مدّعیان سفارت و نیابت- قسمت سوم

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

در شهر بصرة عراق نیز گروهی با نام «انصار الامام المهدی» اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردی به نام احمد الحسن بود که ادعای ارتباط با امام مهدی(ع) را داشت و می‌گفت امام(ع) را ملاقات کرده و مستقیماً اوامر و دستوراتی از جانب ایشان دریافت می‌کند. وی مدعی بود که امام(ع) به او دستور تبلیغ برای ایشان داده است.

اشاره:

در قسمت‌های پیشین این مقاله به چگونگی شکل‌گیری گروه‌های مدّعی سفارت و نیابت امام زمان(ع) در بحرین پرداختیم. در این قسمت، نگارندة محترم مقاله، فرجام ایشان و مدّعای یکی دیگر از این گروه‌ها را در عراق بیان می‌کند.

اعتراف بصری در برابر علما

علما و فضلای بحرین به مقابله با حرکت شوم سفارت و نیابت پرداخته، با قدرت با آن برخورد کردند. آنها از مؤسس این حرکت برای شرکت در جلسه‌ای که جمع کثیری از علما حضور داشتند، دعوت کردند و با او به بحث و جدل پرداختند تا اینکه او اظهار ناتوانی کرد و تسلیم شد و به باطل بودن عقاید و تفکراتی که آن را ترویج می‌کرد، اعتراف نمود و طی نامه‌ای، این‌گونه اشتباه خود را بیان کرد. متن اعتراف‌نامة او به این صورت بود.

X

من که مدّعی ارتباط با حضرت حجّت(عج) بودم، اعتراف می‌کنم ادّعا می‌کردم در خواب، امام(ع) و چهار نایب ایشان را ـ به ویژه نایب سوم، حسین بن روح(رض) ـ را می‌دیدم و به مردم می‌گفتم: امام(ع) به من اشاره می‌کرد که ایشان را از طریق انجام برخی اعمال و خواندن برخی دعاها که در کتاب‌های دعا آمده در خواب ببینم. من در آن زمان نمی‌دانستم که بر خواب و رؤیا هیچ حکم شرعی مترتّب نمی‌شود، امّا پس از دیدار با علمای اعلام و قانع شدن اینجانب به اینکه بر خواب و رؤیا هیچ حکم شرعی مترتب نمی‌شود و اینکه تکیه بر آن در دین خداوند پاک جایز نیست و پس از آنکه برای اینجانب اثبات شد که در زمان غیبت کبرا و پیش از خروج سفیانی و پیش آمدن نشانة صیحه، نیابت و سفارت از ایشان و نواب ایشان، قابل قبول نیست، زیرا آنها در این زمان در قید حیات نیستند، با توجه به همة اینها، در محضر علمای اعلام، درستی همة اینها را از جانب خود مردود می‌شمارم و خود را مسئول کارهای کسانی که به مقتضای این خواب‌ها ممکن است انجام دهند، نمی‌دانم و از آن برائت می‌جویم. و اگر کسی با من در این مسئله به مخالفت‌پردازد، خود مسئولیّت آن را بر عهده خواهد داشت، زیرا من نیز با نظر و رأی علمای فاضل موافقم و بر اساس این، خود را تحت فرمان و اختیار ایشان می‌دانم و اگر پس از این آشکار شود که من در این‌گونه موارد نقشی داشته‌ام، آنها می‌توانند هرگونه که مصلحت بدانند در مورد من حکم دهند و رفتار کنند. من در این اقرار و اعتراف به هیج وجه تحت فشار و ناراضی نبود، بلکه با رضایت تمام با توجه به اینکه آن را یک واجب شرعی می‌دانم، آن را بیان کردم و برائت خود را از تمام اتهامات و شایعه‌های نادرستی که به ستم و به دروغ به من نسبت داده شده، اعلام می‌کنم و خداوند بهترین گواه بر سخنان من است. و ستایش مخصوص خداوندی است که در دین خود به ما بصیرت داده، ما را از نفاق و جدایی و مخالفت با هم‌کیشان خود و فتنه‌ها بر حذر داشته و از دردها و رنج‌ها حفظ کرده است.

