در حکومت حضرت مهدی(عج) پیروان ادیان الهی، مانند مسیحیت، یهودیت و زرتشتی چه وضعیتی خواهند داشت؟

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

حس کنجکاوی و آینده‌نگری، انسان را وا می‌دارد تا درباره آینده بشر و جهان تحقیق کند و در پی پاسخ این پرسش باشد که آینده چگونه خواهد بود. در حکومت حضرت مهدی(عج) پیروان ادیان الهی، مانند مسیحیت، یهودیت و زرتشتی چه وضعیتی خواهند داشت؟ آیا از میان خواهند رفت یا می‌توانند در صورت عدم توطئه و جنگ و کارزار نظامی، در کنار مسلمانان زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند؟

البته در عصر ظهور، دین حاکم ـ که دلایل حقانیت آن بر همگان روشن شده است ـ دین اسلام است. در آن عصر انسان‌ها گروه گروه به دین اسلام می‌گرایند، ولی درعین حال این امر قابل پیش بینی است که برخی از پیروان دیگر ادیان، اسلام نیاورند و بر باورهای دینی خویش پای فشارند؛ کسانی که هیچ ضدیتی با دین اسلام نشان ندهند، بلکه خواهان زندگی مسالمت‌آمیز با مسلمانان باشند.

با توجه به شواهد و قراین فراوان، اکثر اهل کتاب در عصر حکومت امام مهدى(ع) اسلام مى‏آورند و هیچ‏گونه قرینه عقلى یا نقلى که بر کشته شدن اکثر اهل کتاب در عصر حکومت امام مهدى(ع) دلالت کند وجود ندارد؛ بلکه شواهد و قراین، خلاف این مسأله را ثابت مى‏کنند. و طبیعتاً در جنگ و درگیرى‏هایى که میان سپاه امام(ع) و اهل کتاب در جریان فتح دنیا رخ خواهد داد، تعداد اندکى از اهل کتاب به جهت مقاومت در برابر سپاه امام(ع) به قتل خواهند رسید. لیکن علاوه بر گروه کثیرى که اسلام مى‏آورند و تعداد اندکى که در جریان فتح دنیا کشته مى‏شوند، گروه کمی نیز باقى خواهند ماند که از ادله و قراین و شواهدِ سابق، وضع آنان مشخص نمى‏شود؛ چرا که بر اساس قراین سابق، تعداد اندکى از اهل کتاب در جریان فتح دنیا کشته خواهند شد و شواهد و قراینى که برای اسلام آوردن اهل کتاب اقامه شد، توانایى اثبات اسلام آوردن تمامى باقى ماندگان اهل کتاب را ندارد. نهایت چیزی که این شواهد و قراین اثبات می‏کنند، اسلام آوردن اکثر باقى ماندگان اهل کتاب است.

به مقتضاىآیه 29 سوره توبه و نیز سیره پیامبر اکرم(ص) از اهل کتاب جزیه پذیرفته مى‏شود، لیکن در میان روایاتى که بر عدم پذیرش جزیه دلالت مى‏کردند یک روایت صحیح از مرسل عبدالاعلى است که از امام باقر(ع) چنین نقل مى‏کند:

" ولاتبقى ارض الاّ نودى فیها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و انّ محمداً رسول الله و هو قوله و له اسلم من فى السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه ترجعون و لا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة کما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة و یکون الدین کله الله "

سرزمینی نمى‏ماند مگر این‏که در آن به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(ص) شهادت داده شود. و این تحقق سخن خداوند است که مى‏فرماید: ‏تمام کسانى که در آسمان‏ها و زمین هستند، از روى اختیار یا از روى اجبار در برابر (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوى او باز گردانده مى‏شوند. و صاحب این امر آن‏چنان که رسول خدا(ص) جزیه ‏گرفت، جزیه نمی‏پذیرد و این تحقق سخن خداوند است که مى‏فرماید: و با آن‏ها پیکار کنید تا فتنه (شرک و سلب آزادى) برچیده شود و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد.

