مار غول آسای کاپیتان سیبوری

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

مارهای عظیم الجثه دریایی، معمولاً همیشه در قلمرو افسانه ها و خیال پردازی های افراد بشر جای داشته است، لیکن برای سرنشینان کشتی «مونونگاهلا» (Monongahela) این موضوع، از افسانه پا فراتر نهاده و جنبه واقعی به خود گرفت. نخستین بار، روزنامه «نیو بدفورد مورنینگ مرکوری» (New Bedford Morning Mercury) در فوریه 1853، یعنی درست در حدود یکسال پس از آنکه چنین واقعه ای اتفاق افتاد به شرح ماجرا پرداخت.

مدارک موجود نشان می دهدکه کاپیتان «سیبوری» (Sea bury) که ناخدائی شجاع بود و چندین سفر دور و دراز دریائی انجام داده بود، فرماندهی کشتی بادبانی «مونونگاهلا» را بر عهده داشت. در بامداد روز 13 ژانویه 1852 هنگامی که کشتی به حرکت خود ادامه می داد، ناگهان دیده بان کشتی توجه ناخدا را به چیز عجیبی در میان آب جلب کرد.

کشتی به کمک جریان باد مساعدی که از اقیانوس آرام می وزید، به آرامی سینه آب را می شکافت و جلو می رفت. اگر موجودی که توجه دیده بان را به خود جلب کرده بود- همانگونه که به نظر می رسید، یک نهنگ بود، می بایستی با قایق های بزرگ درون کشتی، به مقابله با آن می پرداختند، زیرا حرکت کشتی «مونونگاهلا» آنچنان سرع نبود تا ناخدای کشتی با چرخاندن سکان، بتواند از چنگ نهنگ غول پیکر بگریزد، و بی تردید این جانور غول آسا، خود را به بدنه کشتی می زد و آن را واژگون می ساخت.

کاپیتان «سیبوری» با دوربین خود نیز نمی توانست به وضوع آن جانور را ببیند. ولی بهرحال موجود زنده عظیم الجثه ای را می دید که به آرامی در میان آب بخود می پیچد. انگار در رنج و عذابی شدید بسر می برد.

کاپیتان «سیبوری» با خود اندیشید که اگر این جانور، یک نهنگ است، باید نهنگی بیمار و ناتوان باشد. شاید این جانور، قبلاً با یک کشتی بزرگ برخورد کرده بود و هر چند موفق شده بود بگریزد، اما اکنون از درد بخود می پیچید.

کاپیتان «سیبوری» دستور داد سه قایق بزرگ به آب انداختند و خود سوار اولین قایق شد و در حالی که در قسمت جلوی قایق ایستاده بود، هر سه قایق بسوی این جانور براه افتادند. همین که نزدیک شدند، کاپیتان «سیبوری» زوربین مخصوص صید نهنگ را سر دست بلند کرد و با تمام قوا به سینه جانور فرو برد. قبلاً آنان چند بار به شکار نهنگ پرداخته بودند و در این کار تجربه داشتند. لذا بی درنگ قایق های خود را از شعاع حمله جانور خشمگین دور کردند.

لحظه ای بعد، در حدود سه متر دورتر، کله بزرگ جانور از آب بیرون آمد. دو تا از قایق ها، به یک چشم بر هم زدن واژگون شدند. ملوانان وحشت زده دریافتند که با یک هیولای دریائی سر و کار دارند. آنقدر گیج شده بودند که نمی داستند چکار کنند و مرتباً می کوشیدند خود را از زیر ضربات کشنده تازیانه جانور نجات دهند، و همکاران خود را که از این ضربات بیهوش شده بودند، از آب خارج ساخته به کشتی ببرند.