این اعتراف در دهم شعبان 1409 ق. نوشته و منتشر شد. پس از این اعتراف‌نامه، علمای حاضر در این جلسه متنی در ذیل اعتراف‌نامة عبدالوهاب حسن بصری به این صورت نوشتند:«بی‌گمان، علما عقیده به نادرست بودن چنین ادعاهایی دارند و به تمام مسلمانان هشدار می‌دهند که مراقب باشند فریفتة چنین اشخاصی نشوند و به دعوت آنها پاسخ ندهند. علما بر این باورند که این‌گونه جریان‌ها، از جمله بدعت‌هایی است که بیشترین ضربه‌ها را به پیکرة دین وارد می‌سازد و باعث به لرزه در آوردن اصول و ارزش‌های والای آن در میان مردم می‌شود. مذهب تشیع بدین وسیله از این‌گونه ادعاها اعلام بیزاری می‌کند و هر کس بر چنین ادعاهایی اصرار ورزد، بی‌گمان بدعت گذار، گمراه و گمراه کننده است و مؤمنان باید خود و دیگران را از این‌گونه جریان‌ها دور نگه دارند».

عبدالوهاب حسن بصری که در گذشته ادعای نیابت از امام قائم(ع) و چهار نایب ایشان، به ویژه حسین بن روح را داشت، شخصاً در حضور علما به صورت کتبی اعتراف نمود که راه و روش او نادرست بوده و متن اعتراف‌نامة او نیز در بالای این نوشته رهبر این گروه آمده است».

از سرگیری فعالیت

با اینکه کار این گروه به نوشتن آن اعتراف‌نامه به وسیلة مؤسس آن ختم شد، امّا بار دیگر تاریخ تکرار شد و همان گونه که علی محمّد شیرازی (باب) در ایران جریاناتی داشت، همانند آن در کشور بحرین به وقوع پیوست. پس از مناظره و بحث و جدل علما و فقهای ایران با باب شیرازی، نتیجه این شد که در حضور جمع کثیری از علما و دولتمردان و در حضور ناصرالدّین شاه، اعلام توبه کرد و به خطّ خود سندی نوشت که به توبه‌نامه معروف شد.1 امّا توبة باب مدّت زیادی دوام نداشت و پس از آن به دلیل تکرار ادعاها و عقاید گذشته‌اش، اعدام شد.

عبدالوهاب بصری نیز دقیقاً مانند باب، فعّالیّت‌های گذشته‌اش را از سر گرفت، اما این بار با محافظه‌کاری بسیار شدیدی و به گونة بسیار مخفیانه و با روش‌های حیله‌گرانه و بسیار پلیدتر به کار خود ادامه می‌دهد. اما با وجود همة این محافظه‌کاری‌ها و پنهان کاری‌ها، اخبار فعالیت او دوباره منتشر شد و توجه علما و مراجع شیعة عتبات عالیات و  عراق و ایران را به این مسئله جلب کرده و در مورد آنها استفتائاتی شد و آنها در طی بیانات و فتواهایی، این جنبش ضاله را محکوم کرده و مؤمنان را نسبت به گرد آمدن حول آنان، هشدار دادند.

در این فتواها آمده است که باید تا حد توان از او و پیروانش دوری کرد و نباید با آنها معاشرت کرد و حتی نماز خواند و برخی از علما، معتقدان به چنین مسائلی را فاسق دانستند.

علمای بحرین نیز در طی بیانیه‌ای، دعوت این شخص را بدعت و نادرست دانستند و از کسانی که به چنین مسائلی اعتقاد دارند، خواستند تا به راه راست بازگردند.

برخی از ایشان که فتوا صادر کرده یا بیانیه را امضا کردند، عبارتند از: محمّد امین زین الدین، سیّد عبدالاعلی سبزواری، علی الغروی، شیخ احمد آل عصفور، شیخ منصور الستری، شیخ عبدالامیر الجمری، شیخ عیسی احمد قاسم، شیخ عبدالحسین علی التستری، شیخ عبدالعلی حمزه الحواج، شیخ سلیمان المدنی، سید جواد الوداعی، ...