علی کورانی، (معجم احادیث الامام المهدی ج 5، 29)

که بر اساس ظاهر آن، امام مهدى(ع) در مواجهه با اهل کتاب شیوه‏اى نوین خواهد داشت و از مطلق اهل کتاب ـ و یا از فتنه‏گران اهل کتاب جزیه نمى‏گیرد و آن‏ها را به قتل مى‏رساند. آیه 29 سوره توبه، مطلق است و بر پذیرش جزیه از مطلق اهل کتاب، چه فتنه‏گران و چه غیرفتنه‏گران، دلالت مى‏کند؛ ولى بر اساس صحیح محمدبن مسلم این آیه در عصر امام مهدى(ع) تخصیص خورده، تنها شامل اهل کتاب غیر فتنه‏گر خواهد شد. و تخصیص قرآن به وسیله خبر واحد معتبر، امری متداول و شایع است. بنابراین از التزام به آن هیچ گونه محذورى لازم نمى‏آید.

ما مى‏دانیم سیره رسول اکرم(ص) در برابر اهل کتابى که پیمان‏شکنى کرده و شرایط ذمّه را زیر پا مى‏گذاشتند، مدارا و مداهنه نبود و حضرت با این دسته از اهل کتاب برخورد مى‏کردند که به عنوان نمونه، مى‏توان به عکس‏العمل شدید پیامبر با یهودیان بنى قریظه اشاره کرد. لیکن در میان اهل کتابى که با پیامبر(ص) هم پیمان بودند یا در ذمّه حکومت اسلامى زندگى مى‏کردند، افراد فتنه‏گر فراوانى وجود داشتند که پیوسته در صدد ضربه زدن به نظام نوپاى اسلامى، تضعیف پایه‏هاى آن، ایجاد اختلاف در میان طبقات مردم، دل‏سرد کردن مسلمانان از دین اسلام و شخص پیامبر و ... بودند لیکن پیامبر اکرم(ص) به جهت رعایت مصالحى از مقابله جدّى با این‏گونه افراد پرهیز مى‏نمود چنانکه در میان جامعه مسلمین نیز افراد منافقِ فتنه‏گر فراوانى بودند که پیامبر اکرم(ص) به جهت مصالحى از معرفى آنان به مسلمانان و برخورد جدّى با آن‏ها چشم می‏پوشید

بر اساس توضیحات یاد شده مى‏توان گفت که پیامبر(ص) از فتنه‏گران اهل کتاب ـ و نه پیمان شکنان و نقض‏کنندگان شرایط ذمّه ـ هم جزیه مى‏گرفت، لیکن چون امام مهدى(ع) قیام نماید از فتنه‏گران جزیه نخواهد گرفت و آن‏ها را به قتل خواهد رساند. بنابراین، شیوه امام(ع) با شیوه پیامبر(ص) تفاوت خواهد داشت؛ چرا که امام(ع) فتنه‏گران را مى‏کشد و تنها از غیر فتنه‏گران جزیه مى‏گیرد در حالى که پیامبر(ص) فتنه‏گران را نمى‏کشت و از آن‏ها جزیه مى‏گرفت.

این احتمال نیز وجود دارد که قبول جزیه از اهل کتاب پیش از گسترش دین اسلام، برقرارى حکومت امام مهدى(عج) و تثبیت نظام فراگیر اسلامى باشد، و عدم پذیرش جزیه پس از استقرار و تثبیت حکومت جهانى امام(عج)، چنان‏که علامه مجلسى نیز چنین احتمالى را طرح کرده بود. آنچه مى‏تواند شاهد جمع این دو دسته از ادلّه متفاوت باشد، روایت مرسل عبدالاعلى است. در ابتدای این روایت آمده است که در زمان ظهور جایى نمى‏ماند مگر این‏که در آن به توحید و رسالت پیامبر(ص) شهادت داده مى‏شود و سپس، از مسأله عدم قبول جزیه از ناحیه امام(ع) سخن به میان آمده است. بدون تردید گسترش اسلام و طنین‏انداز شدن نداى توحید در جاى جاى دنیا، مسأله‏اى است که بدون تشکیل و استقرار حکومت و اجراى برنامه‏هاى کلان تبلیغى و ارشادى امکان‏پذیر نیست. بنابراین عدم قبول جزیه از فتنه‏گران اهل کتاب و کشته شدن آن‏ها، پس از استقرار و تثبیت پایه‏هاى حکومت امام(ع) و اجراى برنامه‏هاى تبلیغى و فرهنگى خواهد بود.

