کشتی ماری سلست

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

خوب، مطلب امروز درباره‌ی کشتی است به نام ماری سلست. به نظر شما آیا رد موجودات فضایی در این حادثه است؟ آیا همانطور که در ادامه خواهید خواند آقای فوسدایک درست می‌گوید؟ اگر این گونه است پس این تضادها برای چیست؟

اما چیزی که مشخص است این است که سرگذشت ساکنان این کشتی در هاله ای از ابهام است.

اسرار کشتی ماری سلست

کشتی باری "دی گراتیا "در مسیر خود از نیویورک به جبل اطارق با کشتی دو دکله عجیبی مواجه شد که مسیر آن ثابت نبود مثل آن بود که ناخدایی مست کشتی را هدایت می کرد وقتی باد می وزید کشتی به هر سو منحرف می شد. ناخدای "دی گراتیا " هیچکس را بر عرشه آن کشتی ندید – برای همین چند علامت فرستاد اما پاسخی نشنید. کشتی نزدیکتر شد. قایقی به آب انداخته شد ناخدا و معاون دوم بطرف کشتی عجیب پارو کشیدند. نزدیکتر شدند. نام کشتی بر بدنه آن خوانده می شد" ماری سلست " ناخدا و همراهان به عرشه ان پا نهادند. ساعت سه بعد از ظهر 5 دسامبر 1872 بود. آنچه در آنجا یافتند آغاز معمایی شد که اکنون بیش از یک قرن از آغاز آن می گذرد. انها هیچکس را ندیدند. کشتی را جستجو کردند، اما خالی بود. " ماری سلست " بر آتلانتیک پهناور به تنهایی شناور بود. کشتی در وضعیتی مناسب بود بادبانها و عرشه و بدنه همه سالم بودند. بار آن بشکه های الکل دست نخورده در سر جای خود قرار داشت- مقدرای زیادی مواد غذایی و آب در کشتی بچشم میخورد. در خوابگاه ملوانان لباسها خشک و منظم بر روی هم چیده شده بود. چند تیغ صورت تراشی زنگ نزده بر روی میزی قرار داشت و باقیمانده غذایی بر روی آتشی که خاموش شده بود گذاشته بودند. مقداری پوره و یک تخم مرغ عسلی شکسته بر سر میز بود. کنار بشقاب دیگر یک شیشه سر باز شربت سینه بود که چوب پنبه آن را در کنارش گذاشته بودند. طرف دیگر چرخ خیاطی کوچکی قرار داشت و لباس بچه گانه ای زیر آن بود- همان دور و بر  قوطی روغن انگشتانه و خرده پارچه ریخته شده بود و در روی دیوار مجموعه ای کتاب در کتابخانه ای بود, خلاصه مثل آن بود که تمام سرنشینان کشتی بی مقدمه و ناگهانی تصمیم به ترک کشتی گرفته بودند. از زمان واقعه مدت زیادی نمی گذشت زیرا غذا از بین نشده و اشیا فلزی زنگ نزده بود. اتاق معاون هم دست نخورده بود- بر روی میز کاغذی قرار داشت که بر روی آن محاسباتی نیمه تمام همانگونه رها شده بود.  سکه های طلا جواهرات و پول در گاو صندق کشتی سر جایش بود فقط زمان سنج ناپدید شده بود. ناخدای "دی گراتیا "احتمال وقوع شورش را مطرح کرد اما چرا تمام کارکنان کشتی فرار کرده بودند و قایق نجات سر جای خود قرار داشت؟ آنها می بایست یا سوار کشتی دیگری شده باشند و یا از عرشه به دریا پریده باشند. ناخدا و معاون "دی گراتیا" سر نخی پیدا کردند. در یکی از گنجه ها شمشیری قرار داشت که بر روی ان لکه های شبیه خون دیده می شد .  اگر چه بعدها در اینباره تردید پیدا شد. از این لکه ها بر عرشه کشتی, جایی که بنطر می آمد با تبر شکسته شده باشد نیز به چشم می خورد. تکه ای چوب به طول 6 فوت و عرض یک اینچ از عرشه بریده شده بود , معلوم نبود که این کار برای چه صورت گرفته, وقتی دفتر ثبت وقایع بررسی شد معلوم گردید آخرین بار دو روز قبل مطلبی در آن نوشته شده است :