گروه انصار الامام المهدی

در شهر بصرة عراق نیز گروهی با نام «انصار الامام المهدی» اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردی به نام احمد الحسن بود که ادعای ارتباط با امام مهدی(ع) را داشت و می‌گفت امام(ع) را ملاقات کرده و مستقیماً اوامر و دستوراتی از جانب ایشان دریافت می‌کند. وی مدعی بود که امام(ع) به او دستور تبلیغ برای ایشان داده و به او فرموده است به همگان اعلام کند که وی با امام(ع) در ارتباط است و از جانب او فرستاده شده و او وصیّ امام و همان «یمانی» موعود است. پس از آن گروهی پیرو او شده و گفته شد که بسیاری از پیروانش، طلاب حوزة علمیة نجف اشرف هستند، زیرا او دعوت خود را در سال 1423 ق. از آنجا شروع کرده است.

وی براساس آنچه در پایگاه اینترنتی‌اش آمده، بیان می‌کرد:دیدار اول من با امام مهدی(ع) در این دنیا، در ضریح امام هادی و امام عسکری(ع) صورت گرفت. در این دیدار امام مهدی(ع) را شناختم. این اتفاق سال‌ها پیش افتاد و پس از این دیدار، بارها و بارها ایشان را ملاقات نمودم و ایشان مسائل بسیاری را برای من روشن ساخت اما دستوری برای ابلاغ به شخص یا اشخاص خاصی به من نداد، بلکه آن راهنمایی‌ها تنها برای تعلیم و تربیت و راهنمایی من به سوی فضایل اخلاقی الهی بود. ایشان مقداری علم و معرفت به بنده تفضل فرمود و مرا از انحراف‌های بزرگ موجود در حوزة علمیة نجف آگاه ساخت؛ انحراف‌های علمی، عملی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یا انحراف شخصیت‌های بزرگ این حوزة علمیه. به هر حال روزها و ماه‌ها از این حوادث گذشت و خداوند بار دیگر خواست که من با امام(ع) دیدار کنم. این‌بار امام(ع) مرا به حوزة علمیة نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من فرموده بوده، به گروهی از طلبه‌های حوزة علمیه نیز انتقال دهم. این، نقطة عطفی در تاریخ زندگی من به شمار می‌آید، زیرا این نخستین باری بود که امام مهدی به طور علنی و آشکار به من مأموریت انجام کاری می‌داد.

داستان این دیدار نیز چنین است: شبی در خواب دیدم که امام مهدی(ع) در کنار قبر سید محمد(ع) ـ برادر امام عسکری(ع) ـ ایستاده بود و به من دستور داد برای دیدار ایشان به آنجا بروم. پس از آن بیدار شدم. ساعت 2 نیمه شب بود، چهار رکعت نماز شب خواندم سپس دوباره خوابیدم. دوباره خوابی بسیار شبیه به همین خواب دیدم و در آن خواب نیز امام مهدی(ع) قرار ملاقات با من می‌گذاشت. این بار از خواب بیدار شدم، ساعت 4 صبح بود. نماز شب را تمام کردم و نماز صبح را نیز به جا آوردم. دو روز بعد به سامرا مسافرت کردم و چیزی را دیدم که تأیید کنندة این دعوت به حق بود. پس از آن به بسیاری از مردم خبرهایی در مورد امور غیبی دادم که برخی از آنها، در مورد حوادث مهم و حوادث آینده بود. هر کس این دعوت حق را تکذیب کند پشیمان خواهد شد. من اکنون در مقابل شما هستم... مردم را به پیروی از این دعوت راستین هدایت کنید. من آمادگی مباهله دارم و حتی آمادة بحث و جدل و مباهله با علمای تمام گروه‌های مسلمان (شیعیان و اهل تسنن) و مسیحیان و یهودیان هستم. من ثابت خواهم کرد که از جانب حضرت مهدی(ع) برای هدایت مسلمانان و از جانب حضرت عیسی(ع) برای مسیحیان و از جانب ایلیا برای هدایت یهودیان فرستاده شده‌ام.