البته مراد ما از پذیرش جزیه این است که حکم اخذ جزیه در این مقطع وجود خواهد داشت، لیکن امکان دارد امام مهدى(ع) بر اساس حکم حکومتى و با توجه به شرایط و ویژگى‏هاى اهل کتاب در مناطق مختلف جهان از برخى جزیه بگیرند و برخى را به سبب فقر یا ایجاد زمینه گرایش به اسلام و... از پرداخت جزیه معاف نمایند و حتّى به برخى به عنوان تألیف قلب، کمک‏هاى مالى نیز بکنند.

بر اساس روایاتى که موضوع قتل اهل کتاب را مطرح کرده‏اند امام مهدى(ع) آن‏ها را میان قتل و اسلام مخیّر خواهند کرد. به نظر مى‏رسد این روایات ـ بر فرض صحّت اسناد آن‏ها ـ کیفیت رفتار امام با اهل کتاب را در آغاز ظهور و هنگام فتح دنیا بیان نمى‏کنند، بلکه این روایاتْ بیانگر آخرین اقدام امام در مواجهه با اهل کتاب و آخرین تصمیمى است که در رابطه با آن‏ها گرفته مى‏شود.

البته نمی‏توان زمان دقیق و معیّنى را براى این آخرین اقدام بیان کرد. آیا این رفتار بلافاصله پس از استقرار حکومت جهانى امام(ع) است یا سال‏ها پس از آن یا در اواخر حکومت امام(ع)؟ لیکن یک امر مسلّم است و آن این‏که این اقدام، اوّلین برخورد امام(ع) با اهل کتاب نخواهد بود. چرا که:

اولاً: بر اساس حکم عقل و تعالیم اسلام، قتل اهل کتاب پس از عرضه اسلام و تمام شدن حجّت بر آن‏ها است و تا زمانى که اسلام بر آن‏ها عرضه نشده و حقّانیّت اسلام و امام(ع) برای ایشان آشکار نشده است، کشتن آن‏ها بر خلاف عقل و اصول دین اسلام خواهد بود. اصولاً اصل اوّلیه اسلام در مواجهه با دیگران، تلاش براى هدایت آن‏هاست و جنگ و درگیرى نیز به جهت اصلاح آدمیان است. بنابراین در ابتدا، تمام همّت امام(ع) صرف اصلاح و هدایت انسان‏ها خواهد شد و قتل و جنگْ منحصر به مواردى است که امیدى به اصلاح نیست. امام على(ع) در این باره مى‏فرماید:

«پیامبر(ص) مرا به سوى یمن فرستاد و به من فرمود: اى على، با هیچ کس جنگ مکن مگر پس از آن‏که او را به اسلام دعوت کنى. به خدا سوگند که اگر خداوندْ یک نفر را به دست تو هدایت کندْ براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن می‏تابد و شب آن را فرا می‏گیرد.»

حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 11 (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا)، ص 30

این حدیث و امثال آن، نشانگر اهتمام فراوانى است که اسلام به هدایت انسان‏ها دارد. اما به راستى، چگونه و در چه شرایط و موقعیّتى مى‏توان در آن عصر، اسلام را بر اهل کتاب و غیرمسلمانان عرضه کرد و حجّت را بر آنان تمام نمود؟ اصولاً عرضه اسلام به شکل واقعى آن نمى‏تواند از همان آغاز ظهور و حمله سپاه امام(ع) براى فتح دنیا تحقق یابد. مگر مى‏توان انتظار داشت مردم کشورهایى که در حال جنگ و درگیرى با سپاه امام هستند و هنوز کشورشان  به دست سپاه امام فتح نشده است، حقیقت اسلام را بفهمند و به آن ایمان بیاورند؟ مگر مى‏توان از مردمى که لحظه به لحظه از سوى رسانه‏ها و وسایل ارتباط جمعى به شدّت بمباران تبلیغاتى مى‏شوند و تحت تأثیر تبلیغات منفى علیه اسلام و شخص امام(ع) قرار دارند، انتظار داشت اسلام را بشناسند و به آن ایمان بیاورند؟ آیا منطقى است که از انسان‏هایى که تحت تربیت نظام‏هاى فاسد قرار دارند و همه روزه صدها سؤال و شبهه به اذهانشان القا مى‏شود، توقّع داشت که با شنیدن نداى امام(ع) بدون تبیین و تحلیل و فهم ابعاد و عمق آن به او ایمان بیاورند؟ مگر مى‏توان از بشری که صدها مکتب و نحله را دیده که همگى به او وعده سعادت و خوشبختى را می‏داده‏اند، اما در عمل هیچ‏کدام از شعارهاى زیبایشان تحقق نیافته است، انتظار داشت با شنیدن پیام امام(ع) و شعارهاى زیبایش و پیش از دیدن موفقیت او در مقام عمل و احساس صداقت و بر حق بودن او، بلافاصله به او ایمان بیاورند؟! خصوصاً انسان‏هاى متمدّن آن عصر که از نظر علمى پیشرفت فوق العاده‏اى کرده‏اند و به سادگى در برابر مکتب و ایده‏اى تسلیم نمى‏شوند مگر هنگامى که تمامى سؤالات و شبهاتشان را پاسخ گوید و در همه ابعاد به اقناعشان بپردازد.

