مدعیان سفارت و نیابت- قسمت دوم

نوشته شده توسط:کیوان فیض مرندی | ۰ دیدگاه

اخیراً در بحرین گروهی پا به عرصه وجود نهاده که به گروه «سفارت یا باب المولی» معروف شده است. این گروه طرفدار شخصی به نام «عبدالوهاب بصری» هستند. او در زندان بحرین، ادعای ارتباط با نمایندة امام مهدی(ع) در خواب را می‌کرد و می‌گفت: برخی اوامر و نواهی از جانب ایشان به او رسیده است. گروهی این ادعای او را باور کردند و برخی از کسانی که با او در زندان به سر می‌بردند به او ایمان آوردند.

گروه مدعی سفارت امام در بحرین

اخیراً در بحرین گروهی پا به عرصه وجود نهاده که به گروه «سفارت یا باب المولی» معروف شده است. این گروه طرفدار شخصی به نام «عبدالوهاب بصری» هستند. او در زندان بحرین، ادعای ارتباط با نمایندة امام مهدی(ع) در خواب را می‌کرد و می‌گفت: برخی اوامر و نواهی از جانب ایشان به او رسیده است. گروهی این ادعای او را باور کردند و برخی از کسانی که با او در زندان به سر می‌بردند به او ایمان آوردند. هنگامی که این گروه در پایان دهة هشتاد میلادی از زندان آزاد شدند، با مخالفت شدید علمای بحرین مواجه شدند، زیرا علما معتقد بودند که این دعوت آنها بدعت است. به همین دلیل از مراجع مختلف، در مورد ایشان استفتا شد و آنها همگی دعوت او را بدعت خواندند، و بر ضرورت جلوگیری از فعالیت‌های آنها تأکید کردند. با فرا رسیدن دهة نود، این گروه فعالیت‌های خود را گسترش داد و افراد زیادی را جذب خود کردند. آنها بر زنان، به ویژه زنان ثروتمند تمرکز کرده بودند و به دلیل جوّ باز موجود در آن زمان، توانستند پروانة تأسیس انجمنی به نام «جمعیت بازسازی فرهنگ اجتماعی» را بگیرند.

الف ـ چگونگی طرح دعوی سفارت امام مهدی(عج)

این عوامل در جوّ محیط زندان نهفته بود. شرایط و محیط زندان به نوعی باعث به وجود آمدن روحیة شکست و دلزدگی روانی و پشیمانی شدید به دلیل اشتباهات گذشته و فاش ساختن اسرار بسیاری از مؤمنان بود که از طریق شکنجه و بازپرسی از زندانیان انجام می‌شد. و این اوضاع و شرایط، زمینه را برای پذیرش اندیشه‌ها و افکار نادرست به خوبی آماده کرده بود و این ایده‌ها به نوعی می‌توانست جایگزین این حسّ شکست و ناامیدی شود. بدین ترتیب، بسیاری از زندانیان جذب این خواب‌ها و رؤیاها شدند و به آن ایمان آوردند.

ب ـ فعالیت‌ها

در زندان‌های منامه و بعد از آن، جو دو جریان وجود داشت:

اوضاع اینگونه شده بود که زندانیان توجه زیادی به خواب‌هایی که در شب می‌دیدند، نشان می‌دادند و به محض اینکه صبح می‌شد، در محوطه هواخوری زندان با هم به گفت‌وگو می‌پرداختند و هر یک از دیگری در مورد خواب‌های شب گذشته‌اش سؤال می‌کرد.