عوامل شکل‌گیری این گروه

عوامل زمینه‌ساز این دعوت، وجود جوّ سرشار از ظلم و ستمی بود که عراقی‌ها در زمان صدام معدوم در آن زندگی می‌کردند و این خود باعث به وجود آمدن شرایط روانی، فکری و فرهنگی و دینی زمینه‌ساز چنین یاوه‌گویی‌هایی شده بود و البته شرایط سیاسی و نظامی خاصّ عراق در هنگام جنگ‌ها و پس از آن و خرابی‌ها و ویرانی‌های زیاد در این کشور تا زمان سقوط بغداد در تاریخ 9/4/2003 م. و تحت اشغال نیروهای آمریکایی در آمدن آن، به ویژه در بصره، نیز نقش زیادی در پیدایش چنین بدعت‌هایی داشته است. این دعوت، از بصره آغاز شد. این شهر در آن زمان تحت اشغال نیروهای انگلیسی بود که سابقة درازی در سوء استفاده از شرایط و اشغالگری و فتنه‌انگیزی در جهان اسلام دارد. اندیشة اصیل مهدویت به گونه‌ای اسفناک و بسیار بد، مورد سوء استفاده قرار گرفت و از این بدعت و ادعای ارتباط و امام با ادعای مهدویت، با تکیه بر جوانب عقیدتی و روانی آن، در جهت اهداف سیاسی و نظامی سوء استفاده شد. احمد حسن نخستین بیانیه‌اش را در ماه شوال 1424 ق. صادر کرد و نشان گروه او ستاره‌ای شش ضلعی (نماد یهودیان) است و از اینجا متوجه می‌شویم که دست چه کسانی از آستین این گروه بیرون آمده و چه کسانی پشت پرده‌اند.

تفکرات این گروه

ما در اینجا به طور خلاصه به ذکر افکار و عقاید این گروه ـ آن‌گونه که در پایگاه اینترنتی‌شان آمده ـ پرداخته و مجموعه براهین، استدلال‌ها و مستنداتی را که از نظر آنها تأکید و تأیید کننده این است که احمد الحسن، وصی و فرستادة امام مهدی(ع) بوده و همان یمانی موعود است، می‌پردازیم.

ناظم العقیلی یکی از پیروان و معقتدان این گروه در یادداشت «البلاغ المبین» در تاریخ 12/2/1425 ق. در این مورد سخنان مفصلی دارد که ما به ذکر بخشی از آن می‌پردازیم (نکته مهم این است که احمد الحسن خود را فرستادة امام می‌داند. که به ادعای آنها، امام مهدی(عج) تقریباً دو سال پیش او را برای هدایت مردم فرستاده و پیروانش می‌گویند او مژده نزدیکی زمان قیام امام(عج) را می‌دهد، دشمنانش را بیم می‌دهد و خواهان متحد و یکی شدن بشر و حرکت به سوی انجام کارهای نیک برای تعجیل در قیام حضرت است. ما این مسئله را از پنج بعد مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم:

  1. اشاره به برخی روایات که حاکی از آن است که امام مهدی(عج) فرستاده، نمایندة یا نایبی می‌فرستد و اشاره به روایتی که در آن نام یاران امام آمده و در این روایت آمده که یکی از یاران امام، شخصی است از بصره به نام احمد
  2. مانند اخبار غیبی، خواب‌ها و رؤیاها و مکاشفات که در اثر ارتباط با ائمه حاصل شده، البته باید یادآور شد که خواب و رؤیا، حجّت یا دلیل و برهان درست یا نادرستی برای هیچ گونه دعوتی نمی‌تواند باشد،
  3. احمد الحسن از برخی علما دعوت به مناظره کرده، سپس آنها را در مناظره ناتوان شمرده و در پایان آنها را دعوت به مباهله کرده که البته آنها این درخواست را رد کردند و در نتیجه او آن را بزرگ‌ترین دلیل برای صدق دعوی خود شمرده است، چگونه... ؟! خدا می‌داند،
  4. نوع و محتوای دعوت و اصول و اهداف آن؛ بهره‌برداری از یک اندیشة اصیل به گونه‌ای اسفناک و منحرف،
  5. ادعای اینکه او مانند پیامبران و اولیا معجزات و کراماتی دارد. همان گونه که احمد الحسن در نخستین بیانیة خود می‌گوید:

نخستین معجزة من برای مسلمانان این است که من محل قبر حضرت فاطمه(س) جگرگوشة پیامبر را می‌دانم، در حالی که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسی جز امام مهدی(ع) از محلّ قبر حضرت فاطمه(س) اطلاع ندراد. او می‌گوید: حضرت مهدی(ع) محلّ قبر حضرت فاطمه را به او نشان داده است.

او می‌گوید: قبر حضرت فاطمه(س) در کنار قبر امام حسن(ع) و چسبیده به آن است، گویی که امام حسن(ع) در آغوش مادرش دفن شده است... آیا این سخن او راست است. چگونه می‌توان به درستی و نادرستی سخن او پی برد.

از جمله افکار این گروه که آن را دلیلی برای درستی دعوی خود می‌شمارند، موارد ذیل است:

1- ادّعای اینکه احمد الحسن همان یمنی موعود است. در یکی از بیانیه‌های او در تاریخ 21 ربیع‌الثانی 1426ق. این‌گونه آمده که، اولاً باید دانست که مکه جزء تهامه و تهامه جزء یمن است بنابراین محمّد و خاندان محمد(ص) همه یمنی هستند، و یمانی به سوی حضرت مهدی(ع) فرا می‌خواند بنابراین یمانی اولین نفر از مهدیان و هدایتگران است و مشخص می‌شود که یمانی اولین مهدی از دوازده مهدی است.

روایات اهل بیت(ع) نام و صفات و محل سکونت اولین مهدی را با تفصیل بیان کرده‌اند: نامش احمد و کنیه‌اش عبدالله یعنی اسرائیل (بندة خدا) است. مردم علی رغم میل خود او را اسرائیل می‌نامند. به این ترتیب نام یمانی احمد و از بصره است، بر گونة راستش نشانی دارد و در  آغاز ظهورش جوان است و در سر زخمی دارد. به خدا سوگند رسول خدا و ائمه اطهار(ع) به دقت به توصیف من پرداخته و محل و جایگاه مرا معین کرده‌اند و بعد از این سخن هیچ شک و شبهه‌ای در احوال من باقی نمانده و مسئلة من روشن‌تر از خورشید در وسط روز است. من اولین مهدی و یمانی موعود هستم،

2- این گروه می‌گوید که زمان ظهور همین زمانی است که ما در آن زندگی می‌کنیم و علت آن هم وجود کسانی است که با امام زمان  ارتباط دارند و برای ظهور ایشان مقدمه‌چینی می‌کنند. همچنین می‌پندارند کسی جز احمد الحسن ادعای ملاقات با امام را نکرده است. دلایل بی‌اساس و دروغینی مثل این می‌آورند،

3- علم حروف: احمد حسن ادعا می‌کنند که می‌تواند از طریق علم حروف ثابت کند فرستادة حضرت مهدی است،

4- در اثبات دلایل خود به رؤیا و خواب تکیه دارند و می‌گویند که صحت این رؤیاها از جانب صدها نفر از مؤمنین تأیید شده،

5- ستارة داود: احمد الحسن ادعا می‌کند که حقیقت آن را دریافته و به دفاع از آن پرداخته است در حالی که مسلمانان آن را سوزانده و لگدمال می‌کنند. وی می‌گوید، کلمة محمد بر روی آن واضح و آشکار است.

ادامه دارد...

مجتبی السادة

مترجم: سید شاهپور حسینی

ماهنامه موعود شماره 88

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...