قوم یأجوج و مأجوج که در قرآن از آن یاده شده چه کسانى هستند؟

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۱ دیدگاه

از آیات قرآن چنین به دست مى آید که یأجوج و مأجوج، نام دو قبیله فسادگر بوده که براى مردم روزگار خود مزاحمت فراوانى به وجود آورده بودند، البته در مورد نژاد، مکان و محل اسکان این قوم روایت هاى گوناگونى آمده که اعتماد به آنها دشوار است! در یکى از این روایات آمده است که یأجوج و مأجوج نام دو قبیله از نسل یافث فرزند حضرت نوح(علیه السلام)مى باشد. کسایى در عرائس مى گوید: یافث به سوى مشرق رفت و در آنجا داراى چهار فرزند شد به نام هاى جومر، بنرش، اشار و اسقویل. و میاشح و یأجوج و مأجوج از فرزندان ایشان هستند.

در هر صورت آنچه مسلم است آن که این دو قبیله از بنى آدم بوده اند نه طایفه اى از جن یا شیطان.

براى توضیح دقیق تر، مطالبى از قرآن و تفاسیر ذکر مى شود. آنچه در قرآن درباره یأجوج و مأجوج آمده در ضمن نقل شرح حال و فعالیت هاى ذوالقرنین است که افکار محققان را از دیر باز به خود مشغول داشته و براى شناخت آن تلاش زیادى شده است. بدون شک ذوالقرنین از شخصیت هاى بزرگى بوده که در برهه اى از زمان به بشریت خدمت کرده و از جانب خداوند نیز به او امداد مى شده است.

در این راستا یکى از رسالت هاى او که در قرآن یادآورى شده و براى پیامبر و مسلمانان نقل شده نجات مردم از دست یأجوج و مأجوج بوده است. این داستان در اواخر سوره کهف در ذیل آیات 83 تا 98 آمده است. خداوند دراین باره مى فرماید: (وَ یَسْئَلونَکَ عَنْ ذِی القَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرٌ); از تو درباره ذوالقرنین سؤال مى کنند، به آنها بگو به زودى گوشه اى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى کنم. ما در روى زمین به او قدرت و نیرو و حکومت دادیم و او از این وسایل استفاده کرد تا به محل غروب آفتاب رسید، در آنجا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گل آلود فرو مى رود. در آنجا گروهى از انسان ها را یافت که برخى خوب و بعضى دیگر بد بودند. به ذوالقرنین گفتیم: آیا مى خواهى آنها را مجازات کنى و یا طریقه نیکویى را در میان آنها انتخاب مى نمایى؟ ذوالقرنین گفت: اما کسانى که ستم کرده اند به زودى آنها را مجازات خواهیم کرد و کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند پاداشى نکوتر خواهند داشت. او همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید. در آنجا گروهى را یافت که هیچ سخنى نمى فهمیدند در این هنگام آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختى به نام یأجوج و مأجوج در عذاب بودند. آنان از ذوالقرنین که داراى قدرت و امکانات بود استقبال کرده و دست به دامن او زدند و گفتند که یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد مى کنند. آیا ممکن است ما چیزى در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى. در پاسخ آنان گفت: نیازى به کمک مالى شما ندارم مرا با نیرو یارى کنید تا سد نیرومندى بین شما و آنها ایجاد کنم. سپس دستور داد قطعات بزرگ آهن بیاورند، آنگاه دستور چیدن آنها را به روى یکدیگر صادر کرد تا میان دوکوه به طور کامل پوشیده شد و دستور داد مواد آتشزا و هیزم و مانند آن بیاورند و آن را در دو طرف این سد قرار دهند و با وسایلى که در اختیار داشتند، در آتش بدمند تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود پس گفت مس ذوب شده بیاورید تا بر روى سد بریزم، به این صورت مجموعه آن سد آهنین را با لایه اى از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد. این مطالب ترجمه اى از آیات قرآن است.

اما در مورد شخصیت ذوالقرنین عده اى معتقداند که او همان اسکندر مقدونى است ولى از مشخصاتى که خداوند براى ذوالقرنین مثل ایمان به خدا، فتوحات در غرب و شرق و شمال عالم، ساختن سد و دادگرى نقل مى کند مشخص مى شود که این پندار صحیح نیست زیرا اوصاف اسکندر نشان مى دهد که او به خدا ایمان نداشته و در تمام مدت زندگانى خود سدى نساخته و با ملت هاى مغلوب به عدل و داد رفتار نمى کرده است.