حدود 400 مایلی محلی که کشتی پیدا شده بود - اگر کشتی بعد از نوشتن این مطلب بلافاصله گم شده بود می بایست روزها بدون ناخدا و خدمه در دریا سرگردان مانده باشد. اما بنظر نمی رسید که چنین باشد. بادبانها" ماری سلست" بر افراشته شده بود. کشتی درست در مسیر وزش باد پیش می رفت. "دی گراتیا" هم و همان مسیر در پشت آن در حرکت بود.اما دی گراتیا در طول این مسیر 400 مایلی توسط ناخدایی هدایت شده بود. بنظر ناممکن می آمد ماری سلست خودبخود این مسیر را پیموده باشد. کسی کشتی را هدایت کرده بود اما چه کسی.؟ تحقیقات اداره دریاداری "جبل الطارق" چیزی را معلوم نکرد. معلوم شد "ماری سلست "از نیویورک با 206 تن الکل حرکت کرده بود. هم چنین به غیر از زمان سنج، زاویه یاب و اسناد مربوط به کالای موجود در کشتی نیز ناپدید شده بود. اثری از ناخدا و همسر و دو دختر کوچکش و دو نفر خدمه کشتی نیز هیچگاه پیدا نشد. توضیحی که بعدها مقامات انگلیسی و آمریکایی ارائه دادند چنین بود : ملوانان خود را با الکل مست کرده اند بعد ناخدا و خانواده اش را به قتل رسانده و فرار کرده اند. اگر چه توضیح قانع کننده نبود زیرا هیچ اثری از کشمکش دیده نمی‌شد و می یابد لاقل یکی از ملوانان بعدها پیدا شود که نشد. دهها نظریه مطرح شد : کشتی توسط یک هشت پا یا هیولایی مورد حمله قرار گرفته بود و تمام سرنشینان آن را ربوده بدون آنکه بخود کشتی صدمه بزند یا آنکه کشتی در کنار جزیره ای اسرار آمیز پهلو گرفته خدمه بر روی جزیره رفته اند و در آنجا نابود شده و یا گردبادهای دریای تمام سرنشینان کشتی را بدریا ریخته, فرضیه ای دیگر چهل سال بعد در مجله " استراند "مطرح شد. نویسنده مقاله "هواردلین فولد" مدعی شد که یکی از همکارانش به نام "ابل فوسدایک" که شخص تحصیلکرده و دنیا دیده ای بود برای او مطالبی در اینباره نوشته- نامه این شخص حاوی مطالبی بود که نه تنها سرنوشت ملوانان بلکه شکستگی روی عرشه کشتی را نیز مشخص می کرد. فوسدایک مدعی شده بود که او مسافر کشتی و تنها بازمانده واقعه غم انگیزی است که بر روی آن به وقوع پیوسته او دوست نزدیک ناخدا بود و به دلایلی می بایست با شتاب از امریکا بگریزد. ناخدا او را در کشتی خود بدون گذرنامه جا می دهد. در طول سفر ناخدا از نجار کشتی می خواهد که برای دختر او سکویی کوچک بر روی دماغه کشتی بسازد پایه های این سکو در همان محلی که بریدگیها دیده شده بود نصب شد. یک روز بین ناخدا و معاونش گفتگویی در می گیرد : که با لباس می شود به خوبی شنا کرد یا نه؟ برای اثبات این نظریه ناخدا به آب می پرد و شروع به شنا در اطراف کشتی می کند دو نفر دیگر هم به او ملحق می شوند- بقیه بر روی سکوی کوچک جمع می شوند سکو زیر فشار وزن آنها می شکند و همه آنها بدریا میریزند در آنحال کوسه ها به آنها حمله ور می شوند تنها" فوسدایک" زنده می ماند و در حالیکه کشتی از او دور می شده به تخته پاروها می چسبد. روزهای مدید او در دریا سرگردان می ماند تا سر انجام نیمه جان به ساحل شمال شرقی افریقا می رسد. یادداشتهای " فوسدایک " یک قصه ظریفی را بیان می کرد اما روشن نمی ساخت چگونه کشتی 400 مایل بدون آنکه کسی آن را هدایت کند پیش رفته, علاوه بر آن این داستان در بعضی نقاط نقایصی دارد که از مردی تحصیلکرده چون "فوسدایک" ارتکاب آنها بعید بوده, او می گوید کشتی 600 تن وزن- وزن کشتی در اصل 3/1 این مقدار بوده داشته است. همچنین او گفته که ملاحان کشتی انگلیسی بودند در حالیکه بیشتر آنها هلندی بودند و علاوه بر آن شنا به دور کشتی که چند گره دریای سرعت داشته ناممکن بوده است. بعد از صد سال هنوز پاسخ روشنی برای معمای کشتی متروکی که در دریاه ها سرگردان بوده پیدا نشده است.

 

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...