در این هنگام هیولا فریاد سهمگینی بر کشید. کاپیتان «سیبوری» خود را از مسیر طنابی که یک سرش به قرقره ای در کشتی بسته شده بود و سر دیگرش به انتهای زوربین متصل بود، کنار کشید و همین که این حیوان وحشی به زیر آب رفت، طناب را نیز همراه با زوربینی که به بدنش فرو رفته بود، با خود بزیر کشید. او پائین تر رفت تا آنکه در حدود 300 متر طناب، از قرقره باز شد. آن گاه متوقف گردید. شاید به ته آب رسیده بود و یا بواسطه خستگی ایستاده بود. هیچکس نمی دانست. تا زمانی که این جانور زخمی تقلا می کرد، کشتی «مونونگاهلا» به پهلو کج شده بود، و بعد دوباره تعادل خود را باز یافت. معلوم نبود هنوز طناب به بدن این جانور غول پیکر قلاب شده بود یا این حیوان، توانسته بود خود را از شر آن رها سازد. «سیبوری» دستور داد کشتی به حرکت خود ادامه دهد. و به کشتی دیگری موسوم به «ربکا سیمز» (Rebecca Sims) که در آن حوالی بود و ناخدائی آن را مردی بنام کاپیتان «ساموئل گاویت» (Samuel Gavitt) بر عهده داشت نزدیک شود.

بموجب گزارش های نهائی کاپیتان «گاویت» بامداد روز بعد، کارکنان کشتی «مونونگاهلا» شروع به بالا کشیدن طناب که به اعماق دریا فرو رفته بود کردند. تازه نیمی از طناب جمع شده بود که جسد غول پیکر جانور روی آب آمد. هیولای عجیبی بود، و با هیچ یک از موجوداتی که قبلاً دیده بودند شباهتی نداشت.

بنا به گفته ملوانان، درازی بدن این جانور، از کشتی «مونونگاهلا» (که بیش از 30 متر طول داشت) بیشتر بود. جثه بزرگی داشت و قطر بدنش به 15 متر می رسید. گردن درازش، به کله بزرگی شبیه کله یک سوسمار غول پیکر وصل می شد. کله اش تنها سه متر طول داشت و در آرواره اش 94 دندان دیده می شد. درازی هر دندان نیز در حدود 8 سانتیمتر بود و مانند دندان های مار، نوکش به شکل قلاب، به سوی عقب برگشته بود.

رنگ پوست این موجود عجیب، خاکستری مایل به قهوه ای بود و یک خط عمودی به رنگ روشن به درازی 9 متر، در طول بدنش دیده می شد. این جانور باله و یا پا نداشت و همه، متقاعد شدند که این حیوان به کمک دم 5 متری خود که روی آن، مانند پشت ماهی خاویار برجستگی هائی داشت حرکت می کرد.

کاپیتان، که پاداش زحمات خود را دریافت داشته بود، نمی دانست با این جانور چکار کند. با خود اندیشید که آن را بعنوان یک نهنگ قالب کند. دستور داد که لاشه این حیوان را به پهلوی کشتی بکشانند، اما بزودی دریافتند که این جانور، از پوست سختی برخوردار است و برخلاف نهنگ بدن او فاقد چربی است.

ناچار، کاپیتان «سیبوری» دستور داد سر جانور را از بدنش جا ساختند، و پس از آنکه یکی از ملوانان از شکل و قیافه این هیولا طرحی تهیه کرد، کالبد او را با امواج دریا سپردند.

کاپیتان «سیبوری» گزارش مفصلی از شکل ظاهری این جانور غول آسا، و چگونگی شکار آن تهیه کرد و آن را به کاپیتان «گاویت» سپرد تا در زمانی که کشتی «مونونگاهلا» در روی دریا بسر می برد، آن را برای روزنامه «نیو بدفورد» بفرستند.

اما پس از آن هیچکس از کشتی «مونونگاهلا» اطلاعی بدست نیاورد. سال ها بعد، پلاک حاوی نام این کشتی در ساحل جزیره «اومنک» (Umnak) پیدا شد، ولی سرنوشت این کشتی، مانند هیولائی که با آن برخورد کرده بود، در پرده ابهام باقی ماند و این واقعه، یکی دیگر از اسرار دریا را تشکیل می دهد.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...