عده اى دیگر معتقدند ذوالقرنین همان کورش است که ظاهراً همین نظریه طبق شواهد تاریخى درست و صحیح مى باشد. زیرا کورش در سال 599 قبل از میلاد در خانواده هخامنش به دنیا آمد و در سن جوانى امراى پارس وى را به فرمانروایى برگزیدند و دیرى نپایید که کشور ماد نیز به تصرف وى درآمد و او کشور متحدى از ماد و پارس بنا نمود و از آن پس به کشور گشایى روى آورد. هدف بزرگ او عبارت بود از بسط عدل و حق و ایجاد امنیت و مبارزه با ستمگران و نجات ستمدیدگان.

او ابتدا به غرب لشکر کشید و لیدى را فتح نمود، و کراسوس پادشاه لیدى مغلوب او شد. سپس در کرانه اژه خورشید را مى نگریست که در آب هاى تیره و آکنده از املاح فرو مى رود و آنچنان به دیده اش نمود که گویى خورشید در گل و لاى فرو مى رود و شاید آیه شریفه که فرموده است: (حَتّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدها تَغْرُبُ فی عَیْن حَمِئَة...); به مغرب که رسید چنین پنداشت که خورشید در چشمه گل آلود غروب مى کند، ناظر به همین معنى باشد . جالب اینجاست که پس از فتح لیدى کراسوس را مورد عفو قرار داد و هیچ آسیبى به مردم آن سامان نرساند.

دومین حرکت پیروزمندانه او در شرق بود که براى سرکوبى قبایل به آنجا لشکر کشید و در آنجا به مردمانى برخورد که دانش ساختمان سازى نداشتند و در زیر چادر و زیر آفتاب زندگى مى کردند از این رو قرآن کریم درباره آنان فرموده است: (حَتّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدها تَطْلُعُ عَلى قَوْم لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً); هنگامى که به مشرق رسید، دریافت که خورشید بر مردمى طلوع مى کند که هیچ پوششى در مقابل آن ندارند.

سومین حرکت کورش رو به شمال بوده است که منجر به ساختن سد شده است. این منطقه در سرزمین قفقاز کنونى قرار دارد. هنگامى که در جغرافیاى این منطقه دقت کنیم در مى یابیم که سلسله جبالى در این منطقه قرار دارد که در ناحیه شرق آن دریاى خزر و در غرب آن دریاى سیاه واقع است. وقتى کوروش به این نقطه رسید دره اى در بین این سلسله جبال قرار داشت و اقوام غارتگر در پشت کوه هاى آن سکونت داشتند و در دامنه جنوبى این سلسله جبال مردمى زندگى مى کردند که از تمدن دور بودند و مورد آزار مردمان ساکن دامنه شمالى قرار مى گرفتند. قرآن درباره آنان فرموده است، افکار و گفتار را به آسانى نمى فهمیدند; (لا یَکادوُنَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً). این مردم از همسایگان شمالى خود به کورش شکایت کردند و گفتند: تنها راه نفوذ آنان این تنگه بین دو کوه است. لذا ذوالقرنین ـ کوروش ـ دستور داد تا سدى از آهن و مس گداخته ساخته شود امّا امروزه آثارى از این سد باقى نمانده است و شاید پیش آمدهاى طبیعى این سد را، در زیر کوهى از شن و سنگ ریزه، مخفى و مدفون کرده باشد و مردم از دیدن چنین پدیده شگفت آورى محروم هستند.

خلاصه این که یأجوج و مأجوج همان قوم مغول هستند که در زمان کوروش به همسایگان خود حمله مى کردند و هجوم این قوم به سرزمین هاى مجاور خود همچون سرزمین ایران، قفقاز و ارمنستان در تاریخ نقل شده است.

  • Carmelo

    Carmelo

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۶ - ۰۵:۲۴:۰۲

    Hello there! Do you use Twitter? I'd like to follow you if that would be okay.
    I'm undoubtedly enjoying your blog and look
    forward to new posts.