آنها سپس به تحلیل و تفسیر این خواب‌ها می‌پرداختند و آن را به واقعیت‌های موجود در زمان خود ربط می‌دادند یکی از آنها می‌گفت. در کتاب العروة الوثقی مطلبی در مورد غسلی خوانده است که هر کس آن غسل را انجام دهد، می‌تواند معصوم را ببیند و با او گفت‌وگو کند. بنابراین سعی کنید یک نسخه از این کتاب را وارد زندان کنید پس از مدتی، آنها توانستند یک نسخه از این کتاب را وارد زندان کنند. پس از آن، آنها برای انجام این غسل و سعی در حفظ آن به رقابت با هم پرداخته، پیوسته آن را انجام می‌دادند. این حوادث در زمانی اتفاق افتاد که زمستان بود و آب آنجا بسیار سرد و آنها با این کار می‌خواستند درستی و صحّت خط و جهتی را که به آن تمایل داشتند، اثبات کنند و اینچنین نوعی رقابت در اجرا و انجام این غسل در میان دو خط و دو گروه پیش آمد.

یکی از جوانان به نام ملا عبدالله عبدالعزیز المالکی ادعا کرد که حضرت زهرا(س) را در خواب دیده است و برخی از او خواستند در صورت رؤیت مجدد ایشان، از ایشان سؤال کند که آیا از آنها راضی است یا نه. اینچنین، فتنه کم کم پدیدار شد و برخی از آن زندانیان به عبدالله در مورد خطرناک بودن این مسئله و سوء استفاده از برخی از این امور و رویدادها تذکر دادند. عبدالله از این مسئله خشمگین شد و از «شیخ ابراهیم الجفیری»، «احمد عباس خمیس»، «استاد عیسی الشارقی»، «شیخ احمد العریبی» و «حمید مسعود» در این مورد کسب تکلیف شد، آنها او را از این کار نهی کردند و احمد عباس خمیس پیش از همه گفت: آیا حضرت زهرا(ع) را دیده‌ای یا نه؟ عبدالله پاسخ داد خیر ندیده‌ام احمد عباس خمیس گفت: تو برای تحمل این مسئولیت بسیار ضعیف هستی در حالی‌که این امر بسیار عظیمی است و این نعمتی است که اهل‌بیت(ع) به ما ارزانی داشته‌اند، اما خداوند برای این کار مردی استوار در دین و از نظر جسمانی و عقلانی بسیار قدرتمند، آماده می‌سازد و او این مسئولیت را بر عهده می‌گیرد. این سخنان به گوش عبدالوهاب بصری رسید و از این سخنان استفاده کرد و از آن به عنوان یک راه برای ورود و پا گذاشتن به این عرصه استفاده کرد. او پس از مدتی، شروع به تعریف کردن خواب‌هایی کرد که خط و راه شهید صدر را مورد ستایش قرار می‌داد؛ او پنج خواب را در این مورد برای دیگران تعریف کرد و اینگونه گروهی ویژه به وجود آورد و آنها شروع به جمع کردن زندانیان کردند؛ که خواب‌ها را به اطلاع آنها می‌رساندند و به آن استناد می‌جستند.

مضمون خواب‌ها این بود که عبدالوهاب بصری امام حجت(عج) را می‌دید. او پس از مدتی ادعا کرد امام مهدی(ع) به او اطلاع داده است که دیگر به خواب او نمی‌آید بلکه نایب سوم، «حسین بن روح نوبختی» را به عنوان رابط میان خود و او می‌فرستد و حسین بن روح نوبختی ـ بنابر ادعای عبدالوهاب بصری ـ در شکل و هیبت سید هادی مدرسی به خواب او می‌آمد. هدف از این نقشه این بود که او می‌خواست دو گروه و دو خط موجود را متحد کند.

