مسیحیت یهودی و منحصرا نبرد پایان تاریخ (آرماگدون)

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

آرماگدون عقیده ای صرفا صهیونیستی است:

 در توضیح لازم است که ابتدا به این نکته اشاره کنیم که، ما بنابر آنچه پیامبر (ص) به ما خبر داده است به مهدی موعود(عج) ایمان داریم و همچنین به دومین ظهور مسیح(ع) نیز معتقدیم و ایمان داریم که مسیح دروغین در آخر الزمان ظاهر خواهد شد و فتنه های بسیار بر پا میشود و این اخبار را سنت به ما داده است. از آرماگدون نه در قرآن و نه در سنت سخنی به میان آمدهو نه امامی از ائمه مسلمین (شیعیان) از آن سخن گفته است. این بخش ار اعتقادات بنیاد گرایان انجیلی آمریکاست که یک پنجم آمریکایی ها را تشکیل میدهند و مسیحیت را با صهیونیسم در آمیخته اند و اعتقاد آنان بر این است که برای اینکه مسیح(ع) دوباره به زمین بازگردد، باید جنگی بزرگ (احتمالا هسته ای) در جایی به نام «آرماگدون» که محلی میان اردن و فلسطین است بوقوع بپیوندد. این جنگ به نابودی اکثر شهرهای جهان می انجامد. این بنیادگرایان اعتقاد دارند، نیروهای شر که به خدا ایمان ندارند،

علیه اسرائیل متحد شده، ارتش چهارصد میلیونی گرد خواهند آورد که دشمن مسیح بوده و علیه او خواهند جنگید ( که البته منظور از این نیروها عمدتا مسلمانان و اعراب هستند). اما مسیح اولین ضربه را با سلاح های کشنده خود بر آنها وارد خواهد آورد و این ارتش را از بین خواهد برد و خون تا افسار اسب ها خواهد رسید. این جنگ فرجامی خوشایند خواهد داشت و با ایمان آوردن یهود به مسیح به عنوان منجی ایشان به پایان خواهد رسید، پس از اینکه دو سوم آنها در این جنگ از بین میروند، مسیح مومنان خویش را به بالای ابرها برده،سپس با آنها فرود خواهد آ<د و برای هزار سال زندگی سعادتمندی خواهند داشت. جای تعجب نیست اگر ملاحظه کنیم، در توضیحاتی که از این جنگ هسته ای ارائه میشود تخیلات و اوهام نیز راه یافته است، در نگاه اول چنین به نظر می رسد که این جنگ هسته ای بر پشت اسبها به وقوع میپیوندد!

این افراد فراموش کرده اند که مسلمانان دارای سلاح هسته ای بسان آنچه که اسرائیل و غرب در اختیار دارند، نیستند و به این گفته توجه نمی کنند که مسلمانان به خداوند به عنوان خدا و مسیح به عنوان یکی از پیامبران و فرستادگان خدا اعتقاد دارند و منتظر بازگشت دوباره او هستند تا برای یاری رساندن به مظلومان و مستضعفان جهان از او پیروی کنند و در این شکی نیست که دشمنان مسیح ظالمان و کافران و فاسدان هستند. این بنیادگرایان معتقدند، شرط بازگشت مسیح برپایی مملکت بزرگ اسرائیل مجدد هیکل سلیمان بر خرابه های مسجد الاقصی است. به همین دلیل مدعی یاری یهود هستند، چون اعتقاد دارند، آنان(یهود) ملت برگزیده ی خداوند هستند، هر که آنها را یاری کند، خداوند او را یاری می کند و او را دوست دارد و هر که با آ>ها به جنگ برخیزد، در واقع در مقابل اراده ی خداوند مقاومت کرده است.  این افکار و اندیشه های بنیادگرایانه از آن گروهی افراطی نیست، بلکه اعتقاد و بخش وسیع و گسترده ای از مردم است که فرهنگ و رویه ی مذهبی خاص خود را دارند؛ همانطور که ادبیات، هنر، آموزه های مذهبی و مدرسه ای خاص دارد که از رسوخ اصلی و مبادی انجیلی و پس از آن صهیونیستی در آن بوجود آمده و شکل گرفته است. به همین دلیل این افکار و اندیشه ها تائید و حمایت مادی و سیاسی این گروه از مردم را به خود اختصاص داده است که ده ها میلیون بنیاد گرای آمریکایی و اروپایی را تشکیل میدهد و در چارچوب دویست و پنجاه سازمان انجیلی اصولگرا فعالیت های خود را دنبال مینمایند و تمام آنها بدون استثنا حامی و پشتیبان اسرائیل هستند. در نتیجه این بنیاد گرایان اعتقاد دارند،این گناه بزرگی است که مسئولان آمریکایی، برنامه ای برای صلح جهانی بریزند که به موجب آن حتی یک وجب از سرزمینی را که خداوند به ملتی که مالک قدیمی ترین حق تملک زمین در میان بشریت است از آنها بگیرد و به دیگران بدهد. به این ترتیب آنان تجاوزات اسرائیل به اعراب، اعم از جنگها، قتل ها، کشتار مردم عادی، طرح های الحاق زمین، بمباران شهرها و تاسیسات و مناطق و تخریب منازل را توجیه مینماید، چون تمام اینها برای تامین امنیت اسرائیل ضروری است و ادعا میکنند که همیشه این اعراب هستند که آغازگر جنگ و خواهان نابودی اسرائیل، مملکت خداوند و یهود، ملت خداوند، هستند. تا زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی در مقابل آمریکا عرض اندام میکرده و در آسیا و اروپای شرقی نفوذ بسیار گسترده داشت، بنیاد گرایان انجیلی عنوان میکردند، این ـ شوروی ـ همان کشوری است که نیروهای شر را رهبری خواهد کرد و با متحد شدن با اعراب و مسلمانان به جنگ مسیح خواهد آمد. چون که اتحاد شوروی دارای سلاح هسته ای و دشمن غرب و کافر کمونیست بود. بی شک فروپاشی بلوک شرقی باعث شد، سناریوی آرماگدون بازیگری اساسی و مهم خویش را از دست بدهد، اما صاحبان این پیشگویی ها و کلاه برداری ها از عدم تحقق پیشگویی های دروغین خویش شرمگین نشدند و از تغییر میدان و عرصه سیاست جهانی بر خلاف آرا و نظرات عجیبشان خجل نگردیدند، به همین دلیل دوباره دست به تقسیم نقشها زدند و این بار، اعراب و مسلمانان را نیروهای جدید یاجوج و ماجوج معرفی کردند و از دولتهایشان خواستند، بمبهای هسته ای بیشتری تولید کنند و به اسرائیل بدهند چون روند توقف تسلیحات جایز نبود و صداهایش به گوش میرسید که توقف این روند را خلاف اراده خدوند و پیشگویی های ایشان برای آینده به شمار آورد.

