متفکری گمنام

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

سالها قبل از آنکه «مارکنی» - مخترع مشهور – موفق به کشف دستگاه بی‌سیم خود شود، کشاورزی ساده دستگاهی را اختراه کرده بود که بوسیلة آن امواج و موسیقی را دریافت می‌کرد. این انسان نمونه و خارق‌العاده، کشاورزی بود ساکن ایالت «کنتاکی» آمریکا و ملما وی نخستین مخترع این قبیل دستگاهها می‌باشد. خوب همانگونه که همه می‌دانیم در نهاد و سرشت برخی از آدمیان نیروهایی بس عجیب وجود دارد که دانش کنونی از توجیه آن ناتوان می‌باشد و محققین و صاحب‌نظران نیز دقیقا نمی‌توانند پاسخی را در قبال چگونگی این نیروها که ما آنرا تحت عنوان «نبوغ» می‌شناسیم، بدهند. او نیز مسلما معمائی بود همانند هزاران ناشناخته دیگر که در پیرامون ما وجود دارند و نمی‌توانیم توجیهشان کنیم.

در روزی از روزهای بیادماندنی سال 1982، عده زیادی از مردم کنجکاو و شیفتة بدایع، صدها کیلومتر راه را پیمودند تا اینکه بتوانند از کارائی کشاورزی معمولی به نام «ناتان استابل فایلد» را تماشا کنند. او مدعی بود که با اختراع خوشی می‌تواند بدون هیچ سیمی – تنها از راه هوا – پیامهای خود را مخابره و یا برعکس، گفته‌های سایرین را دریافت نماید.

این روستائی متفکر، با فاصلة شصت متر از همدیگر دو قوطی معمولی را در محوطة پوشیده از چمنی قرار داد و در درون هرکدام از آنها یک گوشی تلفن گذاشت. در طرفی این کشاورز قرار گرفت و در سمت دیگرش نیز، پسرش گوشی دیگری را برداشت و در آن فاصلة شصت متری می‌توانستند بدون هیچ ارتباط سیمی با همدیگر گفتگو نمایند. تمامی بینندگان این جریانات براحتی توانستند که مکالمات این پدر و پسر را شنیده و باور نمایند. اما این متفکر گمنام، پس از اتمام برنامه با تمسخر و ریشخند عده زیادی از بینندگان روبرو شد که وی را یک کلاهبردار و جادوگر قلمداد می‌کردند. او با عصبانیت و پشیمانی، لوازمات آزمایشی خود را جمع کرد و به پشت گاری خود نهاد و از آنجا دور شد. او خود را ملامت می‌کرد که چرا اینگونه خود را مضحکة سایرین ساخته بود و چرا در برابر عده‌ای انسان ازخودراضی و احمق کشف خود را ارئه داده بود.

سالها پس از این اتفاق، زمانیکه «مارکنی» به اوج اشتهار رسید و لقب «پدر بی‌سیم» را در سراسر جهان اخذ نمود، برحسب تصادف مجلة «پست دیس پاچ» - چاپ «سنت لوئیس» - از نمایش آن کشاورز روستائی و اختراعش باخبر شد. سردبیر مجله با ارسال نامه‌ای از وی خواست تا با حضور خبرنگاران آن نشریه را در مورد کشف خویش – در صورت امکان – پذیرا باشد. او این پیشنهاد را قوبل کرد و سیلی از روزنامه‌نگارن شیفتة این گونه مسائل بطرف مزرعة وی به راه افتادند.

این کاشف ناشناس، یکی از گوشی‌های اختراع خود را به دست خبرنگاری داد. گوشی فوق به دو عدد میلة فولادی وصل شده بود و همزمان با فروکردن آن دو میله بر خاک، روبه گزارشگر نمود و گفت در هر کجای آن منطقه که دوست داشته باشد، شروع به گفتگو نماید.

«رابرت اسکات» - خبرنگاری که گوشی را در آنزمان بدست داشت – بعدها گفت:

بمحض آنکه من میله‌ها را در خاک فرو بردم، توانستم با فاصله‌ای به اندازه یک مایل صحبت نمایم. صدا بحدی رسا و بی‌پارازیت بود که گوئی این مکالمات در درون خانه‌ای صورت گرفته باشد. از این کشاورز ساده، با تعجب پرسیدم که اساس کار این اختراعتان چیست و او هم با گشاده‌روئی جواب داد از میدان الکتریسیتة موجودی که جو و زمین و نیز پیرامون ما را اشباع کرده است، سود جستم. همچنین در آنزمان این دهقان ساده اعلام کرد که بنظرم تا چندی بعد دستگاههائی ساخته خواهند شد و بواسطة آنان – و بدون کمک از سیم – مردم سرزمین ما خواهند توانست که اوضاع آب و هوای سایر نقاط و پایتخت باخبر شوند و به ترانه‌ها و خبرهائی که از اقصی نقاط جهان پخش خواهد شد، گوش نمایند.