او کم‌کم شروع به تدوین سخنانی کرد که به ادعای او حسین بن روح نوبختی از امام مهدی(عج) به او می‌رساند. این مطالب بسیار طولانی و با زبانی ادبی مشهور بیان می‌شد البته در آغاز کار با زبان ساده و عادی بود و اینگونه رسالت عبدالوهاب بصری که «باب المولی» هم نامیده می‌شود یا یارانش او را به این نام می‌خوانند، آغاز شد. بصری در آن ادعا می‌کند که امام مهدی(ع) به او امر فرموده و به او دستور داده تا تمام شیعیان و مسلمانان را مخفیانه برای پیوستن به حزب او دعوت کند. او در شرایطی این ادعا‌ها را می‌کرد که هنوز در زندان به سر می‌برد و در آن زمان برخی از کتاب‌ها را مانند یوم الخلاص و کتاب‌های شیعی دیگر در مورد روایت‌های مربوط به امام مهدی(ع) در اختیار داشت. او با استفاده از این کتاب‌ها، سخنانی بر زبان می‌آورد که شنونده با شنیدن آن گمان می‌کرد این پیام از جانب امام مهدی(عج) است و البته دوستش «جلال القصاب» او را در این کار بسیار یاری می‌داد. پس از اینکه برخی از زندانیان او را تصدیق کردند، او در تاریخ 20/9/1986 دستور تشکیل کمیته‌ای برای اداره زندان داد، ادعا کرد که امام مهدی(عج) به او دستور این کار را داده است. در تاریخ 22/10/1986 پیامی به اطلاع زندانیان رساند و ادعا کرد که این پیام از جانب امام(عج) بوده و این پیام به منزلة بیعت است و در طیّ سه روز باید با شخصی برگزیده بیعت شود و اگر کسی با او بیعت نکند، از جمله دشمنان امام مهدی(عج) و از جمله کسانی خواهد بود که به جنگ با اهل بیت(ع) می‌پردازند، در تاریخ 26/10/1986 او کمیته را تبدیل به یک حزب منظم و سازمان‌دهی شده کرد و از جمله مواردی که او را برای ادامه دعوت  و ادعاهایش یاری داد، این بود که زندانیان تمام گفته‌ها و اعمال او را تصدیق می‌کردند، زیرا عبدالوهاب بصری که به برخی از زندانیان اطلاعاتی در مورد کارهایی که انجام می‌دادند به آنها می‌داد یا اطلاعات شخصی آنها را به آنها بازگو می‌کرد و این به گونه‌ای شد که او ادعا می‌کرد این اطلاعات و آگاهی‌ها را در خواب از حسین بن روح نوبختی می‌گیرد.

او پس از آنکه توانست برخی را قانع کند که دعوت و کارهایش راست و درست است، زندانیان را جمع کرد و از آنها خواست تا دو صف تشکیل دهند، یک صف، پیروان خطّ راه سید شیرازی و صف دیگر پیروان خطّ شهید صدر و در مقابل آنها طشتی قرمز و پر از آب قرار داد و از آنها خواست دستان خود را در آن قرار داده با امام مهدی(عج) بیعت کنند و وابستگی‌های گذشته خود به اشخاص یا احزاب مختلف را فراموش و اعلام کنند که آنها در یک خط و راه واحد گام برمی‌دارند. وی به آنها دستور داد در مقابل خداوند سر به سجده فرود آورند و به خاطر نعمت یکپارچه شدنشان، شکر خداوند را به جای آورند. سپس از آنها خواست از آب آن طشت که آلوده به عرق دستان آنها بود بنوشند، سپس ادعا کرد که امام مهدی(عج) گنجشکی به نام «فرقد» به سوی آنها می‌فرستد و آن گنجشک مراقب آنها است و کارهای آنها را تحت نظر دارد و آنچه را که اتفاق می‌افتد به ایشان خبر می‌دهد. اینگونه شد که برخی از زندانیان زمانی که گنجشکی می‌دیدند، ساکت می‌شدند و هنگامی که کسی با آنها بحث و جدل می‌کرد یا به مخالفت با نظر و عقیدة آنها می‌پرداخت، خشمگین می‌شدند و ادعا می‌کردند که آن شخص، امام مهدی(عج) را خشمگین کرده و می‌گفتند او با امام حجت(عج) می‌جنگد.