احتمالا تبدیل آمریکا به بنباری برای اسلحه اسرائیل و لنگر انداختن ناو هواپیما بر آمریکایی در بندر حیفا نیز بخسی از سیستم مذهبی بنیادگرایان صهیونیست می باشد.

 نظریه آرماگدون در بحرانهای منطقه ای بسیار تکرار شده است و بارها به گوش رسیده است، برای مثال هنگامی که اسرائیل در سال ۱۹۸۲ لبنان را اشغال کرد، یکی از رهبران و مبلغان بارز این جنبش به نام پت رابرتسون در تلوزیون از رعب و وحشتی سخن گفت که جنگ آرماگدون به دنبال خود دراد، او تاکید کرد، در پایان سال ۱۹۸۲ قیامت بر پا خواهد شد، هسته این قیامت اتحاد جماهیر شوروی است، چون آغازگر جنگ میباشد، و آمریکا را بمباران هسته ای خواهد کرد. طی جنگ آزاد سازی کویت در سال ۱۹۹۱ نیز چنین پیشگویی هایی به گوشرسید و برخی از رهبران و اصولگرایان گمان بردند، جنگ دوم خلیج فارس جنگ نابودی جهان و بازگشت دوباره مسیح است و هیچ بعید نیست، این روزها که مجددا درگیری بین لبنان و اسرائیل و حتی بسیار شدید تر از قبل ایجاد شده است، چنین تفکری حاکم شده باشد، در حالیکه این عقیده در قرون وسطی نیز مورد استفاده قرار گرفته بود، که البته این جریان مربوط به قرن ۱۵ به بعد است یعنی پس از ایجاد اختلاف و انشعاب پروتستان از کاتولیک. هنگامیکه آتش جنگهای مذهبی در اروپا برافروخته شد، یا زمانیکه اروپایی ها، جنگهای صلیبی را علیه شرق ـ سرزمین های اسلامی ـ آغاز کردند. آنها در ان زمان نیز اسطوره ی وحشتناکی را ترویج میکردند که عنوان میکرد، انها برگزیده شده اند، این جنگهای وحشیانه را برای آزاد ساختن قدس براه اندازند تا مسیح بازگردد و در بیت المقدس اقامت نماید.

 در کتاب (( ستاره ای در حال افول زمین)) اثر (( هال لندسی) نویسنده اصولگرای آمریکایی، ملاحضه میکنیم، وی معتقد است، آمریکایی ها باید کره زمین را نابود کنند و این تنها شامل کره زمین نیست بلکه این نابودی گریبانگیر خود آنها نیز میشود. آنها باید خود و هر آنچه در اختیار دارند، را از بین ببرند، مانند درختان، گلها، اشعار، موسیقی، هنرها و ادبیات و غیره، تا دیگر چیزی از گذشته برای ایشان باقی نماند و فردایی بر روی زمین وجود نداشته باشد. از این کتاب هشت میلیون نسخه فروش رفت و در دهه هفتاد پر فروشترین کتاب جهان بود.