جراید از این مخترع گمنام که علاوه بر شغل کشاورزی به تعمیرات تلفن نیز آشنایی داشت، خواستند که اختراع خود رادر فیلادلفای آمریکا به نمایش عده‌ای از ثروتمندان خوش‌گذران بگذارد و در آخر تابستان سال 1902 کشق خویش را در معرض دید عموم – در فیلادلفیا – گذاشت. بعدا رهسپار واشنگتن شد تا نمایشات خویش را در برابر عده‌ای از محقین و دانش‌پژوهان نیز به اجرا درآورد.

مثل همیشه، همانگونه که در همه جا هم یافت می‌شود، عده‌ای از مردم ابله و شکاک او و اختراعش را به باد تمسخر گرفتند و اعلام داشتند که واقعا غیرقابل باور می‌باشد و نمی‌بایست به سخنان افرادی چون او که تحصیلات عالیه ندارد و کارشان کشت و زرع در آنسوی بیابانهای «کنتاکی» است، در زمینة علوم – آنهم کشف وسائلی سمعی و پیشرفته – گوش فرا داد!

کارائی دستگاههای این روستائی، بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان آن دوره را به شگفت واداشت. به کمک این کشف همه قادر می‌شدند که سخنان یکدیگر را در مسافت‌های طولانی بشنوند، در حالیکه اختراع «مارکنی» تنها بر اساس «سیستم مرس» بنیان نهاده شده بود.

دستگاه کشف شده توسط «استابل فایلد» برروی کشتی کوچکی به نام «بارتولدی» مورد آزمایش قرار گرفت و عده‌ای از رجال برجسته نیز در ساحل «پوتاماک» ازدحام کردهب ودند تا از نزدیک کارائی این دستگاه را مورد سنجش قرار دهند.

این کشتی کوچک که بوسیلة نیروی بخار کار می‌کرد، امواج را در هم می‌شکست و در دل آبها پیش می‌رفت و ناظرین ایستاده در ساحا نها با فرو بردن میله‌ها در خاک می‌توانستند با افرادی که در عرشة کشتی تجمع کرده بودند – بوسیلة گوشی تلفن – تماس حاصل کنند. موضوع فوق در آن عصر مبحثی کاملا تعجب‌آور بحساب می‌آمد. در تاریخ بیست و یکم ماه مه 1902 مجلة «واشنگتن استار» بعنوان سرمقاله اعلام کرد که:

«اولین آزمایش عملی از دستگاههای ارتباطی فاقد سیم که توسط دهقانی از اهالی کنتاکی ابداع گردیده، در فواصل نیم مایلی از همدیگر با موفقیت روبرو شد و کارائی آن بیش از حد امیدوارانه بود.»

چند تن از سرمایه‌دارن عصر، با پیشنهاد کمکهای مالی به آن روستائی خوساتند تا این کشف خود را بصورت جامع‌تری درآورد و در اختیار آنها قرار دهد. «استابل فایلد» پیش خود چنین اندیشید که ایشان قصد ربودن پروژه وی را دارند و جهت جلوگیری از این کار، لوازمات آزمایشی خود را جمع کرد و بسمت خانه‌اش به راه افتاد و از این موضوع که اختراعش را به یغما ببرند، همیشه در عذاب بود و آخر سر هم همانگونه گردید!

با سپری شدن سالیان، سایرین نیز موفق به ارسال پیامها و گفتگوهای خود توسط دستگاههای دیگر شدند و هرکدام از این اختراعات بعدی، وی را شدیدا معذب و عصبانی‌تر می‌ساخت و سرانجام هم جنازه «استابل فایلد» را در خانه کوچکش یافتند که بر زمین افتاده و کاغذ پاره‌هایش بطور نامنظمی بر همه جا پراکنده بود و از دستگاههای اختراعی‌اش نیز نشانی به چشم نمی‌خورد.

امروزه در چراگاهی در اطراف کنتاکی، ستون یادبودی به یادمانی وی وجود دارد و دقیقا همانجائی قرار گرفته است که «استابل فایلد» برای اولین بار به سال 1892، دستگاههای خویش را با کمک پسرش به علاقمندان نمایاند و با این عمل خویش فصلی از تاریخ اکتشافات را به خود معطوف داشت.

آن روستائی متفکر، بطور کاملا واضح و رسائی اختراعات بعدی، واکی‌تاکی‌ها (گیرنده‌ها و فرستنده‌ها)ی آینده را حدس زده بود و با اختراع خود مووضع ارسال اصوات را در همة نقاط جهان طرح‌ریزی نمود که بعد از او ثمرة کارهایش منتهی به کشف دستگاههای صوتی از قبیل فرستنده‌ها، گیرنده‌ها – بخصوص اختراع رادیو گشت. و چه نیکو که در مورد خویش اعلام داشته بود:

«تنها عیب من این است که نیم قرن زودتر از کشف خود بدنیا آمده‌ام!»

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...