بر این اساس، به نظر مى‏رسد عرضه اسلام با تمام ابعاد گسترده و عمق و استدلال‏هایش و نیز پاسخ به شبهات و سؤالات بى‏شمار انسان‏هاى آن دوران، امرى نیست که بتوان آن را با یک اتمام حجّت در زمان جنگ عملی کرد و عرضه اسلام به شکل واقعى آن تنها پس از فتح کشورها، تثبیت نظام اسلامى و مخالطت و معاشرت با آن‏ها معنى خواهد یافت.

امام مهدى(ع) با کشف مواریث انبیا، استخراج کتب آسمانى، ارائه معجزات، اِعمال تربیت الهى و... در صدد هدایت انسان‏ها بر خواهد آمد که این‏ها و موارد مشابه آن، در واقع اَشکال عرضه اسلام و شیوه‏هاى تبیین حقّانیت امام(ع) هستند، و به نظر مى‏رسد طبیعى‏ترین شکل تحقق موارد یاد شده این است که امام در میان اهل کتاب و همراه با آنان باشد. خود یا یاران ویژه‏اش با جمعى از اهل کتاب به سمت کوه‏ها بروند و در برابر دیدگانشان، کتب آسمانى و مواریث انبیا را استخراج کنند، در برابر دیدگان اهل کتاب براى اثبات حقّانیت خود معجزه بیاورد، با معاشرت با اهل کتاب آنان را تحت تربیت خود قرار دهد و طعم شیرین همراهى با ولىّ خدا را به آن‏ها بچشاند. با آن‏ها و در میانشان باشد تا اخلاق نیکو و سیرت الهى‏اش را ببینند و باورش کنند و در عمل ببینند که مانند دیگران، مردم را براى خود نمى‏خواهد و اهل زراندوزى و دنیا خواهى نیست و.... و حال آن‏که اگر بگوییم امام(ع) از همان آغاز، اهل کتاب را میان اسلام و قتل مخیّر مى‏کند جایى براى انجام این امور به شکل طبیعى آن نخواهد بود.

ثانیاً: شاهد دیگرى که این دیدگاه را تأیید مى‏کند روایاتى است که دلالت دارد که امام مهدى(ع) در میان یهودیان به تورات حکم مى‏کند و در میان نصارا به انجیل و... که این روایات نشان از وجود اهل کتاب، در برهه‏هایى از حکومت امام(ع) و حضور امام مهدى(ع) در میان آنان دارد.

بر اساس توضیحات یاد شده، اگر در روایات آمده است که امام(ع) سپاه خود را به سرتاسر جهان گسیل مى‏دارد و آن‏ها پیروان هر آیینى را میان قتل و اسلام مخیّر مى‏کنند، باید فهم ما از این روایات متناسب با قراین سه گانه یاد شده باشد؛ یعنى تخییر میان اسلام و قتل پس از استقرار نظام اسلامى، عرضه اسلام به شکل واقعى آن، هدایت‏ها، ارشادات، اِعمال تربیت صحیح و... خواهد بود و بر اساس قراین یازده گانه‏اى که در بخش اول نوشتار حاضر گذشت، این عده از اهل کتاب بسیار اندک خواهند بود.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...