 نکته جالب و حتی هولناک این است که (( رونالد ریگان)) رئیس جمهور سابق آمریکا، به نظریه آرماگدون اعتقاد داشت و سیاست خارجی و داخلی ایالات متحده را با آن در آمیخته بود. او اجازه نداد حد و حدود برای مجهز شدن به سلاح های هسته ای در نظر گرفته شود و در سال ۱۹۸۶ از آن جهت به لیبی حمله کرد که اعتقاد داشت، این کشور در جناح مخالف آرماگدون است. به همین دلیل برنامه ی تسحیلات و جنگ ستارگان سرعت بیشتری به خود گرفت. چون ارماگدون در جنگ عادی و خالی از سلاح به وقوع نخواهد پیوست و نمیتوان به دولتی چون عراق اجازه داد، چنین سلاح هایی در اختیار داشته باشد، چون بنابر اعتقاد و فهم رهبران بنیادگرای انجیلی این مخالفت خواست خداست و این کشور (عراق) را (( مملکت شر)) به شمار می آورند.

توجه ریگان به بودجه نظامی و سست شدن اعتقادات و مذهب ملی اش ترس و نگرانی هایی در او ایجاد نمیکند؛ چرا باید به این چیزها توجه کرد و وقت خود را صرف نگهداری و محافظت از اشیا نمودتا به دست نسلهای آینده برسد، در حالیکه همه چیز در آخر طعمه آتش خواهد شد؟!

 تمام این افکار و اندیشه ها با دیدگاه ((ریگان)) منطبق است که آن را از سفر رویا و از پیشگویی های حزقیال میگیرد و معتقد است، تحقق آنها در جهان عاری از سلاح ممکن نیست. چون بر اساس برداشت ((ریگان)) و رهبران بنیادگرای صهیونیست، این مخالفت خواست خداست.

 هنگامیکه ارتش اسرائیل کرانه ی باختری و نوار غزه را اشغال میکند، افکار و اندیشه های آرماگدونی جانی دوباره میگیرد و صاحبان مدعیان این افکار و اندیشه ها فراموش میکنند، ارتش اسرائیل،پنجمین ارتش جهان که بزرگتر از تمام ارتش های اروپایی است، با غیر نظامیان میجنگد که سلاح آنها تفنگهای ساده و سنگ است، نه بمبهای هستهای و این جنگی هسته ای نیست که جهان را نابود و ویران میکند.

بنابراین دلیل، وظیفه ماست که به نظریه ی آرماگدون نپردازیم و از این اسطوره که ذاتا حاصل پندارها و نوعی و هم و رویاست، حقیقت یا عقیده ای مذهبی نسازیم که در مذهب به آن اشاره شده باشد و یا سندیت داشته باشد…..

همچنین باید از صاحبین این نظریه به دور و به حذر باشیم که متون مذهبی تورات جهت توجیه خصومت های شخصی خویش علیه اعراب و مسلمانان استفاده میکنند و برای آن حد و مرزی قایل نمیشوند.

 چمن آنها دستگاههای تبلیغاتی گسترده ای دارند و آنچنان ملل را تحت تاثیر قرار میدهند که قابل تصور نیست. به همین دلیل به راحتی میتوانند، جهان را به لبه پرتگاه هلاک بکشانند.

پیرامون این خطر((گریس هال سال)) نویسنده آمریکایی، که از این طایفه روی برگردانده میگوید:((پس از زیارت حرم شریف این ترس به من دست داد، اگر یهودیان افراطی در کنار مسیحیان افراطی جنگی مذهبی علیه مسلمانان به راه اندازند و اگر مقدسترین اماکن اسلامی را تخریب کنند، باعث شعله ور شدن جنگ جهانی سوم و کشتار هسته ای خواهد شد؛ در این هنگام از خود پرسیدم: آیا نادیده گرفتن احساسات مسلمانان بیانگر بنیادگرایی مسیحی است؟ و آیا درست است رهبران بنیادگرای مسیحی نه تنها به احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان در شصت کشور جهان توجه نکرده و حتی آنرا تحقیر کرده؟

اینگونه احساس میشود که تلاش عملی سازمان یافته و منطقی برای از بین بردن این نظریه خطرناک و حداقل محدود کردن آن در سطح جوامع،خصوصا غربی، لازم است و این میسر نمیشود،مگر از طریق دستگاه های تبلیغاتی که جوامع غرب را هدف قرار داده و عقل غربی را چنان مورد خطاب قرار دهد که بتواند، منطق و توجه به عمق مسایل و دقت در مفهوم آنها را در خود گرد آورد، تا بتواند اسطوره آرماگدون و فرجام هسته ای جهان را از بین ببرد و آن را از خاطره ها و یاد ها پاک کند.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...