم سر حرفش ایستادگی کرد ، مجددابه وی مراجعه کند .

« شانتی دووی » هرگز داستانش را تغییر نداد . تا سن 9 سالگی والدین پریشاناو ، از حرفهای دخترشان متعجب نمی شدند ، زیرا با بی میلی پذیرفته بودند کهدخترشان دیوانه شده است . در سال 1935 دختر به والدینش گفت که او در « موترا » ازدواج کرده و سه فرزند بدنیا آورده بوده است . او مشخصات پسربچهها را توصیف کرد و اسامی آنها را به زبان آورد و ادعا کرد که نام وی درزندگی قبلی اش « لوجی » بوده است . اما در برابر این اظهارات والدین شانتیتنها خندیدند و اندوهشان را پنهان ساختند .

یک شب در حالیکه شانتی و مادرش سرگرم تهیه شام بودند ، در زدند و « شانتی » دوید تا در را باز کند هنگامیکه بازگشت او بیش از حد معمول طول کشید ،مادر به دنبال دخترش به دم در رفت و او را در حالیکه به غریبه ای که رویپله ها ایستاده بود ، خیره شده بود ، پیدا کرد .

دختربچه گفت : « مادر! این مرد پسرعموی شوهرم است . او هم در شهر « موترا » و در نزدیکی خانه ما زندگی می کرد . » آن مرد حقیقتأ در موترا زندگی میکرد و آمده بود تا در مورد موضوعی با پدر « شانتی » گفتگو کند . او « شانتی » را نشناخت اما به والدین او گفت ، پسرعمویی دارد که همسرش بنام « لوجی » را ده سال پیش در هنگام زایمان از دست داده است . والین نگران شانتیداستان دخترشان را برای غریبه تعریف کردند و او موافقت کرد که پسرعمویش رابه دهلی بیاورد تا ببیند که « شانتی » او را می شناسد ، یا خیر . دختر ازاین نقشه اطلاعی نداشت ، اما وقتیکه شخص غریبه وارد شد ، دختر خودش را درآغوش او انداخت و با بغض و گریه گفت ، این مرد همسرش است که نزد او برگشتهاست . والدین « شانتی » به همراه آن مرد متحیر و سردرگم ، نزد اولیای اموررفتند و داستان باورنکردنی شان را برای آنان بازگو کردند . دولت هند یککمیته ویژه از دانشمندان را برای بررسی و تحقیق در این باره که توجه عمومرا به خود جلب کرده بود ، تشکیل داد . آیا « شانتی » تجدید تجسم « لوجی » بود ؟

دانشمندان « شانتی » را به شهر « موترا » بردند . دختر به محض پیاده شدن ازقطار مادر و برادرشوهرش را شناخت و اسامی آنها را گفت و با وجود اینکه پدرو مادرش تنها زبان هندی را به وی آموخته بودند ، با آنها به لهجه محلی « موترا » صحبت کرد . دانشمندان با حیرت فراوان به آزمایشاتشان ادامه دادندآنان چشمان دختر را بستند و او را سوار کالسکه کردند و خود نیز به همراهشرفتند . شانتی بدون تأمل ، راننده را در مسیرهای مختلف شهر هدایت کرد ومشخصات برجسته هرمحلی را که از آن عبور می کردند ، توصیف می کرد . بالاخره « شانتی » به راننده فرمان داد که در انتهای یک کوچه باریک بایستد . او گفت : « اینجا ، اینجا همان جایی است که من زندگی می کردم . » وقتیکه نوار پارچهای را از چشمانش باز کردند ، پیرمردی را دید که جلوی در نشسته و سیگار میکشید . شانتی به آنها گفت که آن مرد پدرشوهرش ، و در واقع پدرشوهر       « لوجی » بوده است . « شانتی » بطور باورنکردنی دو فرزند بزرگش را شناخت ،اما کوچکترین آنها را که تولدش به قیمت زندگی « لوجی » تمام شده بود ،نشناخت . دانشمندان در ابراز نظراتشان محتاط بودند و همگی معتقد بودند که ،کودکی که در دهلی بدنیا آمده به طریقی ، زندگی ای را با جزئیات شگفت آوردر « موترا » بیاد می آورد . آنها گزارش دادند که هیچ نشانه ای از فریبکاریوجود ندارد و برای آنچه که دیده اند ، نیز هیچ توضیحی ندارند . داستانکاملأ مستند « شانتی دووی » که اکنون بعنوان کارمند دولت در دهلی نو زندگیآرامی را سپری     می کند ، در پرونده های پزشکی و دولتی ثبت شده است .در سال 1958 وی در پاسخ به سوال متخصصین گفت که : یاد گرفته تا خودش را بازندگی در زمان حال تطبیق بدهد و اظهار داشت که اشتیاق دیرینه اش نسبت بهگذشته عجیبش زیاد هم آسایش او را مختل نکرده است .

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...