بصری، در سلول خود پرده‌ای قرار داد که آن را از پارچه‌های موجود درست کرده بود و پس از آن از زندانیان خواست که هر اتفاقی که در آنجا روی می‌دهد و هر چه می‌شنوند، به صورت خلاصه ثبت کنند و آن را در تکه‌های کاغذ بنویسید و آن را زیر بالش او قرار دهند و او می‌گفت حسین بن روح آن نوشته‌ها را می‌خواند و به آن پاسخ می‌دهد یا شرح یا توضیحی در مورد آن می‌دهد. وی به گروه خود گفت: از آنجا که شما نخستین پرچمداران امام حجت (عج) هستید، شایسته است که خود را پاک و تزکیه کنید و به همین دلیل برای آنها برنامه‌های خاصّی تعیین کرد.

پس از آزادی دوستش جلال القصاب از زندان، سبک و سیاق نامه‌ها، پیام‌ها و تعلیمات امام تغییر کرد و این پیام‌ها و نامه‌ها، تبدیل به نامه‌های کوتاه که غالباً از 5 سطر تجاوز نمی‌کرد، شد که حاوی کلمات و سخنانی عجیب و نامأنوس بود. جلال القصاب پس از آزادی از زندان، مسئولیت جذب بسیاری از مردم از طریق دیدار محرمانه و سری با اشخاص و قرائتِ نامه (بیعت نامه) و آماده‌سازی اوضاع برای آزاد سازی افراد دیگر عضو آن گروه که همچنان در بند بودند را بر عهده گرفت. برنامه این بود که می‌بایست تمام اشخاص صاحب‌نفوذ در جنبش‌های اسلامی بحرین، از هر جریان یا حزبی، جذب می‌شد و اوضاع به گونه‌ای شد که بیشتر افراد و اعضای دو جریان اصلی، عبدالوهاب بصری و جلال القصاب شدند و پس از مدتی اکثر اعضای این دو سازمان، وارد این بدعت شده بودند و این جذب از طریق نیرنگ و فریبی بود که عبدالوهاب و دوستش جلال القصاب به کار می‌بستند. اینچنین جلال القصاب، شاه کلید ارتباط با تمام افراد دو جریان را در خارج از زندان به دست آورد. اما اتفاقاتی پیش آمد که این گروه منحرف پیش‌بینی آن را نمی‌کردند و آن اقدام برخی افراد داخل زندان برای آگاه ساختن جوانان مؤمن بحرین از این گروه بود تا از فتنة آتی دوری گزینند. آنان متعهّد شدند علما را در جریان این دعوت و کارهای آنها قرار دهند. بدین ترتیب این زندانیان از طریق خانواده‌های خود که برای ملاقات با آنها به زندان می‌آمدند، بسیار مخفیانه و سرّی، نامه‌هایی به علما فرستادند. علما در ابتدا این شنیده‌ها و اخبار را باور نمی‌کردند ومنتظر ماندند تا اینها از زندان آزاد شوند و با آنها به روش صحیح بحث و گفت‌وگو کنند. برخی از آنها پس از این گفت‌وگوها هدایت شده و به راه راست و درست بازگشتند و برخی  دیگر به گونه‌ای شگفت‌انگیز و عجیب بر عقاید خود اصرار داشتند تا آنکه کار به استفتاء از مراجع بزرگ شیعه کشیده شده باشد که دست از گمراهی و کجروی خود بردارند، اما آنها پس از آن نیز به صورت مخفیانه و بسیار گسترده فعالیت کردند و هنوز هم به فعالیت خود ادامه می‌دهند.1

دـ بیوگرافی بنیانگذار

عبدالوهاب حسن احمد البصری (بحرینی) بنیانگذار این جریان است. زندگی او سرشار از تناقضات و پریشانی‌ها، و آکنده از شک و شبهه‌ها و ابهام‌های زیادی است. در دوران جوانی برای یادگیری علوم دینی به ایران سفر کرد و در آن زمان جزو گروه شیرازی بود و چند ماه در آنجا با نام مستعار «تحسین» اقامت داشت. پس از آنجا به مسکو رفت و پس از مدتی برای یادگیری فنون جادو و شعبده‌بازی به هند سفر کرد، پس از آن نیز برای یادگیری زبان انگلیسی به یکی از کشورهای اروپایی رفت. بدین ترتیب وی، با این مسافرت‌ها در بحرین، به عنوان یک مبارز و جهادگر و گاهی به عنوان سفیر و نمایندة امام مهدی(عج) شناخته شده بود.

ه‍ ـ افکار و عقاید گروه سفارت بحرین

افکار و عقاید آنها بر پایه خواب و رؤیا استوار بود. ادّعای آنها در نهایت به آنجا رسید که ادعا کردند امام مهدی(ع) از میان آنها بابی تعیین کرده است و این باب، پیش از آن، باب حسین بن روح نوبختی، نایب سوم امام(ع) بوده است. آنها پس از آزادی از زندان، ادّعای خود را با مسئله لطف الهی توجیه می‌کردند و می‌گفتند: لطف الهی اقتضای این را دارد که بندگان خداوند پاک و بلندمرتبه به مقامات عالیه کمال بشری برسند و در این راه، ناگزیر خداوند سببی را که باعث نزدیکی آنها به این امر و رسیدن به این هدف است، تعیین می‌کند و آنها به این هدف یعنی کمال انسانیت نمی‌رسند، مگر اینکه حضرت حجت(ع) بابی برای خود تعیین فرماید، تا آن باب، مردم را از حقایق امور آگاه گرداند و زمینه را برای ظهور فراهم سازد. آنها این آماده‌سازی شرایط را ظهور کوچک و زمینه‌ساز آن ظهور بزرگ می‌دانند و از دیدگاه آنان این چیزی است که انسان برای رسیدن به کمال، نیازمند آن است. آنها بر این باورند که نیازی به وجود فقها نیست زیرا فقها دربند احکام ظاهری دین هستند و دوران زندگی بر اساس احکام ظاهری دین با ظهور باب المولی که مستقیماً به امام(عج) وصل است، به سر آمده و در این حال امام ظاهر شده‌اند و این ظهور اصغر است و با توجه به این، در شرایط کنونی، بنا به اعتقاد آنها باید به «باب المولی» که تعیین شده مراجعه کرد، هر چند ممکن است صفاتی که باب المولی دارای آن است، کسانی دیگر نیز دارای آن باشند. آنها عقاید گوناگون دیگری نیز دارند. از جمله:

در یک گفت‌وگو که «استاد علی احمد الدیری» در تاریخ 29/7/2001 م با «رابحه عیسی‌الزیره» یکی از اعضای فعال این گروه داشته، خانم رابحه عیسی می‌گوید: در مورد امام(عج) باید گفت: اگر تنها عبدالوهاب می‌تواند ایشان را رؤیت نماید، این مسئله‌ای است مربوط به ایشان و من توضیحی در مورد آن ندارم و نمی‌توانم در مورد آن نظری بدهم. او که مورد تأیید امام معصوم است، اگر چنین ادعاهایی داشته باشد، چه ایرادی بر آن وارد است.

مجتبی الساده

مترجم: سید شاهپور حسینی

ماهنامه موعود شماره 87

پی‌نوشت‌ها:

1- این مطلب برگرفته از: «شبکه منتدیات قریة شهرکان الثقافیة» بحرین می‌باشد که حاصل یک نشست فرهنگی «شهرکان» بحرین تحت عنوان «سفارة البدعة» شیخ حسن مکی، حسین الفریب المالکی است که شب شنبه برابر با 18/11/2005 م در «ماتم شمالی» برگزار شد.

2- سورة رعد (13)، آیة 39. خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند و اصل کتاب نزد اوست.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...