سیمرغ در ادیان مختلف

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

حتماً تاکنون در فیلمها و داستانهای تخیلی، جسته و گریخته با برخی از این موجودات افسانه‌یی آشنایی پیدا کرده‌اید. مثلاً با نام سیمرغ. سیمرغ نهمختص شاهنامه و افسانه‌های کهن ایرانی بلکه در داستانهای اسطوره‌یی سایرملل نیز با تعابیری کم و بیش متفاوت روایت شده است. حتماً شما خوانندگانمجله در فیلم «داستان بی‌پایان»، شاهد درگیری «کمانگیر» نوجوان قهرمان فیلمبا گرگ سیاهی که سمبل نابودی است بوده‌اید. یکی از این موجودات افسانه‌یی همین گرگ سیاه‌رنگ (معروف به انسان گرگ‌نما) است که بنا به روایات کهن، این جانور، انسانی بوده که به هیبت‌یک گرگ تبدیلشده است. در داستانهای کهن ایرانی اژدها موجودی است که باعث بدبختی مردممی‌شود. مثلاً آب را از سرچشمه می‌بندد و نمی‌گذارد که به شهر برسد، و‌یااژدها موجودی تعبیر شده است که هر روز به روستا آمده و تعدادی از جوانانروستا را بلعیده و می‌رفته است. هیچ‌کس هم قادر نبوده وی را از بین ببرد و… در داستانهای افسانه‌یی چینباستان، اژدها چنین تعبیری ندارد. اژدها نشان قدرت امپراتوری است، سمبلرحمت خداوند بر کشاورزان و فقراست. در بیشتر فیلمهای ساخت چین، نشان سمبلیکاژدها دیده می‌شود. چینی‌ها در جشنها و مراسم مذهبی و‌یا بالماسکه‌ها ازاین سمبل بیشترین استفاده را می‌کنند تا به‌نوعی آئینها و آداب و رسومباستانی خود را به‌نمایش گذاشته و زنده نگه دارند. در داستانهای افسانه‌یی سایر ملل نیز موجودات دیگری وجود دارند که هر‌یکبیانگر تعابیری بوده‌اند که خود بر زندگی اجتماعی، سنن ملی و حتی فرهنگ وادبیات آن جامعه تاثیر گذاشته‌اند. در نوشته های حاضر قصد داریم که تعدادیاز این موجودات افسانه‌یی مانند سیمرغ، اژدها، اختاپوس دریایی، اسب بالدار،اسب شاخدار، شیر پرنده، سگ نگهبان دنیای مردگان، زن شیرنشان، و انسانگرگ‌نما را که در فرهنگ بعضی ملل ـ با تفاوتهایی ـ مشترک بوده و‌یا در میانمردم سایر کشورها خاص همان منطقه جغرافیایی بوده و بخشی از ادبیات و سننملی آن کشورها را سمبلیزه می‌کند معرفی کنیم.  سیمرغ ( Phoenix) سیمرغ بیانگر فناناپذیری، رستاخیز و زندگی بعد از مرگاست. در اساطیر‌یونان و مصر باستان سیمرغ با خدای خورشید مترادف است. بنابر عقیده‌یونانیان، سیمرغ در سرزمین عربستان نزدیک چشمه‌یی خنک زندگیمی‌کرد. هر سپیده‌دمان، خدایان خورشید ارابه خود را متوقف می‌کرد تا بهآواز زیبای این پرنده که در چشمه‌یی مشغول شناکردن بود گوش سپارد. در آنزمان فقط‌یک سیمرغ بود که زندگی می‌کرد. سیمرغ وقتی احساس کرد که مرگشنزدیک شده است آشیانه‌یی از چوب معطر فراهم کرد، آن را به آتش کشید و سپسخود در میان شعله‌های آتش فنا شد. سیمرغ جدیدی از میان هیمه‌های آتش ظاهرشد. خاکستر سیمرغ فناشده را مومیایی کرده و در داخل تخمی‌قرار داد و باصمغی آن را اندود و خود به‌سمت شهر خورشید پرکشید و تخم را در محراب خدایانخورشید به ودیعه گذاشت. در اساطیر مصر باستان معمولاً از پرنده‌یی به‌نام حواصیل مترادف سیمرغ نامبرده می‌شود ولی در ادبیات کلاسیک، سیمرغ را مترادف با طاووس‌یا عقابمی‌دانند.. در چین باستان حدود 2800سال قبل از میلاد مسیح، فوهسی امپراتور چین در دستنوشته‌یی خاطرنشان کرده بود که روزی‌یک پرنده عجیبی را دیده است که اشارهبه سیمرغ بود. وی علائمی‌شبیه حروف مورد استفاده زبان چینی بر روی نیم‌تنهاین پرنده مشاهده کرده بود و از همین‌جا بود که منشا خط زبان چینی را بهخطوط منقوش بر روی این پرنده نسبت می‌دهند. بنا به عقیده چینی‌ها، سیمرغ نرو ماده هنگامی‌که واقعه شگفت‌انگیزی برای خورشید اتفاق می‌افتد ظاهرمی‌شوند.  سیمرغ نر سمبل خورشید و سیمرغ ماده سمبل ماه است. امپراتور هوانگ‌دی درسال2678 قبل از میلاد مسیح، در بیستمین سال حکومتش نوشت: ابرهای درخشانی درآسمان ظاهر شدند، وقتی که او سوار بر قایقی بر رودخانه Yuan Hoo حرکتمی‌کرد در جایی که به نقطه انشعاب با رودخانه Lu می‌رسد دو سیمرغ نر و مادهرا مشاهده می‌کند. آنها از هیچ حشره‌یی تغذیه نمی‌کردند. از علفهای موجودنیز استفاده نمی‌کردند. تنها غذای آنها قطرات شبنم بود. مدتی بعد آنها رادید که بر روی قرنیز سرسرای قصر خود آشیانه ساخته بودند. سیمرغ ماده باصدای آواز خوش سیمرغ نر به جست و خیز می‌پرداخت. سیمرغ ماده رنگی همانندرنگین‌کمان داشت. در افسانه دیگری از امپراتوران چین باستان آمده است: امپراتور وان خواب دیدکه در هاله‌یی از خورشید و ماه پوشانده شده است. سیمرغی را بر قله کوه K ' e مشاهده کرد. ششمین روز از اولین ماه بهار بود. امتداد پنج ستاره درآسمان شهر Fang به‌هم می‌پیوست. سپس سیمرغ نر و ماده بر روی آسمان پایتختامپراتور وان ظاهر شدند که نوشته‌یی را بر منقار خود داشتند و روی آن نوشتهشده بود امپراتور‌ین فاقد هرگونه اصول و عقایدی است و فقط سرکوب و آشفتگیرا در این سرزمین حاکم کرده است. در جای دیگری آمده است: امپراتور چینگ درباغ قصرش قدم می‌زد. در کنار درختی نشست و مشغول نواختن عود گردید. دوسیمرغ در کنارش ظاهر شدند. امپراتور این واقعه را به فال نیک گرفت و درمعبد Ho فریضه قربانی به‌جا آورد. در افسانه‌های چین باستان سیمرغ اتحادبین دو امپراتور‌ین و‌یانگ را سمبلیزه می‌کند،‌یکی مظهر صلح و دیگر مظهرتفرقه. چینی‌ها بر این عقیده بودند که هر وقت که امپراتور جدید بر تخت سلطنت جلوسمی‌کرد سیمرغ نیز هم‌زمان ظاهر می‌شد. خورشید بالدار که سمبلمصریان،آشوریان و بابلیان است نیز از پرنده سیمرغ به‌نام «پرنده خورشید» الهام گرفته است. مورخین‌یونان باستان چون هرودوت و دیودورس نوشته‌اند که روحانیون مصری بامحاسبات ریاضی بازگشت سیمرغ مصری که به‌نام Bennu شناخته می‌شود را ثابتکرده‌اند. سیمرغ‌یک پرنده شگفت‌انگیز افسانه‌یی در منطقه عربستان بود. گفتهمی‌شد که سیمرغ جثه‌یی به اندازه عقاب و رنگی قرمز مایل به زرد داشت. پروبال طلایی او و آهنگ دلپذیر صدایش شگفتی او را دوچندان کرده بود. آنزمان فقط‌یک سیمرغ در قید حیات بود و دارای عمری طولانی که محدوده عمرش به 500سال می‌رسید. هنگامی‌که مرگ سیمرغ نزدیک شد آشیانه‌یی از شاخه‌های معطربرای خود ساخت، آن‌را به آتش کشید و خود در میان آتش خودساخته سوخت. ازمیان خاکستر سیمرغ سوخته و بنا به گفته بعضی از منابع دیگر، از میانشعله‌های آتش سیمرغ جدیدی متولد شد. مصریان باستان سیمرغ را به آرزوهایفناناپذیری نسبت می‌دهند و این فلسفه در تمدن آنها انگیزش قوی‌ای را ایجادکرد و نماد آن در سراسر مدیترانه آن روزگار باستان گسترش‌یافت. حوالی قرن اول میلادی اسقف اعظم روم اولین مسیحی بود که افسانه سیمرغ رابه‌عنوان نشانه‌یی از روز رستاخیز و زندگی پس از مرگ تعبیر کرد. هم‌چنینسیمرغ همیشه با روم جاوید و پایدار مقایسه می‌گردید و در سکه‌هایفرمانروایی روم باستان به‌عنوان شهر ازلی ضرب می‌شد. در اساطیر چین باستان سیمرغ سمبل حد اعلای پرهیزگاری، اقبال، قدرت وخوشبختی است. سیمرغ برای چینیها پرنده‌یی است که آزارش به کسی نمی‌رسد. سمبل خاص ملکه است و فقط ملکه می‌تواند لباسی که سمبل سیمرغ روی آن هست برتن کند. کسی که از جواهری با نشان سیمرغ استفاده می‌کند بدین‌معنی است کهوی فردی است با ارزشهای اخلاقی والا و شخص مهمی‌به‌شمار می‌آمد. رنگ سیمرغچینی را ترکیبی از رنگهای اصلی ـ مشکی، سفید، قرمز، سبز، زرد ـ تشکیلمی‌داد. در داستانهای قدیمی‌اروپائیان سیمرغ را به این‌صورت توصیف کرده‌اند که دربهشت در زیر درخت دانش، بوته گل رزی روئیده بود. از اولین بوته گل رزپرنده‌یی متولد شد. پرواز او مانند تلالو نور بود، پرهای بسیار زیباییداشت، آوازش سحرانگیز بود. اما وقتی حوا میوه درخت دانش را کند و متعاقباًبه‌همراه آدم از بهشت رانده شدند از شمشیر‌یکی از فرشتگان آسمانی شرارهآتشی روی لانه این پرنده افتاد و لانه را به آتش کشید. پرنده خود در میانشعله‌های آتش سوخت ولی از تخم قرمز رنگی که در آشیانه بود پرنده جدیدی بهآسمان پر کشید. این پرنده سیمرغ نام گرفت. سیمرغ هر 100سال‌یکبار خود را به آتش می‌کشد. از آتش متولد می‌شود و در آتشنیز برای تولد دوباره فنا می‌شود. هر زمان فقط‌یک سیمرغ در جهان در قیدحیات است.

فردوسی در قسمتی از شاهنامه به زندگیپرفراز و نشیب خاندان سام می‌پردازد. خاندانی که حکایتهای زندگی آنانبزرگترین حماسه‌سرایی تاریخ است. حال به داستان سیمرغ از زبان شاهنامه می‌پردازی: سالهای بسیار از ازدواجسام، آن‌یل نامدار گذشته بود اما او هنوز در شوق داشتن فرزند می‌سوخت. همسراو نیز مشتاق فرزند نیکویی بود. آنان بسیار به درگاه خداوند راز و نیازکردند تا این‌که همسر سام متوجه شد باردار گشته است. پس سام ایزد‌یکتا رابسیار شکر گفت و از آن پس چشم‌انتظار فرزند بود تا چراغ خانه‌اش را روشنکند. با این حال چه کسی از حکمت خداوند باخبر